بازگشت

افسانه آب خواستن


و خلاصه آن آن كه: روزي اميرالمومنين عليه السلام در بالاي منبر خطبه مي خواند. حضرت سيدالشهداء عليه السلام تشنه شد، آب خواست. حضرت به قنبر امر فرمود: آب بياور. عباس در آن وقت طفل بود چون شنيد تشنگي برادر را، دويد نزد مادر و آب براي برادر گرفت در جامي و آن را بر سر گذاشت و آب از اطراف مي ريخت به همين قسم وارد مسجد، چشم پدر بر او افتاد گريست و فرمود: امروز چنين و روز عاشورا چنان. و قدري از مصائب او ذكر نمود. الخ

اين قصه البته در كوفه بود و اگر در مدينه بود، بايد اول خلافت آن حضرت باشد؛ زيرا كه قبل از آن، مسجد و منبري براي آن حضرت نبود. عمر شريف حضرت ابي عبدالله عليه السلام در آن زمان زياده از سي سال بود. اظهار تشنگي كردن در آن مجلس عام و تكلم كردن در اثناء خطبه كه مكروه است يا حرام، با مقام امامت بلكه با اول درجه عدالت بلكه با رسوم متعارفه انسانيت، مناسبتي ندارد. و جنگ صفين دو سه سال بعد از آن بود و اگر جناب ابوالفضل


در آن روز طفل بود، اين همه قضاياي او در صفين او در صفين چگونه محقق شد انداختن كودك هشتاد نفر را به هوا به نحوي كه هشتادم را كه انداخت، هنوز اولي برنگشته بود. و هر كدام بر مي گشت، با شمشير دو حصه مي نمود، از خوارق عاداتي است كه از پدر بزرگوارش نيز هيچگاه ظاهر نشده بود. دروغگو مطابق بعضي اخبار گذشته حافظه ندارد. و حال معلوم مي شود حرص جمع كردن زر و سيم، ادراك را نيز از ايشان برده و پرده شرم و حيا را بالمره از ايشان برداشته. علم نسبت را از اصل خراب كردند و علماء انساب هاشميين را كه سابقا در اين باب چه قدر رنج كشيدند و عمر صرف كردند، بي پايه نمودند و براي ذريه طاهره، دوشيزگاني به هم بافتند خصوص براي حضرت ابي عبدالله عليه السلام. بعضي را در مدينه گذاشتند و بعضي را در كربلا شوهر دادند و بعضي را به جهت صدق كلام حضرت جبرائيل صغير هم يميتهم العطش، در كربلا از تشنگي بكشتند و بعضي را در قتلگاه شبيه عبدالله بن الحسن عليه السلام شهيدش كنند و هكذا خدا داند عدد آنها به حساب اينها به كجا رسيده باشد!! به هر حال اين رشته سخن قابل تمام شدن نيست بر فرض در مجلداتي تمام شود، چندي نخواهد كشيد كه اضعاف آن از تازها پيدا شود. اگر به مطالعه و تدبر در اين اوراق كه اميد است جز واقعيات چيزي در آنها نباشد، اثري ظاهر و پندي گرفته شد يا در علماي اعلام شوق ردع و منعي پديد آيد، پس بايست شكر خداوند منان را بجاي آورد؛ والا هر كه درد دين دارد بايد در خلوت بر مظلومي و غربت اسلام بگريد و از حضرت حق تعالي تعجيل در فرج را از صميم قلب بخواهد. و ما اين فصل را به ذكر چند فرع تمام كنيم: