بازگشت

امام از شهادت خود آگاه بود


امام به وظيفه خود كه امتناع از بيعت بود، آگاه بود و بيش از همه به قدرت و توان بني اميه و روحيه يزيد پي برده بود. و مي دانست كه لازمه امتناع از بيعت كشته شدن او است. و انجام وظيفه الهي شهادت وي را در بر دارد. او خود از اين راز در موارد مختلف پرده برداشته است:

1- در مجلس حاكم مدينه كه از وي بيعت براي يزيد مي خواست، فرمود: «مثل من، با مثل يزيد بيعت نمي كند». هنگامي كه شبانه از مدينه بيرون مي رفت از جدش رسول خدا صلي الله عليه و آله نقل فرمود كه در خواب به وي فرموده: «ان الله شاء ان يراك قتيلا» [1] . «خدا خواسته (يعني به عنوان تكليف) كه تو كشته شوي»..

2- امام مي دانست كه دژخيمان اموي به خاطر بيعت نكردنش هر كجا باشد، او را خواهند كشت لذا به «عبدالله بن زبير» در مكه فرمود: والله اگر من كشته شوم و يك وجب از مسجد الحرام بيرون باشم


بهتر است از اين كه در آنجا كشته شوم و اگر دو وجب از آن دورتر باشم، خوشتر مي دارم. «و أيم الله لو كنت في حجر هامة من هذه الهوام لا ستخرجوني حتي يقضوا بي حاجتهم...» [2] . «به خدا سوگند اگر من در هر پناهگاهي باشم مرا بيرون مي آورند تا مقصود خود را انجام دهند».

3- وقتي كه «عبدالله بن جعفر» و «يحيي بن سعيد» برادر استاندار مكه معظمه اصرار در منع امام از رفتن به عراق كردند، جواب داد:

«اني رأيت رويا فيها رسول الله صلي الله عليه و آله و امرت فيها بأمر انا ماض له علي كان اولي فقالا: ما تلك الرؤيا؟ قال: ما حدثت بها احدا و ما انا محدث بها احدا حتي القي ربي» [3] .

«من رسول خدا را در خواب ديدم و از طرف آن حضرت به كاري مأمور شده ام كه آن را انجام مي دهم خواه به زيانم باشد، خواه به سودم. گفتند: اين خواب چيست؟ فرمود: آن را براي كسي نگفته ام و به كسي هم نخواهم گفت. تا پروردگارم را ملاقات كنم».

يكي از اهل تحقيق و معرفت در ذيل همين نقل آورده است: «شما پس از واقعه كربلا مصيبات جانكاهي كه بر امام وارد شد و


اسارت اهل و عيال آن حضرت و آن صبر و استقامت و شجاعت و فداكاري كه از امام ظاهر شد، غير از اين مي فهميد كه اين خواب راجع به پايان اين سفر، و دستور العمل هائي در مورد اين امتحان بي نظير و آزمايش عظيم بوده است؟ به نظر ما حوادثي كه بعد روي داد، همه روشنگر اين خواب و تعبير آن بود» [4] .

4- در پاسخ «ابن عباس» و «ابن عمر» و «محمد حنفيه» و ديگران نيز فرمود: «رأيت رسول الله صلي الله عليه و آله في المنام و أمرني بأمر فانا فاعل ما أمر» [5] . «رسول خدا را در خواب ديدم مرا به كاري امر كرد كه ان را انجام خواهم داد».

5- و در پاسخ يكي از شخصيتهاي عرب كه در بين راه عراق اصرار داشت كه آن حضرت از رفتن به كوفه منصرف شود و گرنه قطعا كشته خواهد شد، فرمود: اين رأي بر من پوشيده نيست ولي اينان از من دست بردار نيستند و هر جا بروم و هر جا باشم مرا خواهند كشت [6] .

