مقدمه
فضليت گرياندن در مصائب اهل بيت عليهم السلام
مخفي نماند كه گرياندن مومنين و واداشتن ايشان به گريستن و ناله كردن بر مصايب وارده بر حضرت ابي عبدالله عليه السلام و ساير اهل بيت عليهم السلام به خواندن مراثي و ندبه كردن و ذكر كيفيت آن مصايب و غير آن از آنچه در شرع مطهر نهي از آن نشده و محذوري در آن نباشد، از عبادات ممدوحه مستحسنه است كه براي آن ثواب هاي جزيله و اجرهاي جميله مقرر فرمودند، چنان كه در «كامل الزيارة» مروي است كه حضرت صادق عليه السلام فرمودند به عبدالله بن حماد بصري:بلغني ان قوما - يعني الحسين عليه السلام - من نواحي الكوفة و ناسا من غيرهم و نساء يندبنه و ذلك في النصف من شعبان، فمن بين قارء [1] يقره و قاص يقص و نادب يندب و قائل يقول المراثي. فقلت له: نعم جعلت فداك قد شهدت بعض ما تصف. فقال: الحمدلله الذي جعل في الناس من يفد الينا و يمدحنا و يرثي علينا و جعل عدونا من يطعن عليهم من قرابتنا او من غيرهم يهددونهم و يقبحون ما يصنعون [2] .
به من رسيده كه گروهي مي آيند نزد حسين عليه السلام از اطراف كوفه و مردماني از غير ايشان و زناني كه براي آن حضرت نوحه گري مي كنند. و اين در نيمه ماه شعبان است. پس بعضي قرائت مي كنند و بعضي قصه مي خوانند (يعني كيفيت شهادت و ساير مصايب را ذكر مي كنند) و پاره اي نوحه گري مي كنند، و برخي مرثيه مي خوانند. پس گفتم: آري فدايت شوم ملاحظه كردم پاره از آنچه بيان فرمودي. پس فرمود: حمد خداوندي را كه قرار داد در ميان مردم كساني را كه به نزد ما مي آيند و ما را مدح مي كنند، و مرثيه مي خوانند براي ما، و قرار داد دشمن ما را كساني كه طعنه مي زنند بر ايشان از خويشان ما يا از غير ايشان، و تهديد مي نمايد ايشان را، و زشت مي شمارند كارهاي ايشان را. و در آن و در كتاب «عيون» شيخ صدوق مروي است كه حضرت رضا عليه السلام فرمود به حسن بن علي بن فضال: من ذكر مصابنا فبكي و ابكي لم تبك عينه يوم تبكي العيون [3] .
هر كس ياد كند مصايب ما را پس بگريد و بگرياند، ديده اش گريان نشود در آن روز كه ديده ها گريان است. و در «كامل» و «ثواب الاعمال» و «امالي» مروي است كه حضرت صادق عليه السلام فرمود به ابي عماره منشد (يعني شعر خوان):
من انشد في الحسين بن علي صلوات الله عليهما فابكي خمسين فله الجنة. [4] .
و من انشد في الحسين عليه السلام شعرا فابكي ثلاثين فله الجنة و من انشد في الحسين عليه السلام فابكي عشرين فله الجنة و من انشد في الحسين عليه السلام فابكي واحدا فله الجنة و من انشد في الحسين فبكي فله الجنة و من انشد في الحسين فتباكي فله الجنة و من انشد في الحسين فتباكي فله الجنة [5] .
هر كس بخواند شعري در مصيبت حسين بن علي عليهم السلام پس بگرياند پنجاه نفر را، پس براي اوست بهشت. هر كه بخواند در مصيبت حسين عليه السلام يك بيت، پس بگرياند سي نفر را پس براي اوست بهشت. هر كه بخواند در مصيبت حسين عليه السلام شعري، پس بگرياند بيست نفر را پس براي اوست بهشت. هر كه بخواند در مصيبت حسين عليه السلام شعري، پس بگرياند يك نفر را پس براي اوست بهشت. هر كه بخواند شعري در مصيبت حسين عليه السلام و خود بگريد، پس براي اوست بهشت. و هر كس شعري بخواند در مصيبت حسين پس خود را به گريه وا دارد، پس براي اوست بهشت. و نيز در «كامل الزيارة» مروي است از حضرت صادق عليه السلام كه فرمود به ابي هارون مكفوف (يعني نابينا): يا ابا هارون من انشد في الحسين عليه السلام فابكي عشرة ثم جعل ينقص [6] واحدا واحدا حتي بلغ الواحد فقال: من انشد في الحسين عليه السلام فابكي
واحدا فله الجنة [7] .
اي ابا هارون هر كه بخواند شعري در مصيبت حسين عليه السلام، پس يگرياند ده نفر را، پس پيوسته كم مي كرد تا رسيد به يك نفر. پس فرمود: هر كه بخواند در مصيبت حسين عليه السلام شعري پس بگرياند يك نفر را، پس براي اوست بهشت. و نيز در آن جا و در «ثواب الاعمال» مروي است از آن حضرت عليه السلام كه فرمود به ابي هارون: من انشد في الحسين عليه السلام فبكي و ابكي عشرة، كتبت لهم الجنة. و من انشد في الحسين عليه السلام فبكي و ابكي خمسة، كتبت لهم الجنة. و من انشد في الحسين عليه السلام فبكي و ابكي واحدا [8] فلهما الجنة [9] .
هر كس بخواند شعري در مرثيه حسين عليه السلام پس بگريد و بگرياند ده نفر را، نوشته شود براي ايشان بهشت. و هر كه بخواند در مصيبت حسين عليه السلام شعري، پس بگريد و بگرياند پنج نفر را، پس نوشته شود براي ايشان بهشت. و هر كه بخواند در مصيبت حسين عليه السلام شعري، پس بگريد و بگرياند يك نفر را، پس براي اين هر دو است بهشت.
و نيز در آن جا به چند سند و در «ثواب الاعمال» صدوق مروي است كه آن حضرت فرمود به صالح بن عقبه: من انشد في الحسين عليه السلام بيتا من شعر، فبكي و ابكي عشرة، فله و لهم الجنة و من انشد في الحسين عليه السلام بيتا من شعر، فبكي و ابكي تسعة، و لهم الجنة. فلم يزل حتي قال: و من انشد في الحسين عليه السلام بيتا، فبكي و اظنه قال او تباكي. - فله الجنة [10] .
هر كه بخواند يك بيت شعر در مصيبت حسين عليه السلام، پس بگريد و بگرياند نه نفر را، پس براي او و آنهاست بهشت. پس پيوسته كم مي كرد تا آن كه فرمود: هر كس بخواند در مرثيه حسين عليه السلام يك بيت، پس بگريد و گمانم كه فرمود يا خود را شبيه گريه كنندگان كند، پس براي اوست بهشت. و سيد جليل علي بن طاووس در «لهوف» فرموده: روي عن آل الرسول عليهم السلام انهم قالوا: من بكي او ابكي فينا ماة، [11] فله الجنة. و من بكي او ابكي فينا خمسين، فله الجنة. و من بكي او ابكي ثلاثين، فله الجنة و من بكي او ابكي عشرة فله الجنة. و من بكي او ابكي واحدا، فله الجنة [12] .
از آل رسول عليهم السلام روايت شده كه فرمودند: هر كس بگريد و بگرياند درباره ما صد نفر را، پس براي اوست بهشت. و هر كه بگريد و بگرياند پنجاه نفر را، پس براي اوست بهشت. و هر كه بگريد و بگرياند سي نفر را، براي اوست بهشت. و هر كه بگريد و بگرياند ده نفر را، پس براي اوست
بهشت، و هر كه بگريد و بگرياند يك نفر را پس براي اوست بهشت. و در «رجال» شيخ كشي مروي است كه حضرت صادق عليه السلام فرمود به جعفر بن عفان بعد از آن كه در محضر شريفش اشعاري در مصيبت خواند و آن جناب را گرياند: و لقد اوجب الله تعالي لك يا جعفر في ساعته الجنة باسرها و غفر الله لك. فقال عليه السلام يا جعفر الا ازيدك؟ قال: نعم يا سيدي، قال ما من احد قال في الحسين عليه السلام شعرا فبكي و ابكي به الا اوجب الله له الجنة و غفرله [13] .
