امام سجاد در روز عاشورا
چهارم: نقل كنند با سوز و گداز كه در روز عاشورا بعد از شهادت اهل بيت و اصحاب حضرت به بالين امام زين العابدين عليه السلام آمد، پس از پدر حال
معامله آن جناب را با اعداء پرسيد، خبر داد كه به جنگ كشيد. پس جمعي از اصحاب را اسم برد و از حال آنها پرسيد در جواب فرمود: قتل قتل، تا رسيد به بني هاشم، و از حال جناب علي اكبر و ابي الفضل سوال كرد، به همان قسم جواب داد و فرمود بدان در ميان خيمه ها غير از من و تو مردي نمانده [1] .
خلاصه اين قصه است و حواشي بسيار دارد و صريح است در آن كه آن جناب از اول مقاتله تا وقت مبارزت پدر بزرگوارش، ابدا از حال اقرباء و انصار و ميدان جنگ خبري نداشت [2] .
پاورقي
[1] آب و تاب و افزودههاي اين داستان بسيار گستردهتر از اين مقدار است. بالاخص در نهايت اين داستان. براي اين که گيرائي مجلس افزون شود چنين نقل ميکنند که پس از شمارش اصحاب و جستجو از حال ايشان، به بنيهاشم رسيد و يک يک آنان را نام برد و در نهايت پرسيد: «اين عمي العباس» عمويم اباالفضل چه شد؟ فرمود قد قتل کشته شد سپس پرسيد: اين اخي علي «اکبر» در قبال اين سؤال حضرت صريحا نفرمود: «قد قتل» چون برادر تاب شنيدن خبر شهادت برادر را ندارد! بلکه فرمود: بدان که در ميان خيمهها مردي نمانده تا آخر داستان. چنان که گفته آمد، برخي از نقلهاي واهي به اندازهاي شايع و معروف شده است که کمتر کسي در مورد آنها ترديد ميکند و گاهي بر زبان بزرگان نيز رفته است: مثلا معروف است که هنگامي که خواستند اسراء را به طرف کوفه برند و همه را سوار محملها نمودند، «پاهاي حضرت سجاد را زير شکم شتر بستند» و به دنبال آن حوادث و مصائبي ساختند. به بسياري از کتابهاي معتبر مراجعه شد و چنين نقلي در آن نبود مانند: الاخبار الطوال، تاريخ طبري، تاريخ يعقوبي، ارشاد شيخ مفيد، مناقب ابن شهر آشوب، مقتل خوارزمي، اعلام الوري طبرسي، تاريخ ابن اعثم، روضةالواعظين، مروج الذهب، مقاتل الطالبين، لهوف، امالي صدوق، کامل بهائي، کشف الغمه، روضةالصفا، بحارالانوار، نفس المهوم محدث قمي و... ناقل اصلي آن مرحوم دربندي در اسرار الشهادة است که وضع اين کتاب معلوم است و حتي اين مطلب در روضةالشهداء کاشفي نيز نيامده و معلوم ميشود در زمان او (وفات 910 هجري) هنوز شايع نبوده است و از جعليات بعد از اوست و احتمالا از ابتکارات گويندگان در زمان قاجار باشد. البته ناسخ التواريخ هم که سنديتش براي اهل فن معلوم است آن را نقل کرده است.
[2] استاد مطهري (ره) درج 1، ص 57 «حماسه حسيني» به مؤلف اين کتاب در همين جريان نسبتي دادهاند که خلاف واقع است. از عبارات استاد چنين بر ميآيد که محدث نوري اين حادثه را تأييد ميکند. عبارت ايشان اين است: «متاسفانه حاجي نوري يک داستان جعلي و تحريفي درباره امام زينالعابدين نقل ميکند و ميگويد: روز عاشورا وقتي که براي ابي عبدالله عليهالسلام ياوري باقي نماند حضرت براي خداحافظي به خيمه امام زينالعابدين عليهالسلام رفتند» تا آخر قصه و سپس استاد ميگويند: «اين جعل است، دروغ است، امام زينالعابدين که العياذ بالله آنقدر مريض و بيهوش نبوده که نفهمد چه گذشته است». از اين عبارات اينگونه استفاده ميشود که محدث نوري اين حادثه جعلي را نقل و قبول کرده است! در حالي که خلاف آن کاملا روشن است و مؤلف ذکر اين حادثه را به عنوان يکي از شواهد روشن جعليات نقل ميکند. مسلم اين نقضيه را ميبايست متوجه تنظيم کنندگان اين کتاب دانست که در هنگام تحرير مطالب ايشان دقت لازم را مصروف نداشتهاند؛ زيرا از عباراتت ايشان برميآيد که به دقت تمام اين کتاب را مطالعه نمودهاند و مويد اين مطلب يادداشت ايشان در ج 3، ص 268 حماسه حسيني است. لازم به ذکر است حوادث مربوط به امام سجاد عليهالسلام در روز عاشورا چندان روشن نيست جز اين نکته که حضرت مسلما در حادثه کربلا حضور داشتهاند و مقاتل معروف و معتبر قضايائي را نيز نقل کردهاند؛ ولي در روز عاشورا به حضرت چه گذشته و در چه وضعي قرار داشتهاند، چندان معلوم نيست. در برخي از نقلهاي نه چندان معتبر بلکه موهون همين حوادث جعلي با آب و تاب نقل شده که حضرت از هيچ چيز خبر نداشت و در آخرين وداع از پدر بزرگوارش پرسيد، که مورد طعن مؤلف و استاد مطهري است. فاضل محقق جناب آقاي سيد محمد رضا حسيني جلالي در کتاب «جهاد الامام السجاد» روايتي را از فصيل بن زبير اسدي نقل ميکند به نقل از کتابي که خود او جمع آوري کرده است به نام «تسمه من قتل مع الحسين عليهالسلام من اهل بيته و اخوته و شيعته» اين کتاب در «امالي الخميسيه» مرشد بالله ج 1، ص 173 - 170، و «حدائق الوردية» محلي، ج 1، ص 120، آمده است و در شماره دوم مجله تراثنا به تحقيق محقق مذکور به چاپ رسيده است. فضيل بن يسار زيدي مسلک و از اصحاب امام باقر و امام صادق عليهمالسلام بوده است. سخن فضيل اين است: «و کان علي بن الحسين عليلا، و ارثت يومئذ و قد حضر بعض القتال فد فع الله عنه و اخذ مع النساء» يعني امام سجاد عليهالسلام مريض بود و از معرکه جنگ در حالي که به علت جراحات وارده بيرمق شده بود او را خارج کردند. و در جنگ شرکت کرد، ولي خداوند او را مصون داشت و همراه با زنان اسير شد. اين نقل که شايد قديميترين باشد حاکي از آن است که نه تنها از وقايع خبر داشت، بلکه در معرکه جنگ شرکت فرمود و مجروح شد.