نكوهش كلام بلا عمل
چهارم آن كه: بسياري از اينان داخل شوند در صنفي از آيات و اخبار كه در آنها تهديد عظيمي شده براي آن كه بگويد براي ديگران از مطالب حقه؛ مثل اخلاق حسنه و قبيحه و اعمال ممدوحه و مذمومه و ثواب و عقاب هر يك خصوصا آنچه مربوط است به حضرت ابي عبدالله عليه السلام. و آن جماعت بياموزند و عمل كنند و به مزدهاي خود برسند، ولي گوينده نكند؛ پس به حسرت ابدي گرفتار شود. چنان كه خداوند در كلام مجيد خود در مقام توبيخ و سرزنش مي فرمايد:
اتامرون الناس بالبر و تنسون انفسكم [1] .
آيا امر مي كنيد مردم را به نيكوئي (يعني به كردن كارهاي نيك) و فراموش مي كنيد يا وامي گذاريد خودتان را. و در تفسير شيخ ابوالفتوح رازي مروي است از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم كه فرمود شب معراج مرا به آسمان بردند جماعتي را ديدم كه لبهاي ايشان را مي بريدند. چنان كه مي بريدند باز ديگر باره تمام مي شد. من گفتم: اي جبرئيل اينان كه اند؟ گفت: هولاء خطباه امتك يقولون مالا يفعلون و يأمرون الناس بالبر و ينسون انفسهم اينان خطيبان امت تواند كه گفتند و بر آن كار نكردند و مردمان را امر به معروف كردند و خويشتن كار نبستند. [2] .
و نيز از آن حضرت روايت كرده كه فرمود: سخت تر روز قيامت به عذاب، عالمي باشد كه او را به علم خود منفعت نبود. [3] .
و نيز از آن جناب صلي الله عليه و آله و سلم روايت كرده كه فرمود: مثل آن كسي كه مردم را خير آموزد و خود كار نبندد، مثل چراغ باشد كه خويشتن مي سوزد و ديگران را مي فروزد. [4] .
و نيز از آن بزرگوار روايت كرده كه فرمود: فرداي قيامت هيچ مرد را رها نكنند كه قدم از قدم بردارد تا از عهده چند چيز به در نيايد: از برنائي، كه به چه به پيري رسانيد؛ و از عمر، كه در چه صرف
كرده؛ و از مالش، كه كجا كسب كرده و به كجا خرج كرده؛ و از عملش كه بر آن كار كرد يا نكرد. [5] .
و در «امالي» صدوق و «محاسن» برقي مروي است كه مفضل عرض كرد به حضرت صادق عليه السلام كه: به چه شناخته مي شود آن كه نجات يافته؟ فرمود: هر كس گفتارش موافق باشد با كردارش. او نجات يافته. و هر كس كردارش موافق نباشد با گفتارش پس او مستودع است؛ يعني ايمانش در قلبش ثابت نيست بلكه به منزله وديعه است كه روزگاري با اوست و به امتحان جزئي از دستش مي رود. [6] .
و عياشي در تفسير خود روايت كرده از يعقوب بن شعيب كه: سؤال كرد از حضرت ابي عبدالله عليه السلام از آيه شريفه اتامرون الناس [7] الخ. پس حضرت دست مبارك را بر حلقش گذاشت و فرمود: مانند كسي كه خود را ذبح كند؛ [8] (يعني آنان كه امر به نيكوئي مي كنند و خود نمي كنند، به دست خود خويشتن را ذبح مي كنند و هلاك مي نمايند). و در اخبار بسيار رسيده در تفسير آيه مباركه فكبكبوا فيها هم
ي
والغاون [9] برو در مي افتند در جهنم مشركين و غاوين. كه مراد از غاوين كساني اند كه براي مردم امور حقه را كه موافق عدل و حكمت است توصيف كنند از طاعات و اخلاق حسنه و عقايد حقه، و خودشان به خلاف آنچه گويند عمل كنند و اعتقاد دارند. [10] .
و نيز در احاديث كثيره اين مضمون به اين نحو رسيده كه فرمود: سخت ترين مردم در حسرت و ندامت روز قيامت كساني اند كه وصف نمايند براي ديگران عدل را و خود به خلاف آن رفتار نمايند [11] .
و در تفسير آيه شريفه ان تقول نفس يا حسرتا علي ما فرطت في جنب الله [12] .
