بازگشت

اصول و مباني حركت اصلاحي


اصـول و مـباني اصلاحات به مثابه يك فرايند گذشته از تجلي بيروني اصلاحات در سـطـح جـامعه، اين پديده در درون خود اقتضائاتي دارد كه پاي بندي به آنها از لوازم ذاتي آن مي باشد.

1 ـ (در) نظام و نه (بر) نظام: محتواي اصلاحات دلالت دارد كه حاكميت نظام پذيرفته شـده، ليـكـن بـه واسـطـه پاره اي نارسايي ها تغييراتي براي بهبود كارآمدي لازم مي آيـد. در ايـن مـعـنـا اصـلاحـات در درون نـظـام طـراحـي مـي شـود و مقبول نيست كه تغيير نظام را هدف قرار دهد:

(اگـر كـسـانـي بـيـايـنـد بـا عـدم اعـتـقـاد بـه اسـاس ارزش هـا، دم از تـحـول بـزنـنـد؛ مـعـلوم اسـت كـه تـحـول مـورد نـظـر آنـهـا چـيـسـت؟ تـحـول مـورد نـظـر آنـهـا، يـعـنـي تـحـول نـظـام اسـلامـي بـه نـظـام غـيـر اسـلامـي. تحول مورد نظر آنها يعني حذف نام اسلام، حذف حقيقت اسلام و حذف فقه اسلامي.... اين اصلاحات، يعني همان اصلاحات امريكايي.)

2 ـ رعـايـت وفـاق مـلي: هـمـان گـونـه كـه انـقـلاب بـر پـايـه اصـل عزم ملي شكل مي گيرد، برنامه هاي اصلاحي بايد وفاق اجتماعي را افزايش دهند و از ورود به عرصه درگيري هاي جناحي و تشديد آنها پرهيز كند.

(مرزي كه بين آنها [نيروهاي خودي] وجود دارد يك مرز واقعي و يك مرز تعيين كننده نيست. مـي توانند با هم يك وحدت عمومي را تشكيل بدهند. هويت كلي جامعه ي اسلامي را انقلابي را تشكيل بـدهـنـد... جـامـعـه از هـر دو سـود خـواهـد بـرد و هـر دو جـنـاح بـه نـفـع جـامعه عمل خواهند كرد و در واقع انقلاب را تكميل مي كنند.)

دامن زدن به گرايش هاي واگرايانه ـ به خصوص در خصوص قوميت ها ـ به خاطر جذابيت هاي سياسي، نه تنها به پيشبرد فرآيندهاي اصلاحي كمكي نمي كند بلكه در نهايت آن را در بحران قرار داده و كشور را دچار زوال و فروپاشي مي نمايد:

(كـشـور ايـران يـكـپارچه است. حتي قسمت هايي كه در قرن هاي گذشته جدا شدند، اگر تـه دلشـان را بـگـرديد، آنها هم دلشان مي خواهد كه به اين مادر بپيوندند... سعي بر ايـن اسـت كـه مـسـأله قـومـيـت هـا در ايـران عـمـده بـشـود... عامل وحدت كشور ما اسلام است.)

3 ـ سـامـان مندي: فرايندي كه مي خواهد به اصلاح امور بپردازد خود بايد (هدفمند) و (نـظـام مـنـد) باشد و از بروز رفتارهايي كه متضاد، ناقص و يا موجب فساد است پرهيز كـنـد. بـراي اين منظور وجود يك مركز قوي كه بتواند در حكم مغز متفكر اصلاحات باشد، ضروري و حياتي است.

(اصـلاحـات بـايد از يك مركز مقتدر و خويشتندار هدايت بشود تا دچار بي رويگي نشود.... بـايـد مركزي هوشيار، مقتدر و خويشتندار وجود داشته باشد كه نگذارد به آن حركتي كـه مـي خـواهـد انـجـام بـگـيـرد، شـتاب بيش از حد مفيد داده بشود. كار با ميزان و به طور صحيح انجام بگيرد.)