6- در بطن عقبه مردي حضور امام شرفياب شد و آن حضرت را سوگند داد تا برگردد، و گفت: «فوالله ما تقدم الا علي الاسنة و حد السيوف...» «به خدا سوگند به چيزي جز نوك نيزه ها و دم شمشيرها رو


نياورده اي». امام در پاسخ او فرمود: «انه لا يخفي علي ما ذكرت ء و لكن الله عز و جل لا يغلب علي أمره» «آنچه گفتي بر من پوشيده نيست يعني مي دانم بر نوك نيزه و دم شمشير وارد مي شوم ولي خداوند در اراده خود مغلوب كسي يا چيزي نمي شود» [7] .

بر حسب روايت «ابن صباغ»، امام فرمود: «لا يخفي علي شي ء مما ذكرت و لكني صابر و محتسب الي أن يقضي الله امرا كان مفعولا» [8] اشاره به اين كه اين امر امر خداست و ناچار با كشته شدن من تحقق خواهد يافت.

«شيخ مفيد» و «طبرسي» و «ابن كثير» نقل كرده اند كه در بطن عقبه فرمود: به خدا قسم مرا رها نمي كنند تا خونم را بريزند وقتي كه مرا كشتند خدا بر آنها كسي را مسلط مي كند كه آنان را در ميان ملتها ذليل و رسوا كند [9] .

7- «شيخ مفيد» روايت كرده است كه «عمر سعد» به امام گفت: يا ابا عبدالله در نزد ما سفيهاني هستند كه گمان مي كنند من ترا خواهم كشت؟ فرمود: آنان سفيه نيستند، بلكه خردمندانند آگاه باش كه تو از


گندم عراق بعد از من نمي خوري مگر كمي [10] .

8- «ابن كثير» و «ذهبي» روايت كرده اند كه: «عمره» دختر «عبدالرحمان» نامه اي به امام نوشت و به او از اين كه به سوي قتلگاهش مي رود، خبر داد و در آن نامه نوشت گواهي مي دهم كه عايشه براي من روايت كرد كه شنيده ام از رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: حسين در زمين بابل كشته مي شود. امام فرمود: پس چاره اي جز رفتن به قتلگاهم ندارم [11] .

9- و نيز «ذهبي» از «يزيد الرشك» از كسي كه شخصا با امام سخن گفته روايت كرده است كه خيمه هائي را در بيابان سرپا ديدم به آنجا رفتم امام حسين عليه السلام را ديدم قرآن مي خواند و اشك بر گونه هايش جاري بود، عرض كردم پدر و مادرم فدايت اي پسر دختر پيغمبر، چه چيز تو را به اين بلاد و بياباني كه كسي در آن نيست، فرود آورد؟ فرمود: اين نامه هاي اهل كوفه است به من و نمي بينم آنها را مگر اين كه مرا خواهند كشت وقتي كه مرا كشتند، از براي خدا حرمتي نمي گذارند. مگر اين كه آن را هتك مي نمايند پس خداوند بر آنها كسي را مسلط


مي سازد كه آنان را خوار و ذليل گرداند [12] .

10- «ذهبي» علاوه بر اين دو حديث، هشت حديث ديگر روايت مي كند حاكي از اين كه پيغمبر صلي الله عليه و آله و علي عليه السلام و خود امام حسين عليه السلام و جمع ديگري مي دانستند كه آن حضرت در عراق در كربلا شهيد مي شود [13] .

بالاخره اين روايات به طرق مختلف از عامه و خاصه نقل شده است و روايات پيشگوئي از پيامبر اكرم و امير مؤمنان و خود سيد الشهداء به قدري زياد است كه به طور قطع و يقين بايد گفت امام حسين عليه السلام از شهادت خويش آنهم در همان سفر اطلاع داشت و اين كه پيوسته در طول راه از شهادت خود سخن مي گفته از روي يقين به شهادت بوده است.

