بازگشت

پيرايه هاي مراسم مذهبي در نبطيه


مجالس سوگواري كه موسي شراره آورد، به تشويق و ترغيب ايرانياني كه از اندكي پيش در جبل عامل سكونت گزيده بودند، با شبيه خواني ها و دسته هاي حسيني به شكل ايراني آن آراسته گشت. در طول قرن نوزدهم، گروهي از ايرانيان كه بيشتر آنان تاجر بودند، وارد جبل عامل شده و كم كم در آن جا ساكن گشتند و البته مهاجرتي جمعي و داراي اهمّيت نبود؛ بلكه خانواده هايي جداگانه و تك بودند، كه از بين آنان شخصي به نام ميرزا يمارس پزشك علفي بود كه از جمله نبطيّه مقرّب به احمد رضا و سليمان ظاهر به شمار مي رفت و فرزندش بهيج نخستين كس از عامليان بود كه در دانشگاه آمريكاي بيروت پزشكي خواند. اين پدر و پسر در طول بيست سال، نقش جدّي در وارد كردن اين قبيل مراسم ها به جبل عامل داشتند كه در دو مرحله انجام گرفت. [1] .

سيّد محسن امين، مرحله نخست آن را پس از بازگشت حسن يوسف مكّي از عراق حدود سال 1895 ميلادي مي داند، كه پاره اي از ايرانيان به برگزاري مراسم عاشورا به روش عزاداري ايرانيان و بويژه برپايي شبيه، دست يازيدند.

حسن يوسف مكّي به اعتبار آن كه اين كار، خارج از شرع است، از تكرار آن منع كرد و در اين كار از قائم مقام صيدا ياري جست. امّا ايرانيان پيش والي بيروت رفتند و او به قائم مقام دستور داد كه در اجراي مراسم توسّط آنان مسامحه بورزد. و به اين شكل، ايرانيان توانستند اين مراسم را وارد نبطيّه كنند و چندي نگذشت كه جبل عاملي ها هم از آنان تقليد كردند و شمارشان فزوني گرفت و دسته ها به راه افتادند و مردم از روستاهاي اطراف جمع مي گشتند.

سيّد محسن امين، اين دسته ها را كه به نام دسته هاي حسيني بود، به حلقه ذكر صوفيان تشبيه كرده است. [2] كه گويا مخالفت وي، با هر دوي اين جريانات است. اين پيرايه بندي مراسم عاشورا در نبطيّه كم كم جا افتاد و به روش ايراني و به زبان فارسي اجرا مي گشت. پس از درگذشت حسن يوسف مكّي در سال 1906 ميلادي، عبد الحسين صادق به رياست ديني در نبطيّه برگزيده شد. وي نه تنها مردم را در برگزاري اين مراسم آزاد گذاشت، بلكه آن را تشويق كرد و خود در برقراري آن مشاركت كرد. در عين حال، شماري از علما با اين مراسم مخالفت مي كردند و معروف است كه نجيب فضل اللَّه، سينه زني را در صورتي كه موجب سرخي سينه شود، حرام مي شمرد؛ چنان كه فتواي تحريمي را كه حسن يوسف مكّي داده بود، هنوز در ذهن ها جاي داشت و افرادي همچنان در برابر اين مراسم جديد، مقاومت مي كردند.

«فردريك جان بايس» گزارش كرده كه:

به سال 1912 شخصيت هاي ديني محلّي، ابتدا نمايش فاجعه كربلا را حرام كرده بودند؛ چون آن را نوعي اهانت به خاندان پيامبر مي دانستند و همچنين نشر تاريخ اهل بيت را به عنوان «فاجعه» حرام مي شمردند. و جز مجالس خاصّي را كه در روستاها برپا مي شد و مردم آن را واجبي مقدّس مي شمردند، چيزي را روا نمي دانستند. آن مجالس، سه بار در روز با حضور يكي از شخصيّت ها برپا مي شد و در آن چاي، قهوه و حلوا براي روح امام حسين عليه السلام و نوعي كلوچه براي روح حضرت عباس، توزيع مي نمودند. در روز دهم، مغازه ها تعطيل مي شد و مجالس تا ظهر ادامه پيدا مي كرد و مؤمنان مي گريستند، نوحه مي خواندند و بر سينه هاي خود مي زدند و فرياد مي كردند: «يا حسن! يا حسين!» و سپس غذا بين نيازمندان پخش مي كردند.

در اين گزارش، اثري از روش عزاداري ايراني ديده نمي شود كه يا خبر چينان «بليس» وجود آن را كتمان كرده اند و يا آن كه اين روش ها بعداً به وجود آمده است.