نيز فرمودند كه: آن جماعت اند كه حسرت خورند و اين سخن را گويند.
و از اين رقم اخبار بسيار است و جمله از آنها در باب آداب اهل علم مذكور است. و پوشيده نيست كه از اين جماعت اند طايفه اي از روضه خوانان، خصوصا آنان كه در اين كاسبي مقدمات وعظ را پيش گيرند و گاهي خطب بليغه اميرالمومنين عليه السلام و مواعظ شافيه و رفتار و كردار آن حضرت را ذكر كنند، و مردم را از محبت دنيا و آفات و بليات و مهلكات آن به ترسانند، و بر بغض دنيا و زهد در آن ترغيب و تحريص نمايند، و به حالات پيشوايان دين و خواص اصحاب و علماء راشدين استشهاد كنند؛ و گاهي از رذايل حبيئه و صفات قبيحه سخن گويند و محفوظات خود را از كتاب غزالي شافعي و تابعانش در نهايت فصاحت و بلاغت، بي توقف و لكنت بيان كنند، و آيات و احاديث مناسب آن مجالس را مرتب و منظم ذكر نمايند، ولكن خود چنان شيفته جيفه دنيا و آلوده به خبايث رذايل اند كه اگر صاحب مجلس در وقت دخول يا خروج او غفلت كند و به لوازم تكريم و توقير او كه متوقع است، عمل نكند؛ يا او را از همقطاران، دو قران مثلا كمتر به دهد، مهموم شود، گله كند، ايراد نمايد، بد گويد، مزد را پس دهد، دوباره به آنجا نرود، متاع خود را بزرگ شمرد بهاء آن را اندك داند، و در نسب و حسب و رفتار و كردار همقطاران عيب گيرد و در عداد خويش محسوب ننمايد. با اين حالت ذميمه و افعال قبيحع، از اهل دنيا بدها گويد و خود را اهل الله و اهل آخرت پندارد. گويا به جهت مقداري از محفوظات منبريه او، از همه خرابي قلب و قبايح او گذشتند. و بر داناي بصير مستور نيست كه البته با اين سيره سئيه و سريره خبيثه، داخل خواهد بود در اخبار گذشته و به حسرت و ندامت سخت در آخرت معذب خواهد گرديد. و در «عيون» صدوق مروي است كه: چون زيد برادر حضرت رضا عليه السلام خروج كرد و مأمون او را گرفت و نزد آن حضرت فرستاد، حضرت او را توبيخ كرد و به او فرمود: اگر
چنان ديدي كه معصيت كني خداوند را و داخل شوي در بهشت و موسي بن جعفر عليه السلام اطاعت كرد خداوند را و در بهشت داخل شد، پس تو كريمتري نزد خداوند عزوجل از موسي بن جعفر عليه السلام! و الله نمي رسد احدي به آنچه در نزد خداوند عزوجل است، مگر به فرمانبرداري او. و تو گمان داري كه به معصيبت به آن خواهي رسيد! و بد گمان كردي! پس ريد عرض كرد من برادر توأم و پسر پدر شمايم. حضرت فرمودند: تو برادر مني مادامي كه اطاعت كني خداوند عزوجل را. آنگاه قصه نوح و پسرش را ذكر فرمود و اين كه خداوند پسرش را به جهت عصيان بيرون كرد از اهل آن جناب. [13] .
و غرض آن كه تو هم به جهت معصيت، از برادري من بيرون شدي. پس اگر معصيت، اتصال برادر چنين امامي و پسري چنان امامي را قطع كند، هرگز نگذارد كه بيگانه به ايشان متصل شود و به سمت چاكري و خادمي پيدا كند. و از آنچه گفتيم معلوم شد كه اگر از اهل علم و علماء العياذ بالله، به درد اين طايفه مبتلا و در اين ورطه هلاكت افتاد و به انواع حيل و خدعه، علم دين را وسيله تحصيل مال كند، در عذاب با او شريك است. و به هر اندازه قدر علم بالا رود و اهتمام در تعليمش بيشتر كرده باشند، با تعليمي چنين كه علم دين را با آن شرافت، محل سرمايه كسب كند، البته عذابش سختتر و حسردتش بيشتر خواهد بود. [14] و در اخبار متواتره شرح آنها شده چون
رساله موضوع نيست براي حال آن جماعت لهذا ذكر نكرديم. و لازم است در اين مقام
پاورقي
[1] بقره: س 2، آيه 44؛ انعام: س 6، آيه 41.
