بازگشت

حكايت اسب خواستن امام حسين


پنجم: خبر عجيب كه متضمن است طلب كردن حضرت هنگام عزم رفتن به ميدان، اسب سواري را، و كسي نبود آن را حاضر كند. پس مخدره زينب رفت و آورد و آن حضرت را سوار كرد و بر حسب تعدد منابر، مكالمات بسيار بين برادر و خواهر ذكر مي شود و مضامين آن در ضمن اشعار عربي و فارسي نيز در آمده و مجالس را با آن رونق دهند و به شور در آورند. و الحق جاي گريستن است اما نه بر اين مصيبت بي اصل، بلكه در گفتن چنين دروغ واضح و افترا بر امام عليه السلام در بالاي منابر و نهب نكردن آنان كه متمكنند از نهي كردن به جهت بي اطلاعي يا ملاحظه عدم نقص در بعضي شئونات؛ و متمكن نبودن ضعيف الحال از عرض كردن به آن گوينده بي انصاف كذاب كه اي متجري بر خداوند جبار، نه در مقاتل معتمده موجود است كه اول صبح عاشورا پس از آرايش صفوف حضرت بر شتري سوار شدند و آن خطبه بليغه را به جهت اتمام حجت خواندند. آنگاه فرود آمدند و اسب خاصه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را كه به جهت سواري خود و اوصيائش خريده بودند و آن را «مرتجز» مي گفتند كه در السنه عوام به «ذوالجناح» معروف شده، خواستند و سوار شدند و تا آخر كار سواره بودند. گاهي به جهت بعضي حوائج مثل نشستن بر بالين شهيدي يا حمل نعشي، يا نماز كردن، يا تغيير لباس، يا وداع بعضي فرود مي آمدند و باز سوار مي شدند. مگر آن كه در جواب بگويند - و مضايقه ندارند - كه در آخر وداع، اسب فرار كرد كسي نبود بياورد. اين هم جواب دارد كه به روايت معتبر با جناب ابي الفضل با هم به ميدان رفتند.

و شيخ مفيد در «ارشاد» در شرح مقاتله آن حضرت بعد از قضيه هائله مالك بن النسر و شهادت عبدالله بن الحسين عليهاالسلام و رسيدن زخمهاي بسيار در بدن


مباركش، روايت كرده كه سه نفر با چهار نفر از اهلش با آن جناب بودند و دشمنان را از آن حضرت دفع مي كردند تا آن كه ايشان نيز شهيد شدند و حدسا [1] بايد از غلامان و مواليان باشند.


پاورقي

[1] الارشاد، شيخ مفيد، تحقيق مؤسسه آل‏البيت، ج 2، ص 111 عبارت مفيد اين است: «فلما لم يبق مع الحسين عليه‏السلام احد الا ثلاثة رهط من اهله، اقبل علي القوم يدفعهم عن نفسه و الثلاثة يحمونه حتي قتل الثلاثة و بقي وحده....» ترديد سه و چهار از محدث نوري است نه از نقل مفيد.