هر آينه به تحقيق كه خداي تعالي واجب نمود براي تو اي جعفر در اين ساعت بهشت را با تمام نعمتهاي آن و خداي تعالي گناهان تو را آمرزيد. آن گاه فرمود: اي جعفر آيا زياد كنم براي تو؟ عرض كرد آري اي آقاي من. فرمود: نيست احدي كه بگويد در مصيبت حسين عليه السلام شعري، پس بگريد و بگرياند به آن مگر آن كه واجب كند خداي تعالي براي او بهشت را و بيامرزد او را. و براي صدق دعواي مذكوره اين مقدار اخبار كافي است. و مستفاد مي شود از تمام آنها آن كه گريانيدن غير در مصايب اهل بيت عليهم السلام به خواندن شعر و غير آن، از اسباب تقرب و مغفرت و سلامتي در قيامت و عيش جاوداني در جنت است. و اين از عبادات [14] شايعه قديمه بود در عصر
ائمه عليهم السلام و بعد از آن. و قصص و حكايت آن در كتب اخبار و مقاتل موجود است. و اين صنف از مومنين، اسمي مخصوص نداشتند تا در عصر فاضل متبحرالمعي ملا حسين كاشفي [15] كه در حدود سنه نهصد بود. چون كتاب
«روضةالشهداء» را تاليف نمود مردم رغبت نمودند در خواندن آن كتاب در مجالس مصيبت. و به جهت فصاحت و اغلاق آن كتاب، هر كس از عهده خواندن آن برنمي آمد؛ بلكه اشخاص مخصوصه بودند كه آن را درست
آموخته، در مجالس تعزيه داري مي خواندند. و ايشان معروف شدند به «روضه خوان» يعني خواننده كتاب «روضةالشهداء» پس از آن، كم كم از آن كتاب به كتاب ديگر انتقال نمودند و از آن، به خواندن از حفظ؛ و آن اسم اول بر ايشان ماند. و كار اين طايفه اندك اندك بالا گرفت و براي اصل مقصد كه گريانيدن باشد، مقدماتي پيدا شد از قصص و حكايت و اشعار و فضايل و رواجز و مسايل فرعيه و غير آن، و فني شد مخصوص و ممتاز. و كار ترقي آن به آن جا كشيد كه يكي از علماي اعلام مي فرمود در مقام مطائبه و مزاح كه: در اين اعصار، روضه خواني داخل در علوم شده و علمي مخصوص كه بايد در تعريف آن گفت: علم يبحث فيه عن عوارض اجساد الشهداء و ما يتعلق بها [16] .
و در اين فن از علماي اعلام و بي بهرگان از علم، كتب و رسايل بسيار تاليف شده به نظم و نثر به زبان عربي و فارسي و تركي و هندي، و كافه
شيعيان در بذل اموال و خدمتگزاري بأبدان و جان در اقامه مجالس مصيبت و ترتيب ماتمكده آن حضرت كه اصل و قوام آن به شخص معظم روضه خوان است بي اختيارند؛ چه علاوه بر مثوبات اخروي، در اين دنيا از آن، بركات و خيرات بي احصاء در جان و مال واولاد خود ديده اند و لهذا كساني كه در ساير مقامات انفاق و صدقه حتي واجبات آن مسامحه دارند و اگر دهند از روي شوق و رغبت نيست، در اين مرحله با نهايت ميل و محبت و به طبع و رغبت به مال و جان خدمت كنند. [17] و لكن خدمت روضه خوان كه ركن
اعظم اين مجالس شريفه است از خدمت سايرين كه اين مجالس را برپا كنند، اعلي و اشرف است؛ چه روضه خوان، خود در زمره آنان است كه در اخبار گذشته وعده مغفرت و جنت به ايشان دادند. و نيز محسوب است از طايفه اي كه اعانت مي كنند مومنين را بر نيكي و پرهيزكاري و كردن اعمال خيريه كه خداوند تبارك و تعالي به آن امر فرموده در كلام شريفش كه تعاونواعلي البر و التقواي. پس به مقتضاي اخبار بسيار، در ثواب با همه شنوندگان و گريه كنندگان و خدمتگزاران شريك و سهيم خواهد بود؛ بلكه از خادمان خاص و چاكران سرافراز آن حضرت شمرده مي شود و به اين منصب عظيم و مقام جليل فايز و معزز و مكرم. و رواست كه بر ساير شيعيان افتخار كند. ولكن رسيدن به اين رتبه جليله و درآمدن در سلك آن طوايف مذكوره، مشروط است به شروطي كه عمده آنها دو شرط است كه با نبودن هر يك از آنها زحمتها بي فايده، و رنجها بي ثمر، و مشقتها بي نتيجه خواهد بود و نامها ازدفترهاي آن گروه محو شده يا گاهي در آن ثبت نشده؛ بلكه اسامي ايشان با نداشتن آن دو شرط - العياذ بالله - يا در دفتر كسبه و تجار، يا در ديوان كاذبين و
غاووين [18] و خاسرين و مشركين درج خواهد شد. و در اين عبادت جمليه حظي از بندگي خداوند و خدمتگزاري رسول اكرم و ائمه هدي عليهم السلام نخواهند داشت. پس بر هر روضه خواني كه عزم نموده بر داخل كردن نفس خويشتن در اين صنف و رسيدن به مقامات عاليه و درجات ساميه و ثوابهاي بي نهايت و اكرامهاي بي منت و اذيت كه براي اين زمره مهيا نمودند و وعده دادند، لازم است پيش از اشتغال در اين فن، درست كردن اين دو شرط و دارا بودن آن به نحو جزم يا اطمينان؛ بلكه امتحان داشتن و يا نداشتن آن را به ميزان عدل، كه در كف با كفايت علماء راسخين و امناء شرع مبين است. تا آن كه از كيد شيطان و تسويل نفس كه بسيار شده و مي شود كه باطل را به صورت حق و خطا را در لباس صواب بيرون آورده، آسوده شود و كور كورانه خود را در مهالك عظيمه نيندازد. و آن دو شرط يكي «اخلاص» است و ديگري «صدق» كه به جاي دو پله منبري است كه بر آن بالا مي رود [19] كه اگر هر دو و يا يكي از آن دو، صحيح
و بي عيب نباشد، به رو خواهد افتاد و از فيوضات عرشه منبر بالمرة محروم خواهد ماند. شرح اين دو شرط در ضمن دو فصل، مذكور خواهد شد آن شاءالله تعالي.
پاورقي
[1] يعني قرآن ميخوانند چنان که علامه مجلسي (ره) در «تحفة الزائر» ترجمه نموده و محتمل است که مراد قرائت از کتاب باشد يعني براي ايشان کتاب ميخوانند از اخبار مناقب و غيرها و چنان که سابقا مرسوم بوده. و الله العالم منه.
[2] استاد مطهري با استناد به همين روايت و روايت ديگري از همين کتاب ميگويد: «معلوم ميشود فلسفه اين کار[گريستن]تهديد دشمن و تقبيح کار آنهاست. تحسين اين دسته و تشويق به اين نوع کار و تقبيح آن دسته و ايجاد نفرت به آن نوع کار» حماسه حسيني ج 3 ص 93؛ کاملالزيارات، جعفر بن محمد بن قولويه، تصحيح علامه اميني، باب 108، حديث 1 صفحه 325، نجف، مطبعه مرتضويه، 1356 ه-ش.
[3] عيون اخبار الرضا، شيخ صدوق، ج 1ص 264، باب 28، حديث 48، در دنباله حديث آمده است «و من جلس مجلسا يحيي فيه امرنا لم يمت قلبه يوم تموت القلب» هر کس بنشيند در مجلسي که فرمان ما گفته ميشود، دلش نخواهد مرد در روزي که دلها ميميرد.
[4] «و من انشد في الحسين عليهالسلام شعرا فابکي اربعين فله الجنه» کاملالزيارة، جعفر بن محمد بن قولويه، تصحيح علامه اميني، ص 15.
[5] الامالي، صدوق، ص 122، موسسه اعلمي، بيروت، چاپ پنجم، 1410 ه-ق؛ ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، صدوق، قدم له سيد محمد مهدي السيد الخرسان، ص 84، منشورات الشريف الرضي، قم، چاپ دوم، 1368 ه-ق. سند در اين دو کتاب متفاوت است؛ کاملالزيارة، جعفر بن محمد بن قولويه، تصحيح علامه اميني، باب 33، حديث 2 ص 105.
[6] در (ن) ينتفص.
[7] کاملالزيارة، باب 33، حديث 2 ص 106.
[8] در کاملالزيارة دارد «کتبت لهما الجنة».