[2] تفسير روحالجنان و روح الجنان، ابوالفتوح رازي، تصحيح و حواشي ابوالحسن شعراني، ج 1، ص 165.
[3] همان، ص 165.
[4] همان، ص 165.
[5] همان، ص 166.
[6] الامالي اوالمجالس، صدوق، قدم له شيخ حسين اعلمي، ص 293، مجلس 57، حديث 7. «بم يعرف الناجي؟ فقال: من کان فعله لقوله موافقا فهو ناج...» رک ايضا: بحارالانوار، مجلسي، ج 2، ص 30، حديث 17 که از محاسن برقي نقل کرده است.
[7] بقره: س 2، آيه 44؛ انعام: س 6، آيه 41.
[8] کتاب التفسير، عياشي، تصحيح سيد هاشم رسولي، ج 1، ص 43، حديث 37، تهران. انتشارات، بي تا. در تفسير قمي است که اين آيه درباره گويندگان و قصهگويان نازل شده است. تفسير قمي، علي ابن ابراهيم، ج 1، ص 38؛ رک ايضا، بحارالانوار، مجلسي، ص 72، ص 223.
[9] شعراء: س 26، آيه 94.
[10] تفسير نورالثقلين، الحويزي، تصحيح سيد هاشم رسولي محلاتي، ج 4، ص 59، احاديث 53، 57 و56 و55 و54، قم، افست علميه، بيتا؛ البرهان في تفسير القرآن، سيد هاشم حسيني بحراني، ج 3، ص 185، قم، موسسه اسماعيليان، طبع سوم، بي تا، احاديث 1، 5 و4 و3؛ تفسير القمي، تصحيح سيد طيب موسوي جزائري، ج 2، ص 133، قم موسسه دارالکتاب، 1387 ه- در چند حديث از مأخذ فوق اين عبارت آمده است «هم قوم و صفوا عدلا و عملوا بخلافة» المحاسن، برقي، تحقيق محدث ارموي، ج 1، ص 120، حديث 134؛ رک ايضا: بحارالانوار، مجلسي، ج 2، ص 26، حديث 3 و 4، ص 30؛ حديث 16، ص 35؛ حديث 35 و 36، و ص 37، حديث 52 که در اين حديث آمده است قال: «الغاوون هم اللذين عرفه الحق و عملوا بخلافه» و ج 69، ص 88، حديث 30.
[11] الکافي، کليني، تحقيق علي اکبر غفاري، ج 2، ص 299، باب من وصف عدلا و عمل بغيره، حديث 5 -4 -3 -2 -1- در ذيل اين روايت مرحوم مجلسي بياني دارد ميگويد: «من وصف عدلا» يعني براي مردم بيان کند امر حقي را که موافق قانون عدالت است؛ و يا امر معتدلي را که به افراط و تفريط مايل نيست ولي خود به آن عمل نکند؛ يا اين که دين حق را توصيف کند ولي خود طبق آن عمل نکند. رک بحارالانوار، مجلسي، ج 72، ص 223.
[12] زمر، س 39، آيه 56.
[13] عيون اخبارالرضا، صدوق. ج 1، ص 259، بيروت، منشورات اعلمي، چاپ اول، 1404 ه-.
