بازگشت

تاريخ اسلام يا مسلمين


بعثت حضرت محمد(ص) سرآغاز فصلي نو در تاريخ بشريّت بود. انقلابي اساسي در افكار و عقايد، اخلاق و رفتار، نظام سياسي، ساختار اجتماعي و معيارهاي ارزشي به وجود آمد. آنچه به نـام (تـاريـخ اسـلام) شناخته مي شود، مجموعه اي از اين تحوّلات همه جانبه در فكر و زندگي انسان در عصر بعثت است.

امـّا بـا رحـلت پـيـامـبـر اسـلام (ص)، جـريان تاريخ بگونه اي ديگر ادامه يافت. تلاشهايي براي احياي جاهليّت وجود داشت، معيارهاي جاهلي كم كم حاكم شد، تعالي روحي و معنوي مسلمانان روبـه افول گذاشت و آن ارزشهاي مقدّس دوران نبوت پيامبر، پس از او كمرنگ شد و اين همه به خـاطـر انـحـراف در سـاخـتـار سـيـاسـي جـامـعـه و تـرك كـردن وصـيـّت حـضـرت رسـول (ص) و بـه قـدرت رسـيـدن كـسـانـي بـود كـه (امـامـت مـعـصـوم) را كـنـار زدنـد و (اهل بيت) را از عرصه هدايت جامعه دور ساختند.

گـرچـه مـورّخـان، حـوادث آن سـالهـا را بـا همان عنوان تاريخ اسلام نگاشته اند، ولي رجعت ها و حـركـتـهـاي واپـس گـرايـانـه عـصـر پس از پيامبر، در زمينه هاي اعتقادي، سياسي، اخلاقي، نـظامي و اقتصادي چنان بود كه اگر نام آن را (تاريخ مسلمانان) بناميم، دقيقتر است تا ناميدن به (تاريخ اسلام). [1] .

اگـر بـخـواهـيـم عـمـلكـرد خـلفـاي پـس از پـيـامـبـر و خـلفـاي امـوي و عـبـاسـي را كـه جدا از خطّ اهـل بـيـت عـمـل مـي كـردنـد بـا تـعـاليـم ديـن و سـيـره پـيـامـبـر تـطـبـيـق دهـيـم، بـا مشكل مواجه مي شويم. هم نحوه تصدّي قدرت و به خلافت رسيدنشان با معيارهاي (نظام سياسي اسـلام) نـاهـمـسـاز بـود و هـم عـمـلكـردشـان در زمـيـنـه هـاي عـدالت اجـتـمـاعـي، شـيـوه حـكـومـت، عمل به قرآن و سنّت و اخلاق و معاشرت.

از اين رو، بوضوح به دو جريانِ (خطّ خلافت) و (خطّ امامت) برمي خوريم و تضادّ اين دو جريان در تاريخ اسلام در جاهاي بسياري خود را نشان داد كه (حادثه عاشورا) يكي از بارزترين آنها بـود. خصومت اهل بيت و مخالفان و تعارض بني هاشم و بني اميّه، ريشه در تعارض دو فكر و خطّ عـقـيـدتـي و عـمـلي داشـت، نـه خـصـومـتـهـاي شـخـصـي و قـبـيـلگـي. تحليل زيبا و عميق امام صادق (ع) از اين دو جريان چنين بود:

(اِنـّا وَ آلُ اَبـي سـُفـْيـان اَهـْلُ بـَيـْتـَيـنِ تـَعـادَيْنا في اللّهِ، قُلْنا: صَدَقَ اللّهُ وَ قالُوا: كَذِبَ اللّهُ) [2] .

ما و دودمان ابوسفيان اهل دو خاندانيم كه در مورد خدا و براساس دين و مكتب، با هم دشمني كرديم. ما گفتيم: خدا راست گفته است، آنان گفتند: خدا دروغ گفته است.

يعني نزاع بر سر عقيده و مكتب و صادق و كاذب دانستن خدا و دين بود.

جـدايـي مـسير تاريخ اسلام از اهل بيت عصمت، سبب توجيه ناپذيري بسياري از عملكردهاي حكّام بـا مـبـانـي و مـعـيـارهاي دين گشت. تاريخ نگاران حرفه اي و وابسته به دربار نيز بگونه اي ديـگـر چـهـره تـاريـخ را آلودنـد كـه گـاهي استناد به متون تاريخي را با دشواري مواجه مي سازد.

در ايـن مـيـان، شـنـاخـت راسـت و دروغ و حـق و بـاطـل در رخـدادهـاي تـاريـخـي، هم رسالتي سنگين و ضـروري اسـت، هـم كـاري دشـوار و نيازمند دقّت. همچنانكه درباره حادثه عاشورا نيز، گاهي مـطالبي غيرواقعي و ضعيف، به نقلها افزوده شده و در فرهنگ مردم راه و رسوخ يافته است كه هم با روح عاشورا ناسازگار است، هم با متون معتبر تاريخي. اين نيز ضرورت پيرايش آثار مربوط به عاشورا را از جعل و دورغ و نقل مسائل سست، الزامي مي كند. [3] .


پاورقي

[1] در زمـيـنـه ايـن رجـعـتـهـا ر.ک: (انـقـلاب تـکـامـلي اسـلام)، جـلال الدين فارسي؛ (النظام السياسي في الاسلام) و (نظريّة عدالة الصحابه)، احمد حسين يعقوب.

[2] بحارالانوار، ج 33، ص 165.

[3] در ايـن زمـيـنـه از جـمـله ر.ک:(الآيـات البيّنات في قمع البِدَعِ و الضّلالات)، کاشف الغطاءِ؛ التنزيه لِأعمال الشيعه، سيد محسن الأمين و(حماسه حسيني)، شهيد مطهّري.