[9] ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، صدوق،ص 84 در دنباله روايت آمده است: «و من ذکر الحسين عنده فخرج من عينيه مقدار جناح ذبابة کان ثوابه علي الله عزوجل و لم يرض له بدون الجنة». هر کس در پيش او مصائب امام حسين عليهالسلام گفته شود و به اندازه بال مگسي اشگ ريزد، اجرا و با خداوند است و خداوند جز با بهشت براي او راضي نخواهد شد؛ کاملالزيارة، باب 33، حديث 1، ص 104. روايت در نسخه چاپي کاملالزيارة اندکي با نقل محدث نوري تفاوت دارد: «... من انشد في الحسين عليهالسلام شعرا فبکي فابکي عشرا کتبت له الجنه و من انشد في الحسين عليهالسلام شعرا فبکي فابکي خمسة کتبت لهما الجنة و من ذکر الحسين عليهالسلام عنده فخرج من عينيه من الدموع مقدار جناح ذباب کان ثوابه علي الله و لم يرض له بدون الجنة».
[10] ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، صدوق، ص 84؛ کاملالزيارة، باب 33، حديث 4، ص 105.
[11] عبارت لهوف اين است: «او ابکي فينا ماته ضمناله علي الله الجنة».
[12] عبارت لهوف آخر حديث آمده است «و من تباکي فله الجنة» هر کس خود را شبيه گريهکنندگان درآورد، پس براي او بهشت است. لهوف، علي بن موسي بن جعفر بن محمد بن طاووس، ص 5، منشورات المطبعة الحيدريه، نجف، 1369 ه-ق، افست انتشارات شريف الرضي، قم، 1342.
[13] اختيار معرفةالرجال، معروف به رجال کشي، شيخ طوسي، تحقيق حسن مصطفوي، ص 289، دانشگاه مشهد، اسفند 1348 ه-ش.
[14] اين که گريستن و گريانيدن در مصائب عليهمالسلام از عبادات است، شايد در ميان علما دين اختلاف چنداني نباشد و آن را در دنباله گريستن از خوف خدا دانستهاند که در عبادي بودن آن اختلاف نيست. و هنگامي که در رديف اعمال عبادي قرار گيرد، داراي شرائط و خصوصياتي خواهد بود که علماء در مورد اعمال عبادي شرط دانستهاند. بنابراين اينگونه نيست که گريستن و يا گريانيدن بدون رعايت شرائط اعمال عبادية، آثاري که براي آن برشمردهاند و يا ثواب و اجري که در روايات براي آن آمده است را در برگيرد. زماني که اين عمل مقرون به تمام شرائط باشد، بايد انتظار آن نتائج را داشت. به جز بحث در شرائط که تمامي عالمان بر آن تاکيد دارند برخي معتقدند که اين عمل عبادي از عبادات محضه توقيفه است و هيچگونه جهت توصلي در آن نيست. به اين معني که بايد تمامي خصوصيات، مقدمات و مقارنات و شکل عمل مائور باشد و از طريق شرع عمل به آن تأييد شده باشد؛ همانند نماز و روزه. در اينجا نقل نظر مرحوم سيد عبد الحسين شوشتري در اين باب خالي از لطف نيست. نظر ايشان را با استفاده از رساله ايشان به نام «اکسير السعادة في اسرار الشهادة» به صورت تلخيص نقل ميکنيم: «شبههاي مطرح است براي گمراهي عوام و آن اين که بکاء و ابکاء و تعزيه و عزا از توصليات محضه است که مصلحت و غرض از آن معلوم است؛ همانند معاملات و سياسات و عقود و ايقاعات که روشن است غرض از اينها حصول نقل و انتقال و يا فعل و انفعال معيني است. جواب اين که ابکاء و بکاء و تعزيه و عزا از عبادات نفسيه توقيفه محضه است که فقط براي تعبد و عبوديت صرف تشريع شده و به هيچ احتمال غيريت و يا توصليت در آن نيست:
1- به دليل اجماع و ضرورت اين که نيت در صحت آن شرط شده است و فساد و بطلان آن در صورتي که بدون نيت و يا با نيت فاسد انجام شود. و نيت، حد تميز بين تعبديات و توصليات است.
2- دليل دوم اين که اصل در هر امر مأثور آن است که تعبدي باشد، هنگامي که دليلي بر خارج شدن آن نباشد.
3- استقراء تامي که در تعبدي بودن اعمالي که از افراد و اقسام اين عمل است انجام شده. مثل بکاء و ابکاء از خوف خدا يا شوق لقاء يا از فراق او؛ و يا شبيه به اين اعمال است مثل جهاد و جنگ و کشت و کشتار در راه خدا؛ زيرا از بديهيات عقل و نقل است که اينگونه اعمال از افعال ضرريه است همانند کشتن ابراهيم پسرش اسماعيل را و هيچ مصلحتي براي نفس اين عمل نميباشد و نه تنها بالذات مصلحتي ندارد بلکه زشت و داراي مفسده است مگر جهت تعبديه آن. که اين جهت تقربي و اطاعت امر پروردگار، آن را داراي مصلحت الزامي ميگرداند و به آن ارزش ميبخشد. لذا کسي معتقد نيست که گريه کردن اهل کوفه و يا افرادي همانند ابن سعد و يزيد بر مصيبتهاي آن حضرت (چنان که نقل شده) داراي چنين اجر و ثوابي باشد (به اين جمله توجه شود).
4- و به دلالت روايتي که عاشورا را در زمره ده عملي شمرده است که تمامي آن اعمال عبادي است و علت فضيلت امت محمد صلي الله عليه و آله و سلم بر ديگر امتها است و تمام احکام و اعمال عبادي، از فضيلت و ثواب بر آن مترتب شده است. شبهه ديگري شده که در گريستن و گريانيدن و عزاي براي ابي عبدالله و ديگر ائمه عليهمالسلام جهت تعبدي و توصلي مجتمع شده است؛ زيرا ممکن است اجتماع دو جهت و مانعي نيز نميباشد؛ مثل اجتماع جهت غيريت و نفسيت در وضو و غسل. بنابراين در گريستن و گريانيدن از جهت توصيله آن که تعظيم و اقامه شعائر است، شرائط جهت تعبديه لازم الرعايه نيست. جواب: صرف امکان اجتماع جهت توصيله و تعبديه، دليل تحقق و صدور آن نيست؛ والا لازم ميآيد تمام عبادتهاي باطل که به واسطه فقدان شرط، حکم به بطلان آن شده، مطلوب و مشروع باشد به جهت اين که امکان جهت توصلي در آن وجود دارد و ميتوان آن را به صورت ظاهر راهي براي تعظيم شعائر دانست. و حال آن که اين لازم باطل است و عمل باطل، مشروع نيست، و عبادات فاسد مطلوبيت نيز ندارد نه از جهت تعبد و نه از جهت توصل؛ براي اين که تعبد متوقف بر امر تعبدي است و توصل متوقف است بر امر توصلي. و فرض در اين جا فقدان آن است. پس هر گاه عملي به نحو توصلي انجام شود و به گونهاي که صورت واقعي آن است[به اين که اين عمل مامور به نيست و معلوم باشد که به صورت عمل شرعي انجام نميشود]. اين عمل با اين وضع و قصد، گرچه بدعت و حرام نميباشد بلکه اصل اباحه و برائت است[البه در امور توصيليه نه عباديه]الا اين که خلاف فرض ماست؛ زيرا مردم عمل گريستن و گريانيدن را در شمار مشروعات و اعمال شرعي ميدانند. و اگر آن را به غير صورت واقعي آن انجام دهد به اين معني که آن را به عنوان مطلوبيت و مشروعيت انجام دهد و آن را جزو دين بداند در صورتي که نباشد (چنان که فرض ما چنين است)،بدعت و حرام خواهد بود و داخل کردن چيزي که از دين نبوده در دين؛ و اين عمل خروج از زمره مسلمين خواهد بود. به اين که اين عمل محرم و بدعت آميز، از شعائر دين باشد کما توهمه العوام الاضل من الانعام! اين توهم فاسد باعث شده براي توصل به حصول ابکاء و بکاء و ايجاد آن، به هر وسيلهاي متوسل شوند ولو به منکرات و محرمات و بدعتها؛ مثل دروغ، غناء، و شبيه سازي و يا به استفاده از شعائر اهل کفر و فسق مثل استفاده از طبل و رقص و دست زدن و شيپور و ناقوس و قرهني و.... و حال آن که عقوبت و مجازات معصيتي که در ضمن طاعتي انجام شود، مضاعف است نه اين که معفو باشد، چنان که امام عليهالسلام ميفرمايد: اطاعت خدا نميشود از آن جهت که معصيت او ميشود. پس انجام عملي به صورت غير مشروع و شکلي که خواسته شده[چنان که روش عوام اين است]، بدعت و حرام است و تبديل طاعت به معصيت محض، و سعادت به شقاوت محض خواهد بود» (اکسير السعادة في اسرار الشهادة، ص 17 - 22). حال اگر نظر اين عالم بزرگوار را با نظرات مرحوم فاضل دربندي در «اسرار الشهادة» در مورد استفاده از غنا، طبل، شيپور، توجيه تعزيه و شيبهسازيها، قمهزني و انجام هر عملي که به نام اهل بيت بالاخص ابي عبدالله عليهالسلام انجام ميشود، مقايسه نمائيد به خوبي تفاوت اين دو نظر را در خواهيد يافت. به هر صورت آيا ميتوان پذيرفت و عقل و منطق و شرع چنين اجازهاي ميدهد که به صرف انتساب عملي به اهل بيت عليهمالسلام و به بهانه ابراز محبت و يا اقامه شعائر (اگر بتوان نام آن را شعائر ديني نهاد) هر عملي حتي اگر در شرع ممنوعيت آن قطعي باشد، مجاز شمرد و آن را مستحق اجر و ثواب دانست؟ اگر چنين باشد و اين فتح باب صورت گيرد، عوارض ناشي از تعميم آن را کسي ميتوان متحمل شود؟! رها سازي عوام و سهل گرايي عالمان و همراهي و همدلي با اعمالي که به نام دين و تشيع صورت ميپذيرد، زمينه را براي تجري و نوآوري در شکل و نوع عزاداري و خروج آن از شکل مطلوب و موثر فراهم آورده است و مسلم است که عدم انجام وظيفه عالمان در هدايت مردم، هر ساله بر وخامت آن خواهد افزود.
