بازگشت

انتخاب


سـرشـت انـسـان هـمـراه بـا نـيـروي انـتـخـاب و اخـتـيـار اسـت. در راه حـق و باطل، خير و شرّ نيز از سوي خداوند روشن شده است و گزينش راهي كه به سعادت مي انجامد يـا بـه شـقـاوت، برعهده انسان نهاده شده [1] و اين قدرت كه (امانت الهي) است، مورد سؤال نيز قرار خواهد گرفت. در واقع، شخصيت فردي و اجتماعي هركس و سعادت و شقاوت او و بـهـشـت و دوزخ وي، در گـرو انتخابي است كه در زندگي دارد و هرلحظه و هر روز، انسان در مـسـيـر يـك آزمـون الهـي اسـت، تـا از راهـهـاي گـونـاگون كدام را برگزيند و از دعوت و ندايِ (عـقـل) و (نـفـس) و جاذبه (دنيا) و (آخرت)و كششهاي (خدايي) يا (نفساني) به كدام يك، پاسخ مثبت دهد.

در مـقابل دعوت انبياي الهي نيز، انسانها از (ايمان) و (كفر) و (تصديق) و (تكذيب)، يكي را برمـي گـزيـدنـد و بـسـتـگـي بـه آن داشـت كـه بـه دعـوت عـقـل و مـنـطـق پـاسـخ دهـنـد يـا كـشـشـش نـفـسـانـيـات را بـر نـداي عقل، حاكم سازند.

ابليس، در برابر فرمان الهي، انتخاب بدي كرد و مطرود شد. مؤمنان و كافران نيز پيوسته در معرض آزمايش (بهْ گزيني) و (حسن انتخاب)بودند.

از حـلقـه هـاي طـولانـي انـتـخـابهاي تاريخي عبور مي كنيم و به نهضت عاشورا مي رسيم. همه صـحـنـه هـاي ايـن قـيـام جـاودانـه، چـه در جـبـهـه حـق و چـه بـاطـل، انـتـخـاب بـود، چـه از سـوي امـام حـسـيـن (ع) و يـارانـش، چه از سوي عبيدالله بن زياد و فرماندهان و سربازانش. خود كوفيان نيز در معرض يك آزمايش بزرگ قرار گرفتند. انتخابِ يـاري حـسـيـن (ع) هرچند به شهادت بيانجامد، يا انتخاب زيستن و عافيت و فرمانبرداري از حكومت جور، هرچند به كشتن سيدالشهدا(ع) بيانجامد.

امـام حـسين (ع) مي توانست بيعت با يزيد را برگزيند و حادثه كربلا پيش نيايد، ولي شهادت را برگزيد، آن هم با لب تشنه. در روايت امام رضا(ع) آمده است كه فرشتگان الهي امام حسين (ع) را مـيـان دنـيـا وآنـچـه در آن اسـت و پـيروزي بر دشمن و ميان شهادت و پر كشيدن روحش به سوي ملكوت مخيّر ساختند، حضرت، شهادت را انتخاب كرد. [2] .

در راه كـوفه، وقتي همراهان امام از وضعيّت كوفه و سرانجام مبهم اين سفر آگاه شدند، عدّه اي كـه از مـديـنـه بـه هـمـراه امـام آمـده بـودنـد مـانـدنـد، ديـگـران پـراكـنـده شـده، از چـپ و راسـت رفتند. [3] .

در مـكـّه، حـاكـم مـكّه مي خواست از خليفه براي امام حسين (ع) امان نامه بگيرد، حضرت نپذيرفت و فرمود: امان الهي بهترين امان است: (وَ قَدْ دَعَوْتَ اِلَي الاَْمانِ وَ الْبِرِّ والصِّلَةِ، فَخَيْرُ الاَْمانِ اَمانُ اللّهِ) [4] .

