بازگشت

ملت زنده و مرده


چـه يـك فـرد، چه يك اجتماع، وقتي زنده است كه (حيات طيّبه) داشته باشد و زندگي را تنها نـفـس كـشـيدن نداند. حيات طيّبه جايي است كه ايمان، عزّت، آزادگي، شرافت، وفا و پاكي بـر زنـدگـي سايه افكند. به تعبير اميرالمؤمنين: (اَلْمَوْتُ في حَياتِكُمْ مَقْهُورينَ و الْحَياةُ فـي مـَوْتِكُمْ قاهِرينَ) [1] زندگي ذليلانه و مقهورانه، مرگ است و حيات، در مرگِ باعزّت و قدرت است.

امـام حـسـيـن (ع) نـيز مرگ در مبارزه با ستم و عدوان را سعادت مي داند و زيستن در كنار ستمگران و نفس كشيدنِ ذليلانه و با خواري را مايه ننگ و دلتنگي مي شمارد:

(لااَرَي الْمَوْتَ اِلاّ سَعادَةً وَ الْحَياةَ مَعَ الظّالِمينَ اِلاّ بَرَما). [2] .

آنـان كـه در زندگي، آزادي را بها مي دهند و در راه اهداف خويش مبارزه مي كنند و سلطه بيداد را نـمـي پـذيـرنـد، مـلّت زنـده انـد، اگـرچـه در ايـن راه، هـمـه كـشـتـه شـونـد. بـه هـمـيـن دليـل، شـهـيـد، زنده جاويد است و با همين فلسفه، شهداي كربلا حيات جاودانه يافته اند، چون حيات را در مرگ و زندگي را در شهادت ديدند.

اين سخن ماندگار امام حسين (ع) تفسير روشنتري از مفهوم زندگي ارائه مي دهد:

(لَيْسَ الْمَوْتُ في سَبيلِ الْعزِّ اِلاّ حَياةً خالِدَةً) [3] .

مرگ در راه عزّت، جز حيات جاويد نيست!

بـي تـفـاوتـي يك ملّت نسبت به مفاسد وستمها، نشان مرگ آن جامعه است. همچنانكه عصبهاي يك عـضـو اگـر قـطـع شود، نه درد را مي فهمد و نه از ضربه اي كه وارد مي شود، حساسيّتي از خـود نـشـان مي دهد و به دليل بي حسّي، حالتي شبيه بي روحي و مُردگي پيدا مي كند، جامعه اي هـم كـه غـيـرت ديـنـي و حمّيت انساني را از دست داده باشد و نسبت به خوب و بد اوضاع، بي تفاوت باشد، مُرده است.

عـاشـورائيان با جهاد و شهادت خويش نشان دادند كه زنده اند. جامعه آن روز كه مردمش با ديدن آن هـمـه سـتم و فساد، عكس العملي از خود نشان نمي دادند، جامعه مرده بود. عاشورا تزريق خون به پيكر جامعه بود و وارد كردن شوك و برانگيختن حساسيّتهاي ديني وانساني.


پاورقي

[1] نهج البلاغه، صبحي صالح، خطبه 51.

[2] مناقب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 68.

[3] اعيان الشيعه، ج 1، ص 581.