مرحله دوم، پيرايه بندي بر مراسم عاشورا به احتمال بسيار قوي پس از سال 1919 ميلادي به وجود آمده است. در اين زمان بهيج ميرزاي جوان، درس پزشكي خودش را تمام كرده و به نبطيّه برگشته بود و به عنوان يكي از بازآفرينان روش عزاداري ايراني مطرح گشته است.

در هر صورت پس از چند سال يادآور شدند كه در سال 1919 ميلادي، حدود هشتاد نفر جبل عاملي و نه ايراني پس از جريان عاشورا، به معالجه روي آوردند و كودكي هم به خاطر جراحات وارده درگذشته است. مجله العرفان به سال 1931 ميلادي نقل كرده است كه ايراني ها و جبل عاملي ها با شمشير و چاقو به خود مي زدند و حادثه كربلا را به نمايش مي گذاشتند و علما و شخصيّت هاي نبطيّه اعلام داشتند كه اين كار، بدعت و بيرون از شرع است. [3] امّا اين اعلان نتيجه عكس داد، چون «توّابين» در نه روز نخست ماه محرّم در دسته ها در خيابان ها مي چرخيدند و بر سينه هاي برهنه خودشان مي زدند و در روز دهم سرهايشان را مي تراشيدند و در دسته به جاي سينه زدن، با شمشير بر سرشان مي زدند تا خون راه بيفتد و مراسم عاشورا با شبيه خواني حادثه كربلا به پايان مي رسيد.

در دهه سوم قرن بيستم، مراسم در دو گروه موازي انجام مي گرفت كه به كارنوال شبيه تر بود تا به نمايش. در اين دو مراسم، اسب سواران رژه مي رفتند و اسيران، بر شترها سوار بودند و خيمه ها آتش زده مي شد، ولي شخصيّت هاي اصلي چون حسين عليه السلام، زين العابدين عليه السلام و شمر نقش خودشان را با اشاره انجام مي دادند و نه در شكل نمايش.

عبد الحسين صادق، سال به سال در تنظيم دسته ها و به كار انداختن شبيه خواني، فعّال تر مي شد. شعارها به عربي ترجمه شد و سخناني كه در بين مبارزان در شبيه خواني رّد و بدل مي شد و قبلاً فارسي بود، به عربي ترجمه شد. در سال 1925 نخستين حسينيه در جبل عامل براي عزاداري حسين عليه السلام ساخته شد [4] و عناصر دراماتيك به مجالس عزاداري افزوده شد.

در دهه چهارم قرن بيستم، بعد از آن كه سيّد محسن امين، شعار اصلاح مراسم عاشورا را مطرح كرد و احتمالاً در مخالفت با وي، گروهي از جوانان به همراه عبد الحسين صادق، يك نمايش واقعي را اجرا كردند كه از دكور خاص و متن ويژه برخودار بود و بين مردم ورقه هايي توزيع كردند و شخصيّت هايي وارد صحنه شدند و مفهوم شهادت[امام ]حسين عليه السلام را تبيين مي كردند.

منظر شهادت حسين عليه السلام بيت الغزل نمايش عاشورا بود و شمار فراواني از مردم را به نبطيّه مي كشاند و تماشاگران در مراسم شركت مي كردند. «دارشه» به سال 1937 ميلادي گزارش داده كه «جمعيّت براي دفاع از فرزندان علي وارد صحنه مي شدند و همه از خود حميّت و غيرت نشان مي دادند و پس از مجلس، بسياري از مردم زخمي مي شدند». زنان در اين مراسم فرصتي براي بيان و ابراز اندوه خود مي يافتند و نخستين افرادي بودند كه به لعن كسي كه نقش شمر را بازي مي كرد، مي پرداختند و با كفش بر سر او مي كوفتند. آنان به همراه دخترانشان از روستاها مي آمدند و به تماشاي دسته ها مي پرداختند و مردان با سينه هاي برهنه در دسته ها، قدرت و مردانگي خودشان را به نمايش مي گذاشتند. پس از مراسم، فرصت خوبي براي ديدار بين جوانان و خانواده هايشان پيش مي آمد كه با هم صحبت مي كردند و ازدواج ها سر مي گرفت.


پاورقي

[1] در گفتگو با حسن الأمين در بيروت به تاريخ 13 / 9 / 1993.

[2] خطط جبل عامل، ص 149؛ التنزيه لأعمال الشبيه، ص 24.

[3] العرفان، ج، ص 22.

[4] خطط جبل عامل، ص 181.