بازگشت

افشا و تبيين


غـيـر از نـقـش يـادآوري در زنـده مـانـدن حـق و رسـوايـي بـاطـل (كـه در بـحـث احـيـاگـري آمـده اسـت)، بـراي خـنـثـي كـردن نـقـشـه هـاي پـيـروان بـاطـل، بـايـد تـوطئه ها را افشا كرد و به تبيين جنايات پرداخت، تا آنچه اتّفاق افتاده، در پـس پـرده (كـتـمـان) بـاقـي نـمـانـد. افشاگري هميشه در روشن ساختن اذهان نسبت به واقعيّات و بـسـيـج مـردم عليه باطل، كارساز بوده است. در انقلاب اسلامي ايران، نطقي كه امام خميني (قدس سره) عليه قرارداد كاپيتولاسيون داشت و به تبعيد شدنش انجاميد، يكي از اين نمونه ها بـود، يـا افـشـاگـريـهـاي (دانـشـجـويـان مـسـلمـان پـيـرو خـط امـام) پـس از اشـغـال لانه جاسوسي آمريكا، پرده از دخالتهاي مستمرّ و توطئه گرانه آمريكا در امور داخلي ايـران بـرداشـت، يا تجمّع جانبازان شيميايي و ارائه اسناد استفاده دشمن از سلاحهاي شيميايي در جنگ عليه ايران، رسوايي بزرگي براي عاملان اين جنايات داشت.

در حـادثـه كـربـلا، يـكـي از رسـالتـهـاي بـازمـانـدگان حادثه، افشاگري عليه دشمن بود و ضـربـه زدن به رژيم اموي، از طريق تبيين آنچه در كربلا گذشت. شايد يكي از دلايلي هم كـه سـبب شد امام حسين (ع) در حركت خويش از مدينه به مكّه وسپس به كربلا، زنان و كودكان را هم به همراه آورد، آن بود كه اينان در دوران اسارت، به عنوان شاهدان صحنه جنايت و مظلوميّت اهل بيت، ديده هاي خود را براي مردم بازگوكنند تا آن وقايع در پشت پرده ابهام نماند.

نـقـش امـام سـجاد(ع) و حضرت زينب (س)در اين ميان حائز اهميت بود. حضرت زين العابدين (ع) پس از به خاكسپاري پيكر امام حسين (ع) و شهداي كربلا، روي قبر پدر شهيدش نوشت: اينجا قـبـر حسين بن علي است، آنكه او را تشنه و غريب كشتند (هذا قبر الحسينِ بن عليّ بن ابي طالب، الذي قـَتـَلوُه عـَطـْشانا غَريبا) [1] حضرت مي توانست اوصاف ديگري براي سيدالشـهـداء بـيان كند، اما تأكيد بر اينكه او را آنگونه به شهادت رساندند، نوعي افشاگري است. در خطبه اي هم كه در كوفه ايراد نمود، فرمود:

(اَنَا ابنُ مَنْ قُتِلَ صَبْرا وكفي بذلك فَخرا) [2] .

مـن پـسـر كـسـي هـسـتـم كـه بـه (قـتـل صـبـر) كـشـته شد و همين برايم بعنوان افتخار، بس است. [3] .

در صورتي كه مي توانست در معرفي خود و بيان افتخاراتش، اوصاف ديگري را برشمارد.

در همان نطق كه در كوفه داشت، در حضور انبوه مردم فرمود:

(اي مردم، هركس مرا مي شناسد كه شناخته است. هركس مرا نمي شناسد، من علي بن الحسين هستم، پـسـر آنـكـه حـرمـتـش را زيـرپا نهادند و نعمت را از او سلب كردند، مالش را به غارت بردند، خـانـواده اش را بـه اسـارت گـرفـتـند، من پسر كسي هستم كه بي گناه، او را كنار شطّ فرات سر بريدند.) [4] .

امام در معرفي خود، بيش از آنكه به خود و اوصاف خود بپردازد، به معرّفي پدر شهيدش و ياد جـنـايـتـهـايـي كـه در مـورد عترت پيامبر شده است اشاره كرد و اين افشاگري بر ضدّ ابن زياد و حكومت يزيد بود.