4 ـ قـانـونـمـنـدي: اصـلاحـات بـه عـنـوان يـك فـرآيـنـد بـايـد در چـارچـوب اصـول قـانـونـي عـمـل نـمـايـد و از بـروز رفـتـارهايي كه منجر به نقض قانون گردد، بپرهيزد اين واقعيت كه برترين اصلاح، اجراي قانون است فرآيند اصلاحات را به آنجا رهـنـمـون مـي گـردد كـه در دفـاع از قـانـون اسـاسي تمام تلاش خود را بنمايد و ضمن سنجيدن رفتارهاي خود با قانون اساسي گامي ولو كوچك از آن تخطي نكند.

(ساختار قانون اساسي بايستي به طور دقيق حفظ بشود... قانون اساسي ميثاق بزرگ ملي و ديني و انقلابي ما است. اسلام ـ كه همه چيز ما اسلام است ـ در قانون اساسي تجسم و تـبـلور پـيـدا كـرده اسـت... سـاخـتـار قـانـون اسـاسـي بـايـسـتـي بـه طـور كامل در اصلاحات حفظ بشود.)

5 ـ خـود تـرمـيـمي: احتمال نفوذ افراد و يا تفكر بيگانه در كليه جنبش ها مي رود و حركت اصـلاح طـلبـي مـسـتـثـنـي نمي باشد. براي اين منظور انجام دو اقدام مهم توسط پيروان راستين اصلاحات ضروري است تا بتوانند جذابيت اين فرآيند را همچنان پاس دارند.

گـام اول: دشـمـن شـنـاسـي. بـه ايـن معنا كه سرمنشاء ايجاد تفكرات انحرافي دو زمينه اصـلاحـات را شناسايي كنند و اجازه ندهند كه ايشان با تشويه تصوير اصلاحات و يا نـسـبـت دادن اصـولي غـيـر واقـعـي بـه آن، در مـيـزان اقبال مردم، جناح ها و مسئولان به آن كاستي ايجاد كنند.

(يـك مـلت زنـده اهـل پـيـشرفت از جمله كارهايي كه در كنار سازندگي، در كنار پيشرفت عـلمـي و در كنار كارهاي بزرگ، حتماً بايد از آن غفلت نكند، شناخت هدف هاي دشمن است... نـمـي شـود مـلتـي را فـرض كـرد كه آرمان هاي بزرگي داشته باشد و بخواهد كارهاي بزرگي بكند امّا دشمن نداشته باشد.)

اگـر بـپـذيـريـم كـه اصـلاحـات، پـروژه بـزرگ و حـسـاسـي اسـت كـه مـلت مـا در حـال حـاضـر در مـقـام اجـراي آن اسـت و دولت مـحـتـرم اجـراي آن را رسالت خود مي شمارد؛ بـديـهي است كه دشمناني هم خواهد داشت كه مايل به شكست اين روند مي باشند. بهترين روش در ايـن مـوارد، اسـتـفـاده از اسـم اصـلاحـات و انـجـام فـعـاليـت هـاي بـرانـداز در ذيل آن است تا از اين طريق چهره اصلاح طلبان واقعي را مخدوش سازد:

(پـس سـه تـخـريب مورد نظر دشمن است تخريب وحدت ملي، تخريب باورهاي كارساز و مقاومت بخش و تخريب روح اميد. اسم اين تخريب ها را هم [دشمن] اصلاح مي گذارد.)

گـام دوم: اصـلاح خـود. پـس از شناخت دشمن و نيروهاي نفوذي (فرآيند اصلاح طلبي) بـايـد به پيرايش اين عناصر نامطلوب همت گمارد. بديهي است كه (اصلاح طلباني) كـه در فـكـر (اصـلاح خـود) نـبـاشند، نمي توانند مصلحان واقعي جامعه باقي بمانند: (مـطـلب ششم مقابله جدي با دخالت خارجي ها و غربي ها و بي اعتنايي به انگشت اشاره غربي ها و سوء ظن به آنهاست.)

