بازگشت

قابل توجه روضه خوانان


صورت آن، چنان كه در كتاب دارالسلام نقل كرديم اين است كه:

سيد فاضلي از معتبرين روضه خوانان، شبي در خواب ديد كه گويا قيامت برپا شده و خلق در نهايت وحشت و حيرت، و هر كس به حال خود مشغول. و ملائكه ايشان را مي رانند به سوي حساب؛ و با هر تني دو موكل بود. و من چون اين داهيه را ديدم در انديشه عاقبت خود كه با اين بزرگي امر به كجا خواهد كشيد. در اين حال دو نفر از آن جماعت مرا امر نمودند به حضور در محضر خاتم النبين صلي الله عليه و آله و سلم؛ چون مآل كار خطرناك بود، مسامحه كردم. قهرا مرا كشاندند يكي در پيش، ديگري در عقب و من در وسط. هراسان و ترسناك سير مي كرديم كه ديدم عماري بسيار بزرگي بر دوش جماعتي از طرف راست مي روند. با الهام الهي دانستم كه در آن عماري سيده زنان عالم است صلوات الله عليها. و چون به عماري نزديك شدم، فرصت را غنيمت دانسته از دست موكلان فرار و خود را به زير عماري رساندم. آن را قلعه اي محكم و محل منيعي ديدم كه پيش از من جمعي از گناهكاران به آنجا پناه برده بودند. و موكلين را ديدم از عماري دور، و قدرت بر نزديك شدن به عماري را ندارند و به همان اندازه دوري با ما سير مي كنند و به اشاره التماس كردند برگرديم، قبول نكرديم. آنگاه به اشاره ما را تهديد كردند؛ چون تكيه گاه خود را محكم ديديم، ما نيز ايشان را تهديد مي كرديم. و با همين قوت قلب سير مي كرديم كه ناگاه رسولي از جانب رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم رسيد و به آن معظمه از جانب آن جناب گفت: كه جمعي از گناهكاران امت، به تو پناه آورده اند، ايشان را روانه كن كه به حساب ايشان برسيم. پس آن مخدره اشاره فرمود كه موكلان از هر طرف رسيدند و ما را به موقف حساب كشاندند. در آنجا منبري ديديم بسيار بلند كه پلهاي زيادي داشت و سيد انبياء صلي الله عليه و آله و سلم بر بالاي آن نشسته و اميرالمؤمنين عليه السلام بر پله اول آن ايستاده و مشغول است به رسيدن حساب خلايق؛ و آنها در پيش روي آن حضرت صف كشيده. چون نوبت حساب به من رسيد، مرا مخاطب كرد و به نحو سرزنش و توبيخ


فرمود: چرا ذلت فرزندم حسين را خواندي و او را به مذلت و خواري نسبت دادي! پس در جواب متحير شدم و جز انكار چاره نديدم پس منكر شدم كه نخواندم. پس ديدم دردي به بازويم رسيد گويا ميخ آهني در آن فرو رفته. ملتفت شدم به طرف خود، مردي را ديدم كه در كفش طوماري است، آن را به من داد، گشودم، ديدم صورت مجالس من در آن بود و در هر جا، و هر وقت و هر چه خوانده بودم در آن ثبت شده بود و از آن جمله همان فقره كه از من سؤال كردند. پس حيله ديگر به خاطرم آمد. گفتم: مجلسي رحمه الله آن را در جلد دهم «بحار» ذكر كرده. پس به يكي از خدام حاضرين فرمود: برو از مجلسي آن كتاب را بگير. پس ملتفت شدم ديدم از طرف راست منبر، صفوف بسيار است كه اول آن جنب منبر و آخر آن خداي داند كه به كجا منتهي مي شود و هر عالمي مؤلفاتش در پيش رويش گذاشته. شخص اول در صف اول، مرحوم مجلسي است. چون رسول حضرت، پيغام را به او رساند، در ميان كتب آن كتاب را برداشت به او داد، گرفت، آورد، اشاره فرمود، به من دهد. گرفتم و در بحر تحير فرو رفتم؛ زيرا كه غرض از آن حيله و افتراء، خلاصي از آن مهلكه بود. پس پاره اي اوراق آن را بيهوده به هم زدم در آن حال حيله ديگر به خاطر آمد، پس گفتم: آن را در مقتل حاج ملاهادي برغاني ديدم. باز به خادمي فرمود: برو به او بگو، كتاب را بياورد و رفت، و گفت. در صف ششم يا هفتم، شخص ششم يا هفتم حاجي مذكور بود. كتاب را خود برداشت و آورد. پش امر فرمود آن فقره را در آن كتاب پيدا كنم. دوباره خوف برگشت و مضطرب شدم و راه چاره از هر طرف بسته شد. بيهوده مشغول برگرداندن اوراق بودم با قلب هراسان. تا آن كه مي گويد: چون از خواب بيدار شده، جماعتي از اهل صنف خود را جمع كرد و آنچه در خواب ديده بود نقل نمود و گفت: اما من پس در خود قوه اقامه شروط روضه خواني را نمي بينم آن را ترك مي كنم. و هر كه مرا تصديق مي كند، سزاوار است او نيز دست از آن بكشد. با آن كه ساليانه، مبالغ خطيري از اين راه به او مي رسد؛ از آن چشم پوشده و دست از


روضه خواني كشيد. [1] .


پاورقي

[1] البته همواره خوابهائي که نقل مي‏شود و در مجالس و محافل ذکر مي‏گردد، در جهت ترغيب به نقل سخنان بي‏اساس است. و افراد معترض را با نقل چنين خوابهايي مجاب کرده و مي‏کنند! ولي به هر صورت خواب نمي‏تواند مجوز براي عملي باشد که طبق نصوص مسلم ما حرام است و هيچ صاحب عقل و درايتي نمي‏پذيرد که اينهمه روايت و سخنان علماء در جهت حفظ امانت و نقل صحيح و ملاحظه اين مطلب که مبادا نسبت ناروائي به معصوم داده شود را، با نقل چند خواب و رويا به کناري نهاده و تمامي حدود را در هم شکنيم و به هر کسي اجازه دهيم بدون داشتن صلاحيت هر آنچه خواست به معصوم نسبت دهد و خود را شايسته مقامي بداند که علماء بزرگ پس از ساليان دراز تحصيل و تهذيب و پس از کسب اجازه از مشايخ خود به اين کار مبادرت مي‏ورزيدند. و اگر پس از اين همانند گذشته بزرگان بر اين عمل ناشايست اعتراض نکنند و بانيان مجالس از دعوت افراد بي‏پروا و بي‏صلاحيت و کاسبکاران به نام اهل بيت عليهم‏السلام امتناع نورزند و اين سنت سيئه همچنان ادامه يابد، همه در برابر آن مسؤل بوده و در اين زشتکاري سهيم خواهيم بود!!.