در خـطـابـه پـرشـور و افـشاگرانه و بيدارگر خويش در كاخ يزيد و در حضور آن همه جمعيّت و دولتمردان سلطه يزيد و مهمانانش، پرده كتمان را كنار زد و در آن سخنراني (انا ابن مكّة ومنا، انـا ابـن زمـزم و الصـفـا...) [5] اوصـاف و فـضـايـل پـدرش، جـدّش ‍ عـلي بـن ابـي طـالب، جـدّش رسول خدا، و همه خدمات و فضيلتهاي دودمان خود را برشمرد، تا آنجا كه صداي ضجّه و گريه هـمـه بـلنـد شد و يزيد براي جلوگيري از رسوايي بيشتر و بيم بروز فتنه و آشوبي كه در اثـر نـطـق امـام، مـمـكـن بود پيش آيد، به مؤذّن گفت اذان بگويد تا شايد فضاي جلسه عوض شـود. امـام سـجـّاد، از فـرازهـاي اذان هـم در مـعـرّفـي خـود و رسـوا سـاخـتـن يـزيـد اسـتـفـاده كرد. [6] .

ايـن وضـعـيّت را يزيد نيز پيش بيني مي كرد. وقتي امام سجاد(ع) درخواست كرد كه بر فراز منبر رود و او مخالفت كرد، اطرافيان گفتند كه اين جوان بيمار و اسير در حضور امير، نمي تواند سـخـن بـگـويـد، بگذار حرف بزند، ولي يزيد باز هم مخالف بود و مي گفت: اگر او به منبر رود، جز با رسوا ساختن من و آلِ ابوسفيان پايين نخواهد آمد! [7] .

امام سجاد(ع) با آن كه در طول سفر اسارت، يك كلمه هم با كسي از مأموران همراه سخن نگفت، چون خباثت آنان را مي شناخت، ولي هرجا براي بيان حقايق و رسواگري دشمن زمينه و مجالي مي يـافـت بـه روشـنـگـري مـي پـرداخت. در بدو ورود به شام، پيرمردي كه تحت تبليغات حكومت يزيد نسبت به اسرا بدبين بود، به آن حضرت دشنام داد و گفت:

(خدا را شكر كه شماها را كشت و امير را بر شما مسلّط ساخت.)

حـضرت ذهن اورا روشن كرد و با سؤال از او كه آيا آيه (مودتِ ذوي القربي) و (آيه تطهير) را خـوانـده اسـت؟ و او جـواب داد: آري، فـرمـود: مـا هـمان ذوي القربي هستيم. همان خاندانيم كه آيه تطهير درباره ما نازل شده است. پيرمرد لرزيد و شرمنده شد و خود را به پاي امام افكند و اشك ريزان مي گفت: (برائت مي جويم از كساني كه شما را كشتند...) [8] .

هـنگام ورود به مدينه نيز، وقتي همه جمع شدند تا از زبان اين گزارشگر امين و صادق، آنچه را بر عترت پيامبر گذشته است بشنوند، امام سجاد(ع) پس از حمد و ثناي الهي فرمود:

(اي مـردم! خـداونـد مـا را بـا مـصـيـبتهاي بزرگي آزمود و رخنه اي بزرگ در اسلام پيش آمد. اباعبدالله الحسين (ع) و عترت او را كشتند، زنان و دخترانش را به اسارت بردند، سر مطهّر او را بر فـراز نـيـزه شـهـر بـه شـهـر گـردانـدنـد، و هـيـچ لطـمـه و داغـي بـزرگـتـر از ايـن نـيـسـت.) [9] .

سخنراني هاي حضرت زينب وحضرت ام كلثوم نيز از همين محتوا و جهتگيري برخوردار بود. بيان مـظـلوميّتهاي اهل بيت، بويژه آنچه در كربلا اتفاق افتاده است، پيوسته موجب خشم ونارضايي سـتـمـگـران اموي وعباسي ومورد تاءكيد پيشوايان شيعه بود، چرا كه نقش تبييني وافشاگري داشـت. عـزاداريـهـاي شـيـعـه نـيز در طول تاريخ كه به دستور امامان و بزرگان دين انجام مي گـرفـت، از هـمـيـن مـاهـيـّت نيز برخوردار بود. امام خميني (ره)در جملات بسياري به اين بُعد سوگواريها نيز اشاره مي فرمود؛ از جمله:

(... اين مجالس روضه، اين مجالس عزاي سيدالشهدا و آن تبليغات بر ضدّ ظلم، اين تبليغ بر ضدّ طاغوت است، بيانِ ظلمي است كه به مظلوم شده تا آخر بايد باشد.) [10] .


پاورقي

[1] حياة الامام زين العابدين، ص 166.

[2] مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 115.

[3] براي آشنايي با (قتل صبر)، ر.ک: (فرهنگ عاشورا)، ص 353.

[4] حياة الامام زين العابدين (ع)، ص 168.

[5] همان، ص 175.

[6] مقتل الحسين، خوارزمي، ج 2، ص 242.

[7] حياة الامام زين العابدين (ع)، ص 175.

[8] حياة الامام زين العابدين (ع)، ص 173.

[9] همان، ص 183.

[10] صحيفه نور، ج 9، ص 201.