در كـربـلا نـيـز بـراي حضرت عباس و برادرانش توسّط شمر بن ذي الجوشن امان نامه آوردند، ولي آنـان نـپـذيـرفـتـنـد و مـانـدن در كنار امام و شهادت را برگزيدند و گفتند: (لاحاجَةَ لَنا في اَمانِكُمْ، اَمانُ اللّهِ خَيْرٌ مِنْ اَمانِ ابْنِ سُمَيَّةَ) [5] .

زهـيـر بـن قـيـن، بـا آنـكـه ابـتـدا از هـواداران جـنـاح عـثـمـان بـود و تـمـايـلي بـه خـط اهل بيت نداشت، ولي در راه كوفه، پس از ديدار با امام حسين (ع)، راه جديدي انتخاب كرد و به امام پيوست و در ركاب او جنگيد و شهيد شد. وقتي درباره اين تغيير مسير از او پرسيدند، گفت: من با ديدن حسين بن علي (ع) به ياد رسول خدا افتادم و موقعيّتي كه او نسبت به پيامبر داشت يادم آمـد و دانـسـتـم كـه از سـوي شـمـا (كوفيان) با او چگونه رفتار خواهد شد. اين بود كه تصميم گرفتم او را ياري كنم و در حزب و گروه او باشم. [6] .

ياران امام در شب عاشورا، وقتي با پيشنهاد سالار شهيدان روبه روشدند كه از آنان مي خواست او را گـذاشته و صحنه را ترك كنند، همه يكصدا (ماندن با او) را برگزيدند و آن شب هيچ كدام حاضر نشد برود.

انتخابگري (حرّ بن يزيد) در اين ميان جلوه خاصّي دارد. او كه تا صبح عاشورا در لشكر دشمن و يـكـي از فـرمـانـدهـان مـهـم سـپـاه كـوفـه بـود، خـود را مـيان بهشت و جهنّم مخيّر ديد، و بهشت را برگزيد. اين سخن اوست كه: (به خدا سوگند، خود را ميان بهشت و دوزخ، مخيّر مي بينم، به خـدا قـسـم هـرگـز چـيـزي را بـر بهشت نخواهم برگزيد، هرچند قطعه قطعه و سوزانده شوم). آنـگـاه نـهـيبي بر اسب خويش زد و از كنار فرات به لشكرگاه امام حسين (ع) آمد و توبه و اعلام نصرت و ياري كرد، در ركاب حضرت جنگيد و به شهادت رسيد. [7] .

ايـنـگـونـه بـود كـه انتخاب او، چهره اي ماندگار و سعادتي پايدار برايش آفريد و از شهداي والاقدر كربلاشد.

قـرار گـرفـتـن سـر دوراهـيـهـاي دشـوار و انـتـخـاب بـهـتـريـن راه، نـشـانـه كـمـال عـقـل و آيـنـده نـگـري و سـعـادت خـواهـي انـسـان اسـت. مـگـر عـمـر سـعـد، بـراي آمـدن بـه كربلا و جنگيدن با امام حسين (ع) چنين آزموني را تجربه نكرد وبدترين راه را برگزيد؟ حتي يـك شـب مـهـلت بـراي انـديـشـيـدن و تفكر در پذيرفتن مأموريت يا ردّ آن، نتوانست توفيق (بهْ گـزيـنـي) را نـصـيـبـش كـنـد و از (مـلكِ ري) كـه شيفته آن بود و امتناع از كشتن امام، حكومت ري را بـرگـزيـد و نـتـوانـسـت از آن بـگـذرد، هـرچـنـد بـه قـيـمـت گـنـاه بزرگِ كشتن سيدالشهداء(ع). [8] .

كـسان ديگري هم بودند كه در مسير كربلا با امام حسين (ع) ملاقات كردند و حضرت آنان را به ياري خويش فراخواند، ولي آنان به محاسبه عواقب اين همراهي و به خاطر علاقه به حفظ جان، نـتـوانستند (نصرت امام) را انتخاب كنند و توفيق بزرگي از آنان سلب شد، كساني همچون: عبيد الله بن حرّ جعفي، طرمّاح بن عدي، عبدالله مشرقي، مالك بن نضر و....