6 ـ جـامـعيت: اگر چه برخي از رفتارها و ساختارها محتاج اصلاح بيشتري هستند، امّا نبايد اصـلاحـات را يـكـسـويـه كـرده بـه بـهانه اصلاح بخشي، ساير اجزاء جامعه را ناديده بـگـيـريم. چنين نگرشي منجر به بروز فساد در ساير بخش ها مي شود كه با فرآيند اصلاح طلبي متعارض است.

(هماهنگي اصلاحات در بخش هاي مختلف، مهم است. در بعضي بخش ها اصلاحات پيچيده و دشـوار و كـنـد اسـت. مـثـلاً در بـخش اقتصادي بسيار كند انجام مي گيرد... اصلاح ساختار اداري، كـار دشـوار و سـنـگيني است. اينها دير پيش مي رود... [امّا در بعضي بخش ها چنين نـيـسـت] در يـك روز هـم مـي شـود به بيست روزنامه مجوز داد تا منتشر بشود؛ اين مي شود نـاهـمـاهـنـگ. ايـن طـوري نـمـي شود، بايد هماهنگ حركت كنيم. بايد پا به پاي بخش هاي دشوار حركت كنيم.)

مـقـام مـعـظـم رهـبـري اصـلاحـات را فـرآيـندي جامع مي دانند كه (در همه مناطق مربوط به زنـدگـي جـامـعـه) بـايـد مـحقق شود و جزئي نگري را به خاطر منطق واحد حاكم بر اين فرآيند تجويز نمي نمايند.

7 ـ اسـتـمرار: بر عكس انقلاب كه پديده اي ناگهاني و بنيان برافكنانه است و در مقطع زماني مشخص و كوتاه تعريف مي شود، اصلاحات تدريجي و از حيث زماني، طولاني است. بـنـابـراين توقع اعمال تمامي اصلاحات در زماني كوتاه سپس رها كردن آن اساساً با ذات اصـلاحات همخواني ندارد. اصلاحات بايد همچون سياستي مستمر طراحي شود كه در تمامي ادوار و مراحل حضور داشته باشد.

(يـك مـرحـله ي انـقـلاب كـه تـغـيـيـر نـظـام سـيـاسـي اسـت، دفـعـي اسـت. امـّا در طـول زمـان انـقـلاب بـايـد تـحـقـق پيدا كند. اين تحقق به آن است كه بخش هاي عقب مانده و تـحـول پـيـدا نـكـرده اسـت تـحـول پـيـدا كـند و روز به روز راه هاي جديد، كارهاي جديد، فكرهاي جديد، روش هاي جديد بيايد.)

8 ـ تـحـمـل و پـرهيز از خشونت: گروه ها و جناح هاي خودي نبايد اجراي اصلاحات را منوط بـه كاربرد روش هايي بدانند كه حذف آنها جزو اهداف فرآيند اصلاح طلبي است. بر ايـن اسـاس بـراي اعمال اصلاحات در درون يك ساختار كلي نمي توان دست به رفتارهاي خـشـونـت آمـيـزي زد كـه اعـتـبـار نـظـام را مـخـدوش كـرده و آن را متزلزل مي سازد.

(البـتـه اخـتـلاف بـه وجـود مـي آيد، امّا اين اختلاف مهم نيست. ممكن است آن كساني كه به ارزش هـا بـيـشـتـر تـوجـه دارنـد، بـه آن كـسـانـي كـه بـه تـحـول بـيشتر توجه دارند، بتازند كه شما به ارزش ها بي اعتنايي و بي احترامي مي كـنـيـد. يـا كـسـانـي كـه بـه تـحـول اهـمـيـت بـيـشـتـري مـي دهـنـد، بـه آن كـساني كه به تـحوّل كمتر توجه مي كنند، بگويند شما به پيشرفت و ترقي و به جلو رفتن اعتنايي نـداريـد [و] ايـسـتـايـي را تـرويـج مـي كـنـيـد.... بـايـد هـمـديـگـر را تحمل و قبول كنند... دعوا نبايد بشود.)