بازگشت

پيامهاي عرفاني (تبيين)


گـذشـتـن از پوسته دين و رسيدن به لبّ و لبابِ مكتب انبيا، در گرو معرفت والاتر و جان پاكتر و عشق برتر به (هستي آفرين) است.

در مكتب وحي، آنچه بيشترين و بالاترين جايگاه ارزشي را دارد، (عشق به خدا) است. اين محبّت، از مـعرفت سرچشمه مي گيرد وآن كه خدا را شناخت، در او فاني مي شود و محبّت آن محبوب ازلي وابـدي، سـلطـان اقـليـم وجـودش مـي شـود و اوست كه فرمان مي راند و عبد، عاشقانه و مشتاقانه اطاعت و امتثال مي كند.

بـعـد عـرفـانـي ديـن، دلدادگـي ويـژه اي اسـت كـه مـيان بنده و خالق پديد مي آيد و نتيجه آن، (صـبـر)، (رضـا)، (تسليم)، (شوق)، (اخلاص)، (يقين)، (اطمينان نفس)، (قرب به حق)، و اين گـونـه جلوه هاي مقدس است. در سايه اين تجلّي الهي است كه بنده، خودي نمي بيند وجز (او) را نمي شناسد وجز (پسند) او را نمي جويد.

عـاشـورا، بـه جـز بـُعـد حـمـاسـي و ظـلم سـتـيـزي و قـيـام بـراي اقـامـه عـدل وقـسط، بعد عرفاني دارد و متعالي ترين درسهاي عرفان ناب را مي آموزد و جز در كربلاـ و صحنه هاي الهام گرفته از عاشورا ـ كجا مي توان تلفيق حماسه و عرفان را يافت؟

بـرخـي از مـؤلّفـان و مـقـتـل نـويـسـان هم كه به حادثه عاشورا پرداخته اند، يا شاعراني كه عـاشـورا را بـه نـظم كشيده اند (همچون عمّان ساماني در گنجينة الاسرار) از بُعد عرفاني به ايـن حـمـاسـه نگريسته اند. پيام عرفاني عاشورا نيز، راه و رسم سلوكِ خداپسندانه و منطبق با (خط پيامبران و امامان)را بيان مي كند وخطّ بطلاني بر عرفان صوفي منشانه و دور بودن از صحنه حق و باطل و عمل به تكليف اجتماعي است.