امـا يـاران شهيد امام، هركدام با صحنه انتخاب مواجه بودند و شهادت را برگزيدند. شهادت، خود نوعي گزينش آگاهانه مرگ در راه عقيده و ايمان است، مرگي است انتخابي نه تحميلي.

شب عاشورا، مسلم بن عوسجه برخاست وگفت: هرگز نخواهيم رفت، مگر آنكه نيزه هايمان را در سـيـنـه هـايشان فروكنيم. اگر سلاح نداشته باشم با سنگ مي جنگم... به خدا سوگند اگر بـدانـم كـه كـشته مي شوم، سپس زنده مي شوم، سوزانده مي شوم، سپس ‍زنده مي شوم و هفتاد بار چنين مي شوم، بازهم از تو دست نخواهم كشيد. [9] .

زهير بن قين نيز گفت: به خدا سوگند، اگر دنيا براي ما پيوسته و ابدي هم باشد، ما ايستادن در كنار تو و شهادت همراه تو را بر ماندن در دنيا خواهيم برگزيد. [10] .

امـام حـسـيـن (ع) خـود را مـيـان ذلّت و شـهادت، مخيّر ديد، شمشير و شهادت را برگزيد و فرمود: (هَيْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةِ).

در رجزهاي حماسي خود در روز عاشورا نيز با سر دادن شعار (اَلْمَوْتُ اَوْلي مِنْ رُكُوبِ الْعارِ) از مـرگ وننگ، مرگ را اولي دانست و از ننگ و نار، ننگ را برتر از سوختن ابدي در دوزخ خدا قلمداد كرد.

عامل عمده اين (به گزيني) و انتخاب احسن نيز آن است كه انسان، سود و زيان را چگونه محاسبه كند و چه چيز را سود بداند و چه چيز را زيان به حساب آورد و ابديّت را در كجا و چه بشناسد؟

ارزش هـركـس وهـر مـلّت، در گـروانتخابي است كه مي كنند. البته امّتهاي صبور و مقاوم، پاي انـتخاب خويش نيز ايستادگي مي كنند و از شهادتها و خسارتها هم خم به ابرو نمي آورند، چون مسير خود را آگاهانه و باايمان انتخاب كرده اند. امام امت درباره شهداي كربلا مي فرمايد:

(هـرچـه روز عـاشورا سيدالشهدا سلام الله عليه به شهادت نزديك تر مي شد، افروخته تر مـي شـد و جـوانـان او مسابقه مي كردند براي اينكه شهيد بشوند، همه هم مي دانستند كه بعد از چـنـد سـاعـت ديـگـر شهيدند. مسابقه مي كردند آنها، براي اينكه آنها مي فهميدند كجا مي روند، آنـهـا مـي فـهـميدند براي چه آمدند، آگاه بودند كه ما آمديم اداي وظيفه خدايي را بكنيم، آمديم اسلام را حفظ بكنيم.) [11] .


پاورقي

[1] دهر، آيه 2، (انا هديناه السبيلَ امّا شاکرا و امّا کفورا).

[2] موسوعة کلمات الامام الحسين، ص 482.

[3] وقعة الطّف، ص 166.

[4] همان، ص 155.

[5] وقعة الطّف، ص 190.

[6] همان، ص 194.

[7] بحارالانوار، ج 45، ص 11.

[8] ءَاَتْرُکُ مُلکَ الرّيِّ وَ الرِّيُّ مُنْيَتي اَوْ اَصْبَحُ مأثوما بِقَتْلِ حسينٍ...

(الخصائص الحسينيه، ص 71.).

[9] بحارالانوار، ج 44، ص 393.

[10] عنصر شجاعت، ج 1، ص 260.

[11] صحيفه نور، ج 15، ص 55.