ممكن است كسي تصور كند كه علم قطعي به حوادث قطعي غير قابل تغيير مستلزم «جبر» است. مثلا اگر فرض شود كه امام علم داشته كه فلان شخص در فلان وقت و فلان مكان با شرائط معيني او را خواهد كشت و اين حادثه به هيچ وجه قابل تغيير نيست، لازمه اين فرض اين است كه ترك قتل در اختيار قاتل نبوده و براي وي مقدور نمي باشد.


يعني قاتل مجبور به قتل مي باشد با فرض مجبور بودن قاتل، تكليفي براي او نيست؟

مرحوم علامه طباطبائي در پاسخ اين اشكال مي گويد:

«و اين تصويري است بي پايه زيرا: اولا اين اشكال در حقيقت اشكال است به عموميت تعلق قضاء الهي به افعال اختياري انسان (نه به علم امام) و طبق اين اشكال طايفه معتزله از سنيها مي گويند: تقدير خداوندي نمي تواند به فعل اختياري انسان متعلق شود و انسان مستقلا آفريدگار فعل خودش مي باشد و در نتيجه انسان خالق افعال خود و خدا خالق بقيه اشياء است.

در حالي كه به نص صريح قرآن كريم و اخبار متواتره پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و ائمه هدي عليهم السلام و همه موجودات و حوادث جهان بدون استثناء متعلق قضاء و قدر خداوندي عز اسمه است آنچه به طور اجمال مي شود گفت، اين است كه در جهان هستي كه آفرينش خداست، چيزي جز با مشيت و اذن خداوندي به وجود نمي آيد و مشيت خداوندي به افعال اختياري انساني از راه اراه و اختيار تعلق گرفته است، مثلا خداوند خواسته كه انسان فلان فعل اختياري را از راه اراده و اختيار انجام دهد و البته بديهي است فعل با اين وصف لازم التحقق خواهد بود و با اين همه اختياري است زيرا اگر اختياري نباشد، اراده خداوندي از مرادش تخلف مي كند. «و ما يشاؤون الا أن


يشاء الله رب العالمين».

و ثانيا: با صرف نظر در تعلق قضا و قدر به فعل اختياري انسان به نص صريح كتاب و سنت متواتره خداوند لوح محفوظي خلق فرموده كه همه حوادث گذشته و آينده جهان را در آن ثبت كرده و هيچ گونه تغييري در آن راه ندارد و خود نيز به آنچه در آن است، عالم است. آيا خنده دار نيست بگوئيم كه ثبت حوادث غير قابل تغيير در لوح محفوظ و علم قبلي خداوند به آنها افعال انسان را جبري نمي كند ولي اگر امام به برخي از آنها يا به همه آنها علم رساند، افعال اختياري انسان و من جمله فعل قاتل امام جبري مي شود؟» [14] .

پس ظواهر اعمال امام عليه السلام را كه قابل تطبيق به علل و اسباب ظاهري است نبايد دليل نداشتن اين علم موهبتي و شاهد جهل به واقع گرفت مانند اين كه گفته شود: اگر امام عليه السلام علم به واقع داشت چرا حضرت «مسلم» را به نمايندگي خود به كوفه فرستاد؟ چرا توسط «صيداوي» نامه به اهل كوفه نوشت؟ چرا خود از مكه رهسپار كوفه شد؟ چرا خود را به هلاكت انداخت و حال آن كه خداوند مي فرمايد: (و لا تلقوا بأيديكم الي التهلكة) [15] . چرا و چرا؟

پاسخ همه اين پرسشها از نكته اي كه تذكر داديم، روشن است و


امام عليه السلام در اين موارد و نظائر آنها به علومي كه مجاري عادت و از شواهد و قرائن به دست مي آيد، عمل فرموده و براي رفع خطر واقعي كه مي دانست هيچ گونه اقدامي نكرده زيرا مي دانست كه تلاش سودي ندارد و قضاء حتمي است و تغيير پذير نيست، چنان كه خداي متعال در كلام خود در سوره آل عمران در برابر آنان در جنگ احد گفته بودند اگر ياران كشته شده، پيش ما بودند، نمي مردند مي فرمايد: (قل لو كنتم في بيوتكم لبرز الذين كتب عليهم القتل الي مضاجعهم) [16] .