[14] در اخبار بسيار، تحصيل مال و امرار معاش از راه دين و تبليغ مسائل ديني نهي شده است. و از طرفي دريافت وجه از مردم در قبال وعظ و يا سوگواري اهل بيت عليهمالسلام عوارض جديدي ايجاد کرده است که همواره علماي دلسوز همچون محدث نوري بر آن فريادها نمودهاند. سخن آن است که چه ميبايد کرد تا عوارض کمتري ايجاد شود و رسالت تبليغ دين نيز به شايستگي ادامه يابد؟ آنچه در اين ميان جاي انديشه دارد اين نکته است که مبلغان و خطيبان و گويندگان ديني و حتي برخي از مناصب ديگر چون ائمه جماعت و... چگونه بايد امرار معاش نمايند. شايد رفع اين مشکل جز به يکي از طرق چهارگونه ميسر نباشد: الف: يا بايد از طريق بيتالمال اداره شوند و بيتالمال اعم او سهم امام و ديگر صدقات جاريه و موقوفات معني شود. ب: از طريق مردم و گرفتن وجهي در قبال وعظ و... ج: اين که شغلي غير از اين مشاغل براي امرار معاش خود دست و پا کنند د: دولت تامين کننده آنها باشد همانند روحانيون اهل سنت جز اين چهار روش فعلا به ذهن نگارنده اين سطور نميرسد و هر کدام از اينها داراي محسنات و آفاتي است که ميبايست بعد از بررسي و تحليل آنها، هر کدام به صلاح نزديکتر است، توصيه گردد. ابتدابه تحليل روش دوم مي پردازيم که بيشتر جا افتاده و معمول است.دراين روش گويندگان و روضه خوانان مستقيما ازمردم پول دريافت مي کنند،آن هم در قبال وضع و يا مصيبتي که ارائه مي دهند. اين روش داراي محاسني است: از آنجمله اين که وظيفه تبليغ به صورت خودکار و خودجوش در سراسر کشور قابل گسترش است و به هيچ دفتر و برنامهاي نياز ندارد. اعتبار و بودجهاي نميخواهد. هر فردي که توانايي وعظ دارد و هر فردي که قدرت مالي بر تشکيل اين مجالس، به راحتي يکديگر را مييابند و مجالس به مناسبتهاي گوناگون و ايام تبليغي برگزار ميگردد. اگر بنا باشد اين تعداد مجلس و اينهمه گوينده و روضهخوان از جائي هماهنگ شوند، ملاحظه کنيد به چه مقدار اعتبار مالي و برنامهريز نيازمند است. امروز خود مردم احساس تکليف ميکنند و به راحتي فردي را که ميپسندند براي مجالس خود برميگزينند، مستعمان خود را دعوت ميکنند و جلسات به صورت مرتب برگزار ميشود. و گوينده را نپسنديدند، در جلسات بعدي از ديگري دعوت ميکنند. و گوينده نيز اگر وضعيت مجلس را مناسب نديد، از قبول آن امتناع ميکند و مشکلي نيز نخواهد شد. البته اين حسن، بسيار داراي اهميت و قابل توجه است. حضور و يا اقامت بسياري از گويندگان و اقلا روضهخوانان در شهرستانهاي دور و نزديک با اين سيستم ميسر شده است که هم زندگي خود را ميگذرانند و هم کار خود را انجام ميدهند. و بسياري از ائمه جماعات، با همين سيستم مساجد را باز و گرم نگه داشتهاند؛ در حالي که سازمان روحانيت براي تحقق و ايجاد آن، هيچ مسؤليت و يا کار اضافهاي را بر دوش نميکشد. و مردم براي يافتن امام جماعت، راسا خود اقدام ميکنند و هر کس را ميپسندند و بيشتر با شرايط خويش ميبينند، بر ميگزينند. اين سيستم جايگاه مردمي روحانيت را عميقتر کرده و مردم رابطهاي صميمي با آنها برقرار ميکنند؛ زيرا روحاني مجبور است همواره چه در وعظ و چه در مساجد ملاحظه مردم را بنمايد و توقعات و انتظارات و خواستههاي آنان را مد نظر داشته باشد. گذشته از اين که اين سيستم برخي از واعظان و گويندگان و روضهخوانان را بسيار فعال و پرکار کرده است؛ که به نظر ميرسد؛ اگر مساله ارتزاق نباشد، شايد به نيمي از اين کار هم تن در ندهند. اين که ديده ميشود يک گوينده