[15] ملاحسين کاشفي ملقب به «واعظ» و مکني به «کمالالدين» در سال 910 ه-.ق در شهر سبزوار در گذشته است. مدت عمر او معلوم نيست و در شهرهاي سبزوار، مشهد و هرات اقامت داشته است. او در هرات ملازم ملاعبدالرحمان جامي و امير عليشير نوايي بوده و با جامي خويشي يافته است. کاشفي واعظ زبردست، اديبي سرآمد و عالمي معروف بوده و معاصران وي از او به عنوان «خمسه متحيره فلک لاجوردي» ياد کردهاند (بدايع الوقايع ج 3، ص 317). انشاء و وعظ، تبحر و تخصص اصلي او بوده و در مراکز مهم و حساس هرات و سبزوار به آن اشتغال داشته است. به گفته امير عليشير «مولانا چنان که همه کس را معلوم است، واعظي در غايت به خوبي است و در عالم از بني آدم واعظي به خوبي نبوده و نيست. و از کثرت مزاحمت خلق، بيم هلاک بعضي مرمان بوده و کثرت ازدحام ايشان جهت اين است که آواز و انشاي مولانا در غايت حسن و لطافت بوده و به حقيقت معني حضرت داود عليهالسلام در او تجلي نموده و در امت محمدي کسي که صفت داودي بر کمال داشته باشد غير از او نبوده» (مجالسالنفائس، ص 369). وي با آواز خوش و دلکش به وعظ و خطابه ميپرداخته و اين حسن نيز بر نفوذ و توانمندي مجالس او ميافزوده است. دارالسلطنه سلطاني، مسجد جامع عليشير، مدرسه سلطاني، مزار پير محمد خواجه ابوالوليداحمد و حظيره سلطان احمد ميرزا در هرات، مکانهاي وعظ هفتگي او بوده است. کاشفي به جز در انشاء و وعظ، در نجوم، تفسير، تاريخ و علوم غريبه نيز دستي توانا داشته و آثاري بر جاي نهاده است (مجالس، ص 269؛ روضةالصفاج 7، ص 277؛ رياضالعلماء ج 2، ص 187). تسلط شگرف بر انشاء و نثر اديبانه و زيبا را بايد برجستهترين هنر کاشفي دانست که در گسترش آثار کتبي او نقش بسزايي داشته است و اين هنر در تمامي آثار او به خوبي ديده ميشود. از طريق آثار او ميتوان به درستي مذهب و مرام او را کشف کرد و لذا همواره در ميان تذکره نويسان در مذهب او اختلاف بوده است. از طرفي زادگاه او شهر سبزوار است که از دور زمان به تشيع شهرت داشته است. و از طرف ديگر مدتي در هرات و ملازم افرادي چون جامي و اميرعليشير بوده که سني مذهب و از صوفيان نقشبندياند و از روافض بيزاري ميجستهاند. او در سبزوار متهم به سنيگري و در هرات متهم به تشيع بوده و همين دوگانگي، حرکت مبهم و زيرکانه او را نشان ميدهد (رک: رشحات عينالحياة، ج 2، ص 489؛ طرائق المحقايق، ج 3، ص 115؛ مجالس النفائس، ص 268؛ رياض العلماء، ج 2، ص 186؛ مجالس المومنين، ج 1، ص 548. آثاري از کاشفي بر جاي مانده و برخي از آنها در ميان مردم شهرتي در خور داشته است. آثار وي متنوع و شامل موضوعاتي چون انشاء، قصه، شرح شعر، تصوف، نجوم، اخلاق، علوم غريبه، تفسير، حديث و تاريخ ميباشد. «جواهر التفسير» و «مواهب عليه» نام دو کتاب تفسيري اوست که دومي در هند مکرر به چاپ رسيده و مورد توجه مردم بوده است. «مواهب عليه» همان تفسيري است که فيض کاشاني به دستور شاه عباس ثاني بر آن اصلاحاتي نگاشت و به «تنويرالمواهب» نام نهاد. «اسرار قاسمي» نام ديگر تأليف او در علوم غريبه است که پسرش فخرالدين علي آن را تخليص کرده و به نام «کشف الاسرار قاسمي» در برلن چاپ شده است. «اخلاق محسني» از جمله آثار اوست و در ادبيات از «مخزن الانشاء» که بعدها در اثر ديگري به نام «صحيفه شاهي» تلخيص شده ميتوان نام برد. شهرت اصلي کاشفي را بايد در اثر ارزشمند و گرانسنگ او «انوار سهيلي» دانست. اين کتاب دوباره نويسي داستان کليه و دمنه است و به زبانهاي مختلفي ترجمه شده است. دو اثر از کاشفي رنگ و بوي تشيع دارد: يکي «فتوتنامه سلطاني» است که در آن به آداب و شرايط فتوت پرداخته و براي ورود به دايره فتوت، بردن نام داوزده امام را شرط دانسته و به جز در ديباچه کتاب نامي از خلفاء سه گانه برده نشده است در حالي که مکرر نام ائمه اطهار عليهمالسلام در آن آمده است. و ديگري «روضةالشهداء» است که بيش از همه رنگ تشيع دارد. اين کتاب با تاريخ اجمالي انبياء آغاز ميشود و سپس به شرح زندگي پيامبر و ساير ائمه عليهم اسلام پرداخته است. بخش مربوط به حوادث کربلا که هدف اصلي مؤلف بوده، مفصلتر از ديگر بخشهاست. کاشفي در اين کتاب نسبت به ابراز محبت و علاقه به اهل بيت عليهمالسلام چيزي فرو گذار نکرده و حتي افراط نيز در آن ديده ميشود، ولي به دشمنان اهل بيت نپرداخته است و اين همان روشي است که از افرادي چون فضلالله بن روزبهان در کتاب «چهارده معصوم» ابن جوزي در «تذکرة الخلوص» و محمدبن طلحة شافعي در «مطالب السؤل في مناقب آلالرسول» و ديگران نيز شاهد هستيم. اين نکتهاي است که اندکي مذهب و مرام او را دچار ترديد ميکند و شباهتي به منش صوفيانه سني مذهباني دارد که کاشفي با آنها حشر و نشر بسيار داشته است. کاشفي «روضة الشهداء» را براي مجالس عزاداري و سوگواري به تحرير درآورده و درصد بوده است تا متني با ذوق فارسي زبانان فراهم آورد. (روضةالشهداء، ص 77) اين اثر را در اواخر سن و در زمان کهولت که از «رايت فصاحت در ميدان بلاغت» عاجز مانده، تأليف کرده است (همان، ص 354). اين کتاب در آغاز در ايران نشر يافت و با رواج تشيع، بيشتر مورد استفاده قرار گرفت. روضةالشهداء در سال 928 توسط فردي به نام حسين فدايي يزدي نيشابوري در دو هزار بيت به نظم در آمده که نسخههايي از آن موجود است. و چندين بار به ترکي ترجمه شده و به نام «سعادت نامه» و «حديقة السعداء» همراه با اصلاحات و افرودگيهايي به چاپ رسيده است. ترجمه آذربايجاني آن نيز توسط علي عسگر خويي مشهدي در سال 1242 انجام شده است و ترجمه ترکي آسياي ميانهاي آن از شاعري که به نام «صابر» تخلص داشته است به جاي مانده است. در سال 1130 به «دکني» ترجمه شده و ترجمه اردوي آن به نام «گنج شهيدان» به چاپ رسيده است (ادبيات فارسي، استوري، ص 903.. 912)کاشفي در اين کتاب داستان پردازي را همراه با توصيف اديبانه و نثري دلنشين و جذاب به نمايش گذاشته و تمامي هنر خويش را به کار برده است. شيوع و گسترش اين کتاب را بيش از هر چيز ديگر بايد مرهون همين هنر او دانست. دلنشيني متن و حاشيه پردازي زياد و خيالي آن، اين کتاب را با سرعت به محافل و مجالس کشانيد و تأثيري شگرف يافت به گونهاي که خوانندگان آن به «روضهخوان» شهرت يافته و هنوز اين نام بر مجالس عزاداري و ذاکران مصايب باقي مانده است. اين کتاب از جهت مأخذ سست و غيرقابل اعتناء است و بزرگان به متفردات آن اعتناء نکردهاند. منابعي که کاشفي از آن نام ميبرد اکثرا غير مشهور و برخي مجهول است و آنچه از کتابهاي مشهور نيز نقل ميکند، بدون دستاندازي و تصرف نيست. افندي ميگويد: «اکثر روايات اين کتاب بلکه تمام آن از کتابهاي غيرمشهور بلکه غيرمعتبر اخذ شده است» (رياض العلماء، ج 2، ص 190). دوست گرامي و محقق ارجمند جناب آقاي رسول جعفريان در مقالتي، مأخذ اين کتاب را استخراج کرده و به ارزيابي کوتاه آن پرداختهاند و آن را پيش از انتشار در اختيارم نهادهاند و بسياري از اين توصيف را از آن نشته گرفتهام که از ايشان تشکر ميکنم. به کاشفي و روضةالشهداء در ادامه کلام مولف بيشتر خواهيم پرداخت و در اين جا به جهت آگاهي نسبي خوانندگان به همين مقدار بسنده ميکنيم. منابع زير براي تحقيق بيشتر درباره کاشفي و آثار او مفيد است: روضةالصفاء، ج 7؛ طرائق الحقايق، ج 3؛ مجالسالنفائس؛ رشحات عينالحياة، ج 1؛ بدايعالوقايع، ج 2؛ مقامات جامي؛ رياضالعلماء، ج 2؛ هديةالعارفين، ج 5؛ خلد برين؛ تاريخ ادبيات فارسي؛ مجالس المومنين، ج 2.
