بازگشت

لزوم مركز مقتدر هدايت اصلاحات


رهبر معظم انقلاب مي فرمايند:

(اصـلاحـات بـايد از يك مركز مقتدر و خويشتندار هدايت بشود تا دچار بي رويگي نشود. اي بـسـا كـاري كـه مـي تواند در ظرف ده سال به خوبي و سلامت انجام بگيرد، اگر در ظـرف دو سـال بـخـواهـيـد آن را انـجـام دهـيـد، بـه ضـايـعـات غـيـر قـابل جبراني منتهي خواهد شد، مثل اتومبيلي كه در جاده دشوار و خطرناكي با سرعت بيش از حد معقول حركت كند، اگر تصادف نكند، تعجب است، اگر آسيب نبيند تعجب است، بايد مركزي هشيار، مقتدر و خويشتندار وجود داشته باشد كه نگذارد به آن حركتي كه مي خواهد انجام بگيرد، شتاب بيش از حد مفيد داده بشود، كار با ميزان و به طور صحيح انجام بگيرد.)

در جـامـعـه كـنوني ما اصلاحات مطرح شده دچار افراط و تفريط و ندانم كاري، برداشت هاي غير منطقي و دشمن شادكن است، و علت اصلي آن، نبود مركز هدايت صحيح است، زيرا اگـر چـنين مديريتي با سه خصوصيتي كه رهبري فرموده اند وجود مي داشت، از اين آفت ها مصون بوديم. اولاً هشيار بود و تحركات منافقانه و موذيانه اي را كه به منظور به بيراهه كشاندن اصلاحات و انحراف آن از تعاليم دين انجام مي گيرد، مي شناخت. ثانياً مـقـتـدر بـود، يـعـنـي قـدرت جلوگيري از انحرافات و تلاش هاي مخرب را داشت. ثالثاً خـويـشـتـنـدار بـود و گـرفـتـار شـتـاب و حـركـت هـاي تـنـد و نامعقول احساسي نمي شد.

ايشان در ادامه به يكي از عوامل مهمي كه موجب به بيراهه افتادن اصلاحات شوروي شد، اشاره مي كنند و آن نبود مركز مقتدر و كنترل كننده اصلاحات بود:

(در شـوروي سـابـق وقـتـي كـه ايـن كـار را شروع كردند، در دروازه فيلم ها و كتاب ها و روزنامه ها و لباس ها و الگوهاي غربي باز شد؛ يعني آن ادعاها در واقعيت ها مصداق هاي مشخص غربي را مجسم مي كرد. اين حالت، حالت بسيار خطرناكي بود.)

جـايـگـاه ولايـت فـقـيـه: جـنـبـش اصـلاح طـلبـي، بـا اعـتـقـاد بـه قـانـون اسـاسـي و اصـول مـسـلم آن، نـسبت به نقش و اهميت ولايت فقيه آن گونه كه حضرت امام (ره) تبيين، اجـراء و حـاكـم سـاخـتـنـد؛ بـايـد وفـادار بـمـانـد. حـضـرت امـام (ره) صـيـانـت از ايـن اصل را براي صيانت از انقلاب و كشور ضروري دانسته اند و برنامه هاي اصلاحي بايد با عنايت به اين وجه صورت پذيرد.

(... رهـبـري هـم يـك شخص نيست ـ يك آدم، يك طلبه يك علي خامنه اي يا علي خامنه اي هاي فـراوان ديـگـري كـه هـسـتـنـد، نـيـست. ـ رهبري يك عنوان است، يك شخصيت است و يك حقيقت بـرگـرفـتـه از ايـمـان و مـحبت و عشق و عاطفه مردم و يك آبروست... اين در شوروي نبود. اگـر بـود آن طـور نـمـي شد. اگر بود، آن وقتي كه احساس مي كرد يلتسيني وارد ميدان شـده تـا بـه كـاري كـه بـنـاسـت انـجـام بـگـيـرد، حـركـت شـتـابـنـده غـيـر مـعـقـول و بـي رويـه اي بـدهد، گوش او را مي گرفت و از صحنه خارجش مي كرد و مورد حمايت مردم هم قرار مي گرفت.)