«بگو اگر شما در خانه هايتان نيز بوديد، كساني كه برايشان قتل نوشته شده بود، بدون ترديد به سوي خوابگاههاي خود بيرون مي آمدند».

غرض علم موهبتي امام عليه السلام در اعمال او و ارتباطي با تكاليف خاصه او ندارد و اصولا هر امر مفروض از آن جهت كه متعلق قضاء حتمي و حتمي الوقوع است، متعلق امر يا نهي يا اراده و قصد انساني نمي شود.

آري متعلق قضاء حتمي و مشيت قاطعه حق متعال مورد رضاء به قضاء است چنانكه سيد الشهداء عليه السلام در آخرين ساعات زندگي در ميان خاك و خون مي گفت: «رضا بقضائك و تسليما لأمرك لا معبود سواك». و همچنين در خطبه اي كه هنگام بيرون آمدن از مكه خواند


فرمود: «رضا الله رضانا اهل البيت» [17] .

نكته اي را كه نبايد از آن غافل بود، اين است كه: اگر امام در مكه يا در مدينه مي ماندند و در آنجا به شهادت مي رسيدند، امروز تاريخ چه قضاوتي مي كرد؟ يزيد به غير بيعت به چيزي ديگري از امام عليه السلام راضي نبود و امام عليه السلام نيز مي دانست كه بيعت با يزيد خداحافظي با دين است براي اين است كه فرمود: اگر به هر پناهگاهي پناه ببرم آنها مرا خواهند كشت. اگر امام در مدينه يا مكه يا به يمن ميرفتند، تأثيري به اصل قضيه نمي گذاشت و امام در همه حال در تيررس جباران حكومتي بود و در آخر به شهادت مي رسيد و امروز تاريخ مي گفت: اگر حسين عليه السلام به كوفه 18 هزار نامه برايش فرستاده بودند مي رفت و مورد نصرت و ياري كوفيان واقع مي شد، مسلما كشته نمي شد و جان سالم از دست حكومت جبار بني اميه بدر مي برد. غافل از آن كه همه جا در آن روز قتلگاه حسين عليه السلام بود و حسين عليه السلام با حركت كردن به طرف كوفه خودش را از اين قضاوت نارواي تاريخ رهانيد.



پاورقي

[1] بحار: ج 44، ص 364.

[2] کامل: ج 3، ص 276 - طبري: ج 7، ص 287.

[3] ارشاد، ص 229 - کامل ابن اثير: ج 3، ص 277.

[4] آية الله صافي، شهيد آگاه، ص 58.

[5] اسد الغابة، ج 2، ص 21.

[6] به نقل علامه طباطبائي، علم امام، ص 27.

[7] ارشاد: ص 233 -234 - کامل ج 3، ص 278.

[8] الفصول المهمة، ص 171.

[9] ارشاد: ص 234 - اعلام الوري ص 127 - البداية و النهاية، ج 8، ص 169.

[10] کنزا العمال: ج 7، ص 211.

[11] سير اعلام النبلاء: ج 3، ص 199 - تاريخ الاسلام: ج 2، ص 343 - البداية و النهاية: ج 8، ص 163.

[12] سير اعلام النبلاء: ج 3، ص 206 - تاريخ الاسلام: ج 2، ص 345 - البداية و النهاية: ج 8، ص 169.

[13] سير اعلام النبلاء: ج 3، ص 196 - 193.

[14] بحث کوتاهي درباره علم، چاپ حکمت، ص 14.

[15] سوره بقره: آيه 195.

[16] سوره آل عمران: آيه 154.

[17] علامه طباطبائي، مقاله علم امام، ص 15-12.