[16] اين سخن مؤلف گر چه مزاح مينمايد ولي امروزه هنرنمايي مداحان و برخي گويندگان آن را به واقعيت تبديل کرده است. متخصصان حرفهاي، هر ساله سخن و هنري تازه ابداع کرده و در اطراف و حاشيه کربلا و ديگر مصائب اهل بيت عليهمالسلام روضه جديدي عرضه ميدارند. نکتهاي در اين جا گفتي است که هم بايد مورد توجه عموم مردم مسلمان و معتقد قرار گيرد و هم مورد عنايت مسؤلان کشور. به نظر ميرسد که از عوامل مهم درانحراف مسائل ديني، حرفهاي شدن است. حرفهاي به معناي اين که عدهاي از اين طريق به امرار معاش بپردازند و کالاي دين را چون ديگر کالاها در معرض خريد و فروش قرار دهند. روايات بسياري داريم که به برخي از آنها مؤلف نيز اشاره کرده که مردم را از ارتزاق به وسيله کالاي دين منع ميکند؛ چون اجرت گرفتن براي اذان گفتن و يا براي قرآن طلب اجرت کردن و... اين عمل اختصاص به روضهخواني ندارد بلکه امروز در کشور شاهديم عدهاي از طريق حفظ و يا قرائت قرآن به ارتزاق پرداختهاند و آن را کسب خويش قرار دادهاند. روند تبليغاتي در کشور براي حفظ و قرائت قرآن خطرآفرين است. آنچه مهم است تشويق به فهم قرآن است و بيشترين ترغيب در روايات ما نيز در اين مقوله است. درباره حفظ و قرائت قرآن روايات اندکي به دست ما رسيده که اکثرا قابل خدشه است. اين خطر وجود دارد که ما در آينده افرادي داشته باشيم حافظ کل قرآن و يا داراي صوت بسيار خوش؛ ولي در آداب قرآني حتي از مردم عادي نيز عقبتر؛ همانند آنچه درباره اقراء معروفي گفته ميشود که در همين نظام مقدس با ميليونها دلار از مصر و ديگر کشورها دعوت ميشوند. اين چنين نيست که راه ورود به قرآن حفظ و يا صوت آن باشد، بايد جامعه اسلامي را به درک قرآن تشويق کرد نه اين که جهت تشويق به طرف ظاهر قرآن سوق داده شود و عملا ارزش عمل به آن تحتالشعاع قرار گيرد. بايد روشي اتخاذ کرد که اين عمل به صورت حرفهاي و پول ساز در نيايد. در غير اين صورت به آفات ديگري مبتلا خواهيم شد، که خروج از آن مشکل است. روضهخواني از زماني که به صورت حرفهاي و وسيله امرار معاش عدهاي درآمد، دچار آفاتي شد که فرياد بزرگان و دلسوزان دين را برآورد. هنگامي که ذکر مصائب در قبال وجهي ارزشگذاري ميشود، ذاکر تلاش خواهد کرد، منظور باني را به نحو که ممکن است برآورد و رضايت او از رضايت خدا برايش بيشتر جلوه کند. مهم آن است که همچون نقالان مجلسي گرم و پرشور بسازد و با همکاران به رقابتي جدي بپردازد. اين دو انگيزه راه را براي تحريف و دروغپردازي و داستان سرايي عدهاي هموار ساخته و همچنان هر ساله بر تعداد روضههوانان حرفهاي افزوده شده و کمکم تشکيلاتي به هم پيوسته و مرتبط با خصوصيات و روابطي پيچيده بوجود آورده است. و کار به گونهاي شده که جلوگيري از برخي از آنها نيز غيرممکن مينمايد؛ زيرا اين عمل به نام اهل بيت عليهمالسلام و عوامگرايي آن بسيار آسان. به قول مرحوم دکتر آيتي «يکي از افکر خطرناک سد دين آن است که هر کاري قيافه مذهبي پيدا کرده، خوب است و ثواب دارد اگر چه روح دين و آن پيغمبري که اين دين را آورده است از آن بيزار و بيخبر باشد. و تشريفاتي که نام مقدس حسين عليهالسلام روي آن باشد، باعث سربلندي دنيا و آخرت است هر چند روح مقدس اباعبدالله عليهالسلام را در فشار قرار دهد و خاطر مبارک امام را برنجاند و هر سخني که بالاي منبر امام حسين گفته شود عبادت است و ثواب آن نزد خدا محفوظ، گو اين که دروغ باشد و يا مدح و قدح اشخاصي باشد (بررسي تاريخ عاشورا، دکتر محمد ابراهيم آيتي، کتابخانه صدوق، تهران، چاپ دوم، 1347.(و تمام اين آفات، نتيجه حرفهگرايي عدهاي است که هم خود را در اين کار مصروف داشته و آن را وسيله زندگي خويش ساختهاند. با کمال تاسف اين آفت به برخي از گويندگان نيز سرايت کرده است. در اين باب به سخن فقيه نامآورشيعه و معلم اخلاق ملا احمدنراقي بسنده کنيم «طايفه چهارم واعظاناند و اهل غرور و غفلت ايشان نيز بسيار است. بعضي از اينها از احوال نفس و صفات آن و از خوف و رجاء و توکل و رضا و صبر و شکر و غيره سخن گويند و چنان ميپندارند که با گفتن اينها و خواندن خلق به اينها، خود نيز متصف به آنها گردد و حال آن که در آن صفات از پايه ادناي عامي ترقي ننموده است.
