بازگشت

كلامي از يك هندو


از كافر بت پرستي، نكته گويي را بايد آموخت: «جيمز كارگرن» هندوي هندي كتابي در تاريخ چين نوشته به زبان اردو كه زبان متعارف حاليه اهل هند است و آن را چاپ كردند. در جلد دوم در صفحه 111 چون به مناسبتي ذكري از شجاعت شده بود اين كلام كه ترجمه عين عبارت اوست در آنجا مذكور است:

«چون بهادري و شجاعت رستم مشهور زمانه است، لكن مرداني چند گذشته كه در مقابلشان نام رستم قابل بيان نيست. چنانچه حسين بن علي كه شجاعتش بر همه شجاعان رتبه تقدم يافته؛ چرا كه شخصي كه در ميدان كربلا بر ريك تفته با حالات تشنگي و گرسنگي، مردانگي بكار برده باشد به مقابل او نام رستم كسي آرد كه از تاريخ، واقف نخواهد بود. قلم كه را يار است كه حال حسين بر نگارد و زبان كه را طاقت كه مدح ثابت قدمي هفتاد و دو نفر در مقابله سي هزار فوج شامي خونخوار و شهادت هر يك را چنان كه بايد ادا نمايد. نازك خيالي كجا اين قدر رسا است كه حال دلهاي آنها را تصور كند كه بر سرشان چه پيش آمد از آن


زماني كه عمر سعد به ده هزار سوار فوج، دور آنها گرفته تا زماني كه شعر معلون سراقدس را از تن جدا كرد. مثل مشهور است كه «دواي يكي دو باشد» يعني از آدم تنها كار برنمي آيد تا دويمي برايش مددكار نباشد. مبالغه بالاتر از آن نيست كه در حق كسي گفته شود كه «فلان كس را دشمن از چهار طرف گير كرده است» مگر حسين و هفتاد و دو تن را كه هشت قسم دشمنان تنك كرده بودند باوجود آن ثابت قدمي را از دست ندادند. چنان كه از چهار طرف، ده هزار فوج يزيد [1] بود كه بارش نيزه و تيرشان مثل بادهاي تيره، طوفان ظلمت برانگيخته بودند. دشمن پنجم؛ گرمي و حرارت آفتاب عرب بود كه نظيرش در زير فلك صورت امكان نپذيرفته. گفته مي توان شد كه تمازت و گرمي عرب غير از عرب، يافت نمي تواند شد. دشمن ششم؛ ريگ تفتيده ميدان كربلا بود كه در تمازت آفتاب شعله زن، و مانند خاكستر تنور گرم سوزنده و آتش افكن بود؛ بلكه دريايي قهاري مي توان گفت كه حبابهايش آبله هاي پاي بني فاطمه بودند. دو دشمن ديگر كه از همه ظالمتر: يكي تشنگي، دوم گرسنگي؛ مثل همراهي دغاباز [2] ساعتي جدا نبودند. خواهش و آرزوي اين دو دشمن همان وقت كم مي شد كه زبانها از تشنگي چاك چاك مي گرديدند. پس كساني كه در چنين معركه هزارها كفار را مقابله كرده باشند، بهادري و شجاعت برايشان ختم است». تمام شد محل حاجت از كلام متين اين هندوي بت پرست كه به جاي خال مشگين دلربائي است در رخسار سفيد كاغذ. و سزاوار است كه در ستايش او گفته شود «به خال هندويش بخشم سمرقند و بخارا را». به امور محسوسه معلومه، اشجعيت آن حضرت بلكه ساير انصار را بر


تمام شجاعان روزگار ثابت كرد بدون دست آويز نمودن به اموري كه در سستي چون خانه عنكبوت و در بي ثباتي مانند حباب بر روي آب است. شجاعت؛ قوت قلب و ثبات قدم است در صف كارزار و از صفات نفسانيه است كه طريق معرفتش به همان آثار و علامات است كه گفته، نه به زيادي كشتار كه محتاج به مراجعت دفترهاي كهنه و اوراق بي پايه و مايه باشد. كه در حاشيه كدام يك، عدد مقتولين به فلان اندازه رسيده! آنگاه مانند غريق با دو دست به آن متشبث شد و علماء بلكه عالمي را مفتضح نمود.


پاورقي

[1] اختلاف عدد شايد به جهت آن باشد که مراد او از اول تمام لشگر باشد و مراد او از دوم که به تناوب مشغول جنگ بودند. منه رحمةالله.

[2] حيله‏گر.