در بعضي از ايام تبليغي ده سخنراني يک ساعته را پذيرفته! و يا يک روضهخوان در يک روز چهل تا پنجاه روضه را ميپذيرد! و نه تنها هيچ گلايه و شکايتي ندارد، بلکه بر آن مفتخر و خوشحال است، به آن دليل است که اين تلاش سخت و طاقتفرسا، اندکي از توشه زندگي او را تأمين. ميکند. در غير اينصورت هيچ انگيزهاي براي تلاش بيشتر باقي نخواهد ماند. و اخيرا ديده شده بعضي از ائمه جماعت نيز فعالتر شدهاند و يک وعده نماز را در چند جا برگزار ميکنند! شايد بتوان مجموعه اين محاسن را در چند بند خلاصه و دستهبندي کرد: 1- گسترش طبيعي و بدون برنامهريزي مجالس وعظ و سوگواري 2- انتخاب و گزينش آزاد گوينده از طرف باني و باني از طرف گوينده 3- هماهنگي مجالس با گوينده و مستمعان 4- اقامت وعاظ و گويندگان در شهرستانها و مراکز مختلف 5- گرمي مجالس و مساجد 6- ارتباط عميقتر با مردم 7- هماهنگي سخن و فعاليت با خواست و تقاضاي مردم 8- تلاش بيشتر وعاظ و گويندگان 9- تامين زندگي مبلغان از طرف مردم و عدم نياز به پيشبيني اعتبار آفات و معايب اين روش را ميتوان به صورت خلاصه و بدون شرح در چند بند زير خلاصه کرد: 1- روح اخلاص و ناآلودگي وعظ و خطابه را کاهش ميدهد 2- باعث عوامگرايي وعاظ و حتي برخي از ائمه جماعت ميشود 3- کالاي ديني همانند ديگر کالاهاي ارزشگذاري مالي و مادي ميشود 4- بسياري از حقايق ديني که ممکن است با سنتها و يا با ذوق عوام چندان سازگار نباشد، مسکوت ميماند. 5-اثرگذاري مجالس وعظ به علت آلوده شدن گوينده به حداقل کاهش مييابد 6- عدهاي بدون صلاحيت که وعظ و يا روضهخواني را وسيلهاي براي تحصيل مال پنداشتهاند، به اين حرفه ميپردازند 7- جلب نظر باني و مستمع، بيش از انجام وظيفه و جلب رضاي الهي در انديشه وعاظ جاي خواهد گرفت 8- بدعتها و اکاذيب به علت جلب عوام و عدم کنترل، به نام دين و تشيع گسترش مييابد. 9- حريت و آزادمنشي گوينده و روحانيت را به شدت تحت تاثير قرار خواهد داد 10- عملا به علت آلودگي اين روش، افراد با صلاحيت و پرهيزگار رغبتي به وعظ و گويندگي نشان نخواهند داد و ميدان براي افراد نالايق بازتر خواهد شد. و بسياري از آفات ديگر که مجالي براي طرح تمامي آنها نيست و طرح برخي از آنها آفت زاست! حال بايد مقايسه کرد که اگر 10 حسن و 10 آفت اين روش داشته باشد، ميبايست سبک و سنگين کرد و پس از مقايسه ارزيابي نمود که اگر اين آفت را بپذيريم، با وجود اين محاسن قابل تحمل است يا خير؟ لطفا در آفت اول اين روش دوباره دقت نمائيد. با اين که شرط اول وعظ و گويندگي و تبليغ دين، اخلاص گوينده است تا در مستمعان تأثير بگذارد، آيا با چه چيز و با چه قيمتي ميتوان اين شرط را ناديده گرفت؟! ممکن است گفته شود: گرفتن اجرت منافاتي با اخلاص گوينده ندارد! پاسخ آن است که منافات دارد، مگر اين که اخلاص را به گونهاي ديگر معني کنيم و اين کار براي توجيه گران چندان مشگل نيست. گذشته از اين که واقعيت، اين تنافي را به خوبي نشان داده و ميدهد. و اگر امکان عمومي داشت، اهل بيت عليهمالسلام اينقدر نهي نميکردند. خير، بدون تعارف بايد گفت: در اين روش، اخلاص گوينده و هم باني به سختي به خطر خواهد افتاد. شايد يک مقايسه ابتدائي، هر خوانندهاي را به اين نتيجه برساند که مقدار آفت و خساراتي که از اين روش نصيب ميشود، هموزن و همسنگ با محاسن آن نيست و ميبايست چارهاي ديگر انديشيد. گذشته از اين که ما در برشماري آفات اين روش کمي بيش از اندک، تساهل نشان داده و برخي از