بر همه کس توکل ميدهد
در هوا او پشه را رگ ميزند
و چنان گمان ميکنند که غرض او از وعظ، اصلاح مردم است نه امر ديگري؛ و رو به او آوردند، اين بيچاره از غصه و حسد نزديک به مردم ميرسد. و اگر يکي مدح و ثناي آن واعظ ديگر کند، اين با آن مدح کننده دشمن ميگردد. و گروهي ديگر خود را مشغول قصهخواني و نقالي ساخته و شطح و طاماتي چند پرداخته و در کلمات سجع و قافيه به هم انداخته، سعي در تحصيل قصههاي غريبه و احاديث عجيبه مينمايند و طالب آنند که مستمعان صداها به گريه بلند کنند و صيحهها بکشند و بر سر و صورت خود بزنند و از شنيدن کلمات او، حرکات شوقيه نمايند و از انواع اين امور لذت ميبرند. و بسا باشد که احاديث کاذبه جعل کنند و قصههاي دروغ بر هم بافند از براي رقت عوام و شوق و ميل ايشان. و شکي نيست که امثل اين اشخاص، شياطين انساند و خود گمراهند و مردمان را نيز گمراه ميکنند. و سزاوار وعظ و ارشاد نيست مگر کسي که قصد او به جز هدايت مردم نباشد و طمع او از خلق بالکليه منقطع شده باشد و مدح و ذم در نظر او يکسان باشد. نه ار مذمت ايشان مضايقه داشته باشد، بعد از آن که در نزد خدا ممدوح باشد و نه به مدح ايشان شاد شود». (معراج السعادة، ملااحمد نراقي، ص 469 - 650، انتشارات هجرت، قم، چاپ اول، آذر 1371) تمامي آفاتي که نراقي از آن سخن ميگويد ديگر بزرگان نيز کم و بيش - اگر جرأت کردهاند - گفتهاند، بازگشت به حرفهاي شدن برخي از شؤن ديني دارد. امروزه مداح حرفهاي، واعظ حرفهاي، حافظ حرفهاي، قاري حرفهاي، هيئتدار حرفهاي، روضهخوان حرفهاي، امام جماعت حرفهاي، مساله گوي حرفهاي و... زياد داريم که حرفهاي جز اين مشاغل ندارند. ممکن است در بسياري از مشاغل حرفهاي شدن مفيد و رشددهنده باشد، ولي در شئون ديني و مذهبي آفت خيز و تحريف آميز است.
[17] در اين کتاب گرچه مرحوم محدث نوري (ره) به بانيان و برگزار کنندگان مجالس ديني و سوگواري چندان نپرداخته است، ولي توجه يافتن مردم به آداب و شرائط و مقصود اين مجالس، به اندازه توجه به گويندگان و روضهخوانان اهميت دارد. تربيت و هدايت مردم از آن جمله بانيان مجالس ديني به عهده روحانيت و واعظان است و هر آنچه خرابي در کار ايشان ديده ميشود، ميتوان مسبب اصلي آن را عدم انجام وظيفه همين قشر دانست؛ ولي از آن جهت که معمولا متصديان و توليان و بانيان مجالس سوگواري مردمي متدين و متشرعاند، بسياري از آنها به اميد ثواب و اجر اخروي و جلب رضايت الهي به اين عمل اقدام مينمايند و هزينههاي زيادي متقبل ميشوند، توجه دادن آنها به اصول و آداب و هدف اين مجالس و تحذير از آلودگي آن خالي از فائده نخواهد بود. بانيان مجالس وعظ و سوگواري را ميتوان به چند دسته تقسيم کرد: در اين تقسيم که بر اساس نيتها و انگيزهها تفکيک شده، به صورت طبيعي در شکل ظاهري و محتواي اين مجالس نيز تاثير فراواني دارد و آداب و رسم خاصي را بر آنها حاکم گردانيده است. آنچه ما را بر آن ميدارد تا به ساماندهي بيشتر اين مجالس اهتمام ورزيم، انتساب آنها به دين و تشيع و اهل بيت عليهمالسلام است. ممکن است روحانيت ديندار و خداترس، نسبت به مراسم و سنتهاي ملي و يا مراسم سوگواري بستگان مردم که با شرع مخالفت بين ندارد، چندان وظيفهاي نداشته باشد؛ ولي مراسمي که مستقيم به شريعت و مذهب منتسب است و ميبايد همه خصوصيات و شرائط يک عمل ديني در آن رعايت شود، اگر انحراف يا کاستي در آن ديده شود، روحانيت اولين صنفي است که بايد عکسالعمل نشان داده و قيام به حق الله نمايد؛ زيرا وظيفه دفاع از شريعت و جلوگيري از انحراف و بدعت در دين را مستقيما بر عهده دارد. تعجب آن است که واعظان و گويندگان، به آداب و مراسم معمولي مردم بيشتر ور ميروند که اثبات غير شرعي بودن آن هم چندان ساده نيست؛ ولي اشکالات و کجيهايي را که در مجالس ديني و يا سوگواري وجود دارد و هر ساله به مقدار آن افزوده ميشود، همواره مغفول قرار ميگيرد و بعضا مورد تشويق! شايد دريافت دليل آن هم چندان مشگل نباشد که اين يکي بگذار تا وقت دگر! بنابراين مجالس ديني و مذهبي را با توجه به بانيان و برگزارکنندگان آن ميتوان به چند دسته تقسيم کرد: 1- عدهاي براي تحصيل رضايت الهي و تقرب به پروردگار و اجر اخروي آن و همچنين مطلوبيت هدايت مردم، باني اين مجالساند. 2- عدهاي مقصود دنيوي دارند و اين مجالس را براي رفع خطر، شفاي بيماران خود، خير و برکت در مال و کسب و... برگزار ميکنند. 3- عدهاي تظاهر به دينداري و ظاهر نمايي هدف عمده آنان است که در حاشيه آن اميد به رحمت الهي نيز چاشني ميشود. 4-عدهاي برگزاري اين مجالس را به هر نحو که باشد شعائر ديني ميدانند و براي آن نفس برگزاري و اجتماع مردم اهميت دارد و کمتر به تاثير گذاري و بهرهبرداري مفيد و کسب رضاي الهي ميانديشند. 5-عدهاي نيز برگزاري اين مجالس و يا مراسم سوگواري و هيئت داري را جزو کارهاي خويش قرار دادهاند و رياکاري و ظاهر سازي و رقابت با ديگران و يا گرمي و شور افکني و شکوه پر طمطراق و پر رزق و برق مجالس براي آنها بالاترين درجه از اهميت را دارد. اين عده به محتواي عمل و حتي شکل کار چندان توجهي ندارند. شرعي بودن و يا نبودن، ديني بودن و يا نبودن اين عمل و مراسم اصلا اهميتي ندارد. مهم آن است که اين مراسم با شکلي چشمگير و پر سر و صدا همراه با ابداعات جديد انجام شود و پيشي گرفتن بر رقبا در شکل برگزاري آن از اهميت بالايي برخوردار است. 6- عدهاي مجالس وعظ و سوگواري را به عنوان بهانهاي براي ديد و بازديد، اجتماع دوستان و همسايگان و بستگان انتخاب کردهاند. استدلالشان اين است که هم ديد و بازديدي و هم مجلس مصيبتي! برخي از روضههاي خانگي (زنانه و مردانه) اعم از هفتگي، ماهانه و سالانه بيشتر به انگيزه يک تير و دو نشان زدن است. اين مجالس کمتر به يک مجلس وعظ و سوگواري کامل شباهت دارد و بيشتر به يک ميهماني عصرانه و يا... ميماند. در اين مجالس چون گوينده و يا روضهخوان بهانه و يا به اصطلاح فقط براي (صدق توسلي) است از کساني دعوت ميشود که هرچه زودتر سر و ته منبر را جمع کرده و به همان صدق توسل بسنده کند تا بانيان به اصل منظور که همانند ديد و بازديد و گفت و گوهاي مرسوم است، برسند. 7- تعدادي از مجالس بر اساس وصيت مردهاي و يا موقوفهاي و يا نذري برگزار ميشود و متوليان صرفا براي اداي دين خويش و صرف موارد پيشبيني شده به برگزاري مجالس مبادرت ميورزند. 