بازگشت

عشق به خدا


از والاتـريـن و زلال تـريـن حـالات جـان آدمـي، عـشـق بـه كـمـال مـطـلق و مـعبود حقيقي، خداي متعال است. پيشوايان الهي اين عشق را در بالاترين درجه اش داشتند. نحوه حيات و شهادتشان نيز گوياي آن است.

صاحبان چنين عشقهايي، براي خود، تعيّني نمي بينند وپيوسته در انتظار لحظه رهايي از قفس تن و زندان خاك و پيوستن به خداوندند. چنين عشقي (فناي في الله)را هم در پي دارد و اين فنا و جذبه، سبب مي شود كه جز ذاتِ احدي و جز رضاي خالق، چيزي را به حساب نياورد و از هرچه كـه مـانـع ايـن وصـال گـردد، بـگذرد. گذشتن از همه چيز براي خدا، يكي از جلوه هاي همين عشق عرفاني به خداست. فداكردن جسم براي تعالي جان، جلوه ديگر آن است.

اگر از آن حضرت، اين شعر نقل شده است كه:



(تَرَكْتُ الْخَلْقَ طُرّا في هَواكا

وَ اَيْتَمْتُ العِيالَ لِكَيْ اَراكا)



در هـمـيـن معناست. مقام سلم و رضا نيز ثمره همين عشق و مجذوبيّت نسبت به آن يگانه محبوب است. بـرافـروخـتـه تـر شدن چهره امام حسين (ع) هرچه كه به لحظه شهادت نزديك مي شد، نشانه ديـگـري از ايـن عـشـق بـريـن اسـت. يـاران آن حـضـرت نـيـز شـوق ديـدار خـدا و جـنـّت را در دل داشتند كه آنگونه بي صبرانه چشم به راه عروس شهادت بودند.

يـكـي از شاعران بلند پايه، كه به حادثه عاشوراي حسيني از زاويه عرفاني و عشق به خدا نـگـاه كـرده اسـت، (عـمـّان سـامـانـي) اسـت. ديـوانِ (گـنـجـيـنـة الاسـرار) او بـا هـمـيـن تحليل به حماسه حسيني نظر دارد.

عـمـّان، حـسـيـن بـن عـلي (ع) را سـرمـسـت از شراب شوق و عشق الهي مي بيند و پياپي جام محبّت وبلاي بـيـشـتري مي خواهد. او را موجي برخاسته از دريا مي داند كه محو حقيقت خداست و مي خواهد بـه هـمـان دريا بپيوندد و در اين راه، از هرچه جز (او)ست دست مي شويد و (خود) را قرباني مي كـنـد و در ديـدار بـا عـليّ اكـبـر كـه عـازم مـيـدان اسـت، بـر ايـن (تـعـيـّن والا) هـم غـلبـه مـي كند و حـال كـه هـيـچ پرده اي از تعيّن و سدّ راهي جز او باقي نمانده است، اجتهادي بيش از اندازه دارد (كـان يـكـي را نـيـز بـردارد ز پـيـش) و بـي حـجـاب، بـا خـدا روبـه رو گـردد و در جـدالِ عـقـل و عـشـق، سـپـاه عـشـق را غـالب مـي سازد و در وداع آخرين با خواهرش زينب، وقتي با آن (زنِ مـردآفـريـن روزگـار) مـواجـه مـي شـود، از او مـي خـواهـد كـه حـجـاب وصل نشود:



همچو جان خود در آغوشش كشيد

اين سخن آهسته در گوشش كشيد:



كاي عنان گير من، آيا زينبي؟

يا كه آه دردمندان در شبي؟



پيش پاي شوق، زنجيري مكن

راه عشق است اين، عنانگيري مكن [1]



و سـراسـر عاشورا و صحنه هاي رزم فرزندان و ياران، جلوه اي از اين جذبه معنوي و عشق برين اسـت و شـهـادت يـاران و عـزيـزان، هـركدام (هديه)اي به درگاه دوست است، تا رضاي او تأمين شود و به بزم قرب، بار دهد.

اين مشرب عرفاني و عشق به خدا در جبهه هاي دفاع مقدّس در ايران نيز تجلّي داشت و رزمندگان عـارف و صاحبدل، ره صد ساله را يك شبه مي رفتند و به تعبير حضرت امام خميني (قدّس سره) كـه شـهـادت را در ذائقـه اوليـاي الهـي شـيـريـن تـر از عـسـل مـي دانست و معتقد بود كه از اين شراب طهور معرفت و عشق، (جوانان در جبهه ها جرعه اي از آن را نـوشـيـده و به وجد آمده اند) [2] و شهدا را سبكبالان عاشق شهادت مي دانست كه (بـر تـوسن شرف وعزّت به معراج خون تاخته اند و در پيشگاه عظمت حق و مقام جمع الجمع، به شـهـود و حـضـور رسـيـده انـد.) [3] و در مـورد توصيف ناپذيري جذبه هاي روحاني بسيجيان عاشق شهادت با قلم و بيان مي فرمود:

(لكـن آن بـُعـد الهـي عرفاني و آن جلوه معنوي ربّاني كه جانها را به سوي خود پرواز مي دهد و آن قـلبـهـاي ذوب شـده در تـجـلّيـات الهـي را بـا چـه قـلم وچـه هنر و بياني مي توان ترسيم كرد؟) [4] .


پاورقي

[1] گنجينة الاسرار، عمّان ساماني، ص 62 (چاپ دوم، نشاط اصفهاني، 1372).

[2] صحيفه نور، ج 21، ص 203.

[3] همان، ج 20، ص 59.

[4] صحيفه نور، ج 18، ص 230.