آفات را ناديده گرفتيم. اما روش سوم: مسلم هر انديشهوري معتقد است که اگر براي کل روحانيت اين امکان وجود ميداشت که بتوانند از طريقي غير از طرق امروزي امرار معاش نمايد و ضمنا چيزي از وظائف و رسالتهاي خود را فرو نگذارد، بسيار مناسب و شايستهترين روش است؛ فقط سخن در امکان وقوعي آن است؛ حتي در شرح حال برخي از معصومين عليهمالسلام آمده است که براي ارتزاق به کسب ميپرداختند تا از بيتالمال استفاده نکنند. ممکن است براي بسياري جمع ايندو و مشگل و يا فعلا غير ممکن تلقي شود؛ ولي جا دارد کساني که در ابتداي راهاند، تحقق اين مهم را در دستور و برنامه کار خويش به بينند؛ زيرا انجام وظيفه خالصانه و بدون آلودگي و خطر جز ار اين راه، بسيار سخت و مخاطرهآميز است. ممکن است براي برخي اين امکان وجود نداشته باشد، ولي برخي ديگر برايشان مقدور است به شرط آن که از اول، احساس نمايند که اين کار يکي از شرائط مهم انجام وظيفهاي است که براي آن به رنج تحصيل علوم ديني پرداختهاند. امروز مشاهده ميشود برخي از فضلاء خدا ترس و نگران، آرزو ميکنند اي کاش ميشد کاري کرد که بدون نياز به درآمدهاي مرسوم روحاني بودن، به تبليغ و وظائف صنفي خود پرداخت و بدون هيچ چشمداشتي خالصانه از خدا و اهل بيت عليهمالسلام سخن گفت و يا چيزي نوشت. اما روش چهارم: اين که دولت تامين کننده هزينه آنها باشد. اين روش گر چه محاسني دارد، ولي دو خطر بزرگ اساسي اين پيشنهاد را متزلزل ميکند: 1- اين که کل روحانيت شيعه را وابسته خواهد کرد. و استقلال حوزه را - که ميراث عظيم و کهن بزرگان تشيع است - به خطر خواهد انداخت. استقلالي که رمز هويت و مايه اصلي قوام و دوام روحانيت شيعه بوده است. 2- خطر توجيهگري و مداحي و يا به عبارت قديمي آن (وعاظ السلاطين) شدن را در پي دارد. که تحقق آن تمامي زمينههاي مردمي و نفوذ معنوي روحانيت شيعه را تحت تاثير قرار خواهد داد. و بديهي است اين دو خطر به معناي انهدام اساس روحانيت شيعه است و کمتر کسي با توجه به آنها و خطرات بسيار ديگر، آن را توصيه ميکند. و اما روش اول: حق آن است که ميبايست بيتالمال ديني (منظور خمس، صدقات جاريه و موقوفات... است) متکفل هزينه زندگي آنان باشد. آن هم براي کساني که امکان ارتزاق به جز از اين طريق را ندارند. اگر سر و ساماني به وجوهات شرعيه داده شود و صدقات و موقوفات نيز در اختيار سازمان روحانيت قرار گيرد، امکان تامين وجود دارد. پيش از انقلاب گاهي صحبت ميشد که موقوفات بيشتر در جهت فعاليتهاي تبليغي و ديني است و ميبايست در اختيار روحانيت باشد؛ ولي پس از انقلاب که تحقق آن ميسر بود، به توجه نشده است. با ذکر اين نکته که ميتوان با تبليغ و روشن نمودن جهت مصارف آن، مردم را به اين سنت حسنه تشويق نمود و زمينهاي براي تامين هزينههاي روحانيت و مسائل علمي و تبليغي فراهم کرد. حال که مديريتي در حوزه ايجاد شده و وظائفي را به عهده گرفته است، ميتوان براي سامانيابي برخي از کاستيها از اين نقطه آغاز کرد. به جاي آن که هر روز، با دستان بسته و خالي از آنان توقع کاري کارستان داشته باشيم، ميتوان با همين اعتبار، توان مالي آنان را افزايش داد. البته اين کار بايد با نظارت بلکه با مشارکت و نظر جدي مراجع معظم صورت گيرد و هيچ گونه شائبه وابستگي به بيرون از حوزه نداشته باشد. در غير اينصورت آفاتي بيش از آنچه امروز شاهد هستيم، متوجه روحانيت و حوزه خواهد شد. ضمنا مديريت حوزه ميتواند براي تامين شايستهتر هزينهها به