8- مجالسي هم با انگيزههاي چندگانه و مختلط برگزار ميشود و احتمالا متوقعاند بسياري از انگيزههاي شرکآلود نام نهادهايم. هم خود نمايي است و هم توقع اجر و تحصيل رضاي الهي؛ هم رفت و آمد و شور مجلس و تحصيل رضايت مستمعان مهم است و هم نيمه نگاهي به اداء وظيفه و جنبه معنوي دارد! البته ميتوان يک دسته جديد نيز به اين انگيزهها افزود که اندکي نورس به ذهن ميرسد و آن مجالسي است که با انگيزه سياسي تشکيل ميشود و بانيان آن متوقعاند با تشکيل مجلس ديني و وعظ و سوگواري به نام اهل بيت عليهمالسلام يک هدف خاص سياسي را به نفع خود تعقيب نمايند. که چرا نه! وقتي بناست يک عمل عبادي در مسير هر گونه غرض و مقصودي قرار گيرد، چرا در مسير يک خواست و هدف سياسي نباشد! در اين البشوي معامله با دين و شعائر ديني، چرا دست سياسي بازان خالي بماند؟! اين انگيزه به صورت طبيعي در شکل مجالس، نوع مستمعان، نوع دعوت از واعظ و مداح، نوع پذيرايي، نوع شروع و ختم مجالس، نوع احترام به افراد شرکت کننده، نوع برنامههايي که در يک مجلس اجراء ميشود، تقسيم وقت براي برنامهها، نوع ارزشگذاري به هر کدام از برنامههاي وعظ، مداحي، سينهزني، پذيرايي و... تأثير دارد. کسي که با انگيزه ظاهر سازي به تاسيس مجلس سوگواري ميپردازد براي او مهم آن است که جمعيت بيشتري با شورافکني به مجلس کشيده شوند. واعظ اين مجالس تفاوت دارد با مجلسي که در آن هدايت مردم اهميت دارد. در اين مجالس مداحان و نغمهسرايان و چهچهزنان - که نقش بيشتري در شور و حال مستمعان دارند - جايگاه ويژهاي مييابند. در اين مجالس پولهاي کلان هزينه ميشود تا جمعيتي در خور نام باني اجتماع کند. مهم نيست که گوينده اوقات مردم را به چه کلامي به نهايت ميبرد! و پس از صرف اين همه هزينه، چه چيز دست مستمعان را ميگيرد، مهم آن است که مستعمان، ارضاء شده از مجلس خارج شوند. از واعظ و مداح اين گونه مجالس چه انتظاري ميتوانيد داشته باشيد، انتظار باني و مستمع او چيست؟ معاملهاي است متقابل و تنها کسي که رضايتش در اين معامله اصلا تاثيري ندارد، خدا و اهل بيت عليهمالسلام است. بنابراين گوينده براي تامين غرض باني به بافتن داستانها و تعريف خوابهاي واهي و گفتن مزاح و لطيفه و سرگرم سازي مردم مشغول ميشود و در نهايت با سرو همکردن يک مصيبت دروغ و افزودن چند دروغ جديد - حال توسط گوينده و يا مداح - بر گفته ديگران، به اصطلاح شور حال و غوغايي در مستمعان و... ايجاد ميکند و با تعريفهاي مايه ور از باني محترم! و در پي آن بهبه مستعمان و... اين معامله پاياپاي به اتمام ميرسيد! حال اگر و در اين مجالس، واعظي نتواند خواست باني را برآورد و يا سخني بگويد که تعريضي بر باني و مستمعان شريف باشد و درست بر خلاف انگيزه باني نتيجه دهد، طبيعي است که اولا «مايه» نهايت مجلس کاهش خواهد يافت و ثانيا در سال بعد با واعظي ديگر تعويض خواهد شد. و يا عدهاي که روضه را بهانه ديد و بازديد و ميهماني خود کردهاند، براي آنها چه اهميتي دارد که واعظ يا روضهخوان چه ميگويد! بسياري از روضههاي زنانه که در بعضي از شهرهاي ايران مخصوصا در خراسان ما رواج بسيار يافته است، داراي اين انگيزه است همين مجالسن تعداد بسياري از روضهخوانان حرفهاي، کاسب و بدون سواد را به خود جذب کرده و وسيله رونق کسب و کار آنها شده است. حال از طريق اين مجالس چه رطب و يابسهايي به نام دين و چه دروغهايي به نام مصائب اهل بيت عليهمالسلام در ميان رواج مييابد، خدا داند! جالبتر اين که برخي از گويندگان و روضهخوانان زن نيز بر اين جمع افزوده شده که آن نيز مزيد بر اين همه البشو!!. تأسف انگيزتر اين که هر روز که ميگذرد، هر آنچه در اين مجالس - از شکل و محتواي اجراء - ميشود، بيشتر رنگ و صبغه ديني پيدا ميکند و انتقاد ناپذير و عين شريعت. حتي زبان بزرگان نيز بر آن بسته شده و به عنوان اعتقاد عوام (که خود احترامي بيش از حفظ و حرمت و پاسداري از شريعت دارد!) لازم الاغماض بلکه در جاي خود مستحق تشويق است؛ و چون کاري به نام دين و علاقه به اهل بيت عليهمالسلام صورت ميگيرد، در واقع بهتر از مجالس شرابخوري و قماربازي و عياشي است!! در حالي که برخي از اين مجالس، ضربهاش به دين و دينداري بيش از مجالس عياشي و... است؛ زيرا اين گونه اعمال به معناي مشوه کردن چهره دين و انحراف در اهداف و روش معصومين عليهمالسلام است. برخي از اين اعمال، بازي گرفتن دين و وارونه سازي اهداف شريعت است و برخي در واقع دوباره کشي سيدالشهداء عليهالسلام؛ يعني همان کاري که يزيد و اعوان او کردند؛ زيرا تحريف در حادثه عظيمي چون عاشورا کار دشواري بود که يزيد و اعوانش بر آن موفق نشدند، و امروز به دست دوستان نادان و عوام با همراهي و همدلي عدهاي که نان خويش بر آن بستهاند، در شرف انجام است. بانيان و متوليان اين مجالس بايد توجه کنند که مجالسي که طبق اصول و رعايت موازين برگزار نشود و يا با استفاده از گوينده و روضهخوان لايق و شايسته نباشد، گاهي بدتر از برگزاري مجالس لهو است؛ زيرا برگزار کننده اين مجالس سزاوار است يک نگاه مشخص است ولي فردي که به نام اهل بيت و دين تاسيس مجلسي ميکند که در آن نيات شرکآلود دارد و يا اعمالي انجام ميدهد که شرعيت آن تاييد نشده؛ و يا از گوينده و مداحاني استفاده ميکند که شايستگي اين منصف را نداشته و فقط کاسبهايي هستند که پيش از انديشيدن به اين که براي مستعمان خود چه ميخواهند بگويند، به فکر مبلغ دريافتي خود از بانياند و اعمالي که در پي برخي از اين مجالس از غيبت و اسراف و تبذير صورت ميگيرد، به جز گناه تاسيس يک مجلس معصيت، مرتکب گناه بزرگتر بازي کردن با دين و ارزشهاي ديني شده که جرمي مضاعف بلکه چند برابر دارد. طبيعي است مجالسي که با انگيزههاي غيرالهي به نام دين و اهل بيت عليهمالسلام تاسيس ميشود، نميتواند در جهت اهداف اصلي رسالت اولياي الهي باشد؛ زيرا «بخوبي روشن است که مقصود اصلي، حفظ دين خدا، و بيداري مردم، و مبارزه با ظلم و ستم و استواري معالم قرآن است و زنده کردن آن مصيبتها و تجسم بخشيدن به آن حماسهها همواره بايد در همين جهت قرار داشته باشد؛ يعني در جهت هوشياري مردم و بيداري افکار، نه در جهت تخدير اذهان و تسليم نفوس در برابر طاغوتيان سياسي و اقتصادي. بنابرآنچه ياد شد، بايد محافل و مجالسي که به نام آن بزرگواري و ياد فدارکاريهاي آنان و ذکر مصائب ايشان برپا ميشود، از شرح اين مقاصد اصلي و هدفهاي عالي تهي نباشد، و هيچگاه در جهت ضد آن مقاصد و هدفها حرکت نکند؛ و گرنه ادامه راه و دنباله رسالت اولياي خدا محسوب نخواهد گشت، و هدفهاي الهي آنان را زنده نگاه نخواهد داشت، و از آن ارج و ارزشي که بايد نزد اولياي خدا داشته باشد بيتوصيف خواهد بود، و در نتيجه اجر خدايي را نيز از رضاي اولياي خدا تابع حرکت در جهت هدفهاي الهي و سازنده و تربيتي دين خدا با اجراي عدل و قسط و تدوام بخشي به راه آنان است. اين مسائل بسيار مهم بايد همواره دانسته شود و همواره مورد نظر قرار گيرد» (قيام جاودانه، محمدرضا حکيمي، ص 53 - 52). کساني که در صدداند باني و موسس اين محافل باشند و در جهت احياي عاشورا و نام اهل بيت عليهمالسلام حرکت کنند، بايد به خوبي به اهداف عاشورا توجه داشته و تلاش خويش را در همان جهت قرار دهند؛ زيرا «عاشورا بايد به نام منطق حيات و عدل، و معلم ايمان و حماسه، و کلاس آزادگي و شرف، و مدرسه اعتقاد و جهاد، و آموزشگر نماز و قرآن، و رمز سلوک روحي صحيح و عرفان الهي مثبت، هميشه و هميشه، تا ظهور نير اعظم و وارث کبير عاشورا و بر هم زننده همه ظلمها و ستمها... زنده باشد، و در سراسر کشورهاي اسلامي حضور سازنده خويش را حفظ کند، و يک ميليارد مسلمان را در خط دفاع از کرامت بزرگ انسان و رسالت سترگ قرآن متحد سازد.... اکنون ملاحظه ميکنيد که محتواي مجالس حسيني بايد چگونه بايد و ذاکران حسيني کيان باشند و مداحان چه کسان؟ و آيا ميشود اين مجالس را به هر گونه اداره کرد، و به دست هر کس سپرد و دست هر کس را در اين باره بازنگذاشت و انتساب به رسالت امام حسين عليهالسلام و توليت عاشورا را براي همه - با هر چگونگي - مشاع دانست». (همان، ص 89).
[18] يعني: تاراج کنندگان.
[19] صاحب کبريت احمر براي اهل منبر و روضه خوان شرائطي گوناگون آورده که خلاصه آن چنين است: «اول: آن که گوينده خودش به آنچه ميگويد معتقد باشد و از روي دليل برهان به نقل مؤذن «حمص» که ميگفته: اهل حمص يشهدون ان محمدا رسولالله، زيرا اگر بدينگونه معتقد نباشد، جاهل خواهد بود و رفتن جاهل بر منبر، وضع شئي در غير محل و ظلم خواهد بود. اين از جهت نظري آن و جنبه عملي آن اين که خودش عامل به آن باشد تا مصداق اين آيه شريفه «لم تقولون مالا تفعلون کبر مقتا عندالله ان تقولوا مالا تفعلون» و آيات و اخبار بيشمار ديگر در ذم خطيب و عالم بيعمل قرار نگيرد. و مستمعان نيز به قول چنين عالمي اعتماد نکنند؛ زيرا «ان جائکم فاسق بنيا فتبينوا»
دزد را آويز از دار بلند
ني زمنبر آن مکان ارجمند
و بسياري از مفاسد در عالم اسلام ناشي از افراد نالايقي بود که برفراز منابر سخن گفتند. شرط دوم: اين که مطالب را از اهلش فرا گرفته باشد و اکتفا به مراجعه به کتابها نکند و «خذ العلم من افواه الرجال» يا به قول علامه حلي در تحرير «و لکل علم اسرار لايطلع عليها من الکتب فيجب اخذه من العلماء» علوم داراي رموز و اسراري است که از طريق کتابها نميتوان بر آن دست يافت و لازم است آن را از دانشمندان فرا گرفت. و چه خوب گفته شيخ بهائي (ره)
من ياخذ العلم عن شيخ مشافهة
يکن عن الزيغ و التحريف في الحرم
و من يکن آخذا للعلم من صحف
فعلمه عند اهل العلم کالعدم
و دليل آن روشن است؛ زيرا خطا در فهم الفاظ بسيار است و اخبار موضوعه بسياري در ميان روايات صحاح خلط شده که درک صحيح و تشخيص آن، قرائت بر استاد را ضروري ميسازد. در سابق بدون قرائت بر استاد و شيخ کامل خود و اجازه از او، نقل حديث نميکردند و براي تحقق آن به سفرهاي دور ميرفتند چنان که يکي از اهل علم (به نقل عبقات الانوار) به فرزند خود ميگويد: هزار فرسخ پياده! در طلب علم و اخذ آن از اهلش سفر کردم و چون ديدم حساب آن طول ميکشد آنچه بعد از آن رفتم نشمردم. بعد، از همتها کاسته شده به کتاب بسنده گرديد و اين همه خرابي واقع شد! اين سخن به معناي کم اهميت جلوه دادن کتاب و کتابت نيست و جايگاه رفيع آن محفوظ است؛ بلکه توجه دادن به اهميت نقل حديث و رموز و اسرار آن است. احتياط بسياري که بزرگان براي نسبت دادن چيزي به معصومين عليهمالسلام ميکردند!؟» واعجبا!! اين سخن صد سال گذشته است امروز به لطف دينداري واعظان و مداحان، دوباره همان سنت قديم بازگشته است يعني گويندگان کمتر به کتاب اعتنا دارند و مداحان، دوباره همان سنت قديم بازگشته است يعني گويندگان کمتر به کتاب اعتنا دارند و مداحان با استفاده از نوار و يا شنيدن سخن ذاکر و يا مداحي ديگر يا به قول معروف «لسانالواعظين» سخن تازه را از اين محفل به محفل ديگر منتقل ميکنند. معيار آنها هم شيريني، لطافت و گيرائي مطلب است؟! فقط تفاوت در اين است که عالمان گذشته ضمن استفاده از کتاب آن را بر شيخ و استاد صاحب نظر خود ميخواندند و بدون اذن آنان نقل نميکردند، ولي امروز اصلا نياز به کتابي ندارند و از زبان هر بيسوادي بشنوند، نقل ميکنند! تفاوت چندان نيست؟! «شرط سوم: آن که در بيابان مطالب قصد قربت داشته باشد، نه منظورش شهرت طلبي و خودنمايي و برتري جويي بر ديگران باشد، که الناس کلهم هلکي الا العالمون و العالمون کلهم هلکي الا المخلصون و المخلصون علي خطر عظيم. نفوذ کلام خطيب در گرو خلوص نيت اوست و هر آنچه آلودگي او بسيار شود، تاثيرپذيري مردم از او کمتر خواهد شد. و هر عملي که براي غير خدا انجام شود، سفال بيقابليتي ميشود که بکار نايد و خود به يکي از گناهان بزرگ تبديل ميگردد. و فرموده است که: زماني بيايد که درون مردم ناپاک و خبيث باشد ولي ظاهري نيکو و آراسته بخود گيرند. براي طمع دنيا، به ظاهر دينداري نمايند ولي از خدا هراس نکنند. بر آنها عذاب نازل شود و دعا کنند مستجاب نشود. ابوالفتوح رازي در تفسير خود از ابيذر غفاري روايت کرده است که پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند: براي هر حقي حقيقتي است، و بنده به حقيقت اخلاص نميرسد تا آن که دوست نداشته باشد که از براي عملي مدح شود. شرط چهارم: اين که با مستمعان مدارا کند و مطلب را مطابق تحمل آنان عرضه بدارد. زيرا فرمودهاند: «ان حديثنا صعب مستصعب لايحتمله الا ملک مقرب او نبي مرسل او عبد مومن امتحن الله قلبه بالايمان» احاديث در اين باب بسيار است از آن جمله روايتي است که صدوق در امالي و شيخ مفيد و ديگران نقل کردهاند که خلاصه آن چنين است: حضرت صادق عليهالسلام به مدرک بن هزهاز فرمودند: که يا «مدرک» امر ما فقط قبول آن نيست، بلکه امر ما تمام ميشود با صيانت و کتمان از غيراهلش. به اصحاب من برسان که با مردم مدارا کنند و ايشان را دوست ما گردانند به آن که آنها را حديث کنند به آنچه بتوانند قبول کنند. و ترک حديث کنند در آنچه آن را انکار کنند. شرط پنجم: اين که ملاحظه اهل مجلس نمايد و هر چه به حال آنان انفع است، بگويد و اوقات مردم را در مطالب واهي و پيشپا افتاده به هدر ندهد، که ظلم خواهد بود. شرط ششم: آن که کلام را خالي از تعقيد و ابهام ادا کند و در خور فهم آنان سخن گويد و از استفاده از کلمات و لغات و مطالبي که فهمش نيازمند قاموس است و سبب تفرقه حواس مستمعان و برانگيخته شدن فخر فروشي و اظهار فضل و ريا ميشود بپرهيزد و به دنبال توجيه و تفسير کلمات واهي و يا روايات موضوعه که هيچ نفعي به حال مردم ندارد جز آن که اذهان مردم را مشوش و اوقات آنان را به هدر دهد، نباشد. شرط هفتم: کلام خود را با نان الهي و حمد و ثناء او و درود به صلوات بر سرور کائنات و آل امجدش بياغازد. شرط هشتم: منبر را طول ندهد. چنان که از پيامبر اکرم منقول است که به عبدالله بن عمر فرمود: موعظه را طول مده زيرا ملال شنونده بيشتر از گوينده است. يا در منيةالمريد است که جناب خضر به موسي گفت: «يا طالب العلم ان القائل اقل ملالة من المستمع فلا تمل جلساتک اذا حدثتهم». حکيم و عاقل و دانا کسي بود که سخن به فهم گويد، و کم گويد و نکو گويد شرط نهم: مطالب مهمه را سه مرتبه تکرار کند تا مستعمان حفظ کنند. شرط دهم: آن که فصيح و واضح مطلب را ادا کند تا باعث اشتباه مستمعان نشود». مرحوم بيرجندي ده شرط ديگر نيز براي اهل منبر و روضهخوانان ذکر ميکند که خلاصه آن را در پي نوشتهاي ديگر خواهيم آورد. توجه و تعمق در برخي از شرائط مذکور، تنبهآفرين است مخصوصا شروط اول، دوم، سوم و پنجم که مولف کبريت احمر به تفصيل بيشتري به آن پرداخته است.