برنامهريزي اقتصادي و سرمايهگذاريها مناسب، بدون خطري جدي و آفاتي غير قابل رفع، به حيات علمي و تبليغي خويش ادامه دهد. و اين پيشنهادي است که - به نظر نگارنده - ميبايست سازمان روحانيت به آن بپردازد و تشکيلاتي را براي آن سازمان دهد؛ در غير اينصورت خطرات سختي را در پيش روي خواهد داشت. اگر چه در اين سيستم آفاتي به ذهن ميرسد؛ ولي در قبال آفات ديگر روشها، بسيار قابل تحملتر است و برنامهريزي اقتصادي در سطح کلان و تزريق اعتبار از طريق درآمد حاصله، هم ارزش وقتگذاري را دارد و هم به ارزشهاي حوزوي لطمه وارد نخواهد کرد. چه کسي گفته است که سازمان روحانيت بنشيند تا ديگران با پرداخت اندکي از درآمدهاي خويش با هزاران توقع - گرچه در واقع وظيفه خويش را انجام ميدهند - فکر کنند اداره کننده اصلي تشکيلات روحانيتاند. امروز که زمينه چنين فعاليتهايي فراهمتر است با ايجاد تشکيلاتي مستقل و با استفاده از توان خبرگان فن، ميتوان راه جديدي براي تامين هزينههاي حوزهها فراهم آورد. به هر صورت تمامي آنچه گفته آمد تصويري از نابسامانيهاست و ارائه پيشنهادي خام براي حل و فصل و کاستن برخي از آنها. مهم آن است که در متون ديني ما علم - بالاخص علم دين - براي دنيا نهي شده و طريقه مرسوم، خواسته و يا ناخواسته اين اصل اساسي را سخت به خطر انداخته به گونهاي که فلسفه اصلي تبليغ دين تحتالشعاع قرار گرفته است و ميبايست مصلحان و انديشهوران چارهاي بيانديشند. به عنوان تبرک بيمناسب نيست به چند روايت ديگر که نهي از علم براي دنيا شده - به جز آنچه مؤلف در متن آورده - اشاره شود: روي عن علي بن ابي طالب عليهالسلام قال: قال رسول الله - صلي الله عليه و آله و سلم - «من طلب العلم لله لم يصب منه بابا الا ازداد في نفسه ذلا و في الناس تواضعا، و لله خوفا و في الدين اجتهادا و ذلک اللذي ينتفع بالعلم فليتعلمه. و من طلب العلم للدنيا و المنزلة عند الناس و الحظوة عند السلطان لم يصب منه بابا الا ازداد في نفسه عظمة، و علي الناس استطالة و بالله اغتررا و من الدين جفاء فذلک اللذي لاينتفع بالعلم فليکف و ليمسک عن الحجة علي نفسه و الندامة و الخزي يوم القيامة» هر کس دانش را براي خدا بجويد، دري از دانش بر او گشوده نشود مگر اين که در خويش احساس کرنش بيشتر کند و در ميان مردم فروتن و ترس او از خدا بيشتر شود و در دين تلاش او افزونتر گردد. و چنين کسي از دانش بهره برد پس چنين دانشي را فراگيرد. و کسي که دانش را براي دنيا و بزرگي کردن در ميان مردم و يا براي بهرهاي نزد سلاطين بجويد، دري از دانش بر او گشوده نشود مگر اين که در نفس خود احساس خود بزرگبيني کند و بر مردم گردن فرازي نمايد و در برابر خداوند بيشتر مغرور شود و به دين بيشتر جفا کند؛ چنين کسي از دانش بهره نبرد. پس دست بداريد از اين که بر عليه خود حجتي فراهم آوريد و براي قيامت خو پشيماني و زياني. بحارالانوار، مجلسي، ج 2، ص 34، حديث 33؛ روضةالواعظين، فتال نيشابوري، ج 1، ص 11، قم، منشورات شريف رضي، چاپ اول، 1368 ه-ش. و قال اميرالمومنين - عليهالسلام -: «لو ان حملة العلم حملوه بحقه لا حبهم الله و ملائکته و اهل طاعته من خلقه و لکنهم حملوه لطلب الدنيا فمقتهم الله و هانوا علي الناس» اگر دانشمندان به شايستگي دانش خويش را برميداشتند، خدا و فرشتگان و بندگان فرمانبردار او، آنها را دوست ميداشتند؛ لکن آنها دانش را براي جستجوي دنيا برگزيدند، پس خدا آنها را دشمن ميدارد. همان، ج 2، ص 37، حديث 48.