بازگشت

پيامهاي زندگي حقيقي (تبيين)


عاشورا، جلوه اي از (عمق حيات) و (جوهر زندگي)است. زندگي تنها نفس كشيدن و زنده بودن نيست و در محدوده (دنيا) هم خلاصه نمي شود.

شـنـاخـت جـوهـره نـاب زنـدگـي انساني در سايه عاشورا است. اينكه (حيات طيبه)چيست؟ حيات ابـدي بـا چـيـسـت؟ گذر از مرحله (مرگ) و رسيدن به (خلود) چگونه به دست مي آيد؟ سعادت، عزّت، شخصيّت، حيات، عمر حقيقي، پيروزي در چيست و به چيست؟ حيات و مرگ فردي و اجتماعي را بـا چـه مـعـيـاري مـي تـوان شـنـاخـت؟ (عـقـيـده) و (ايـمـان) در جـهـت گـيـري و شـكـل گيري تلاشهاي انسان چه نقشي دارد؟ مرز ميان (حيات انساني) و (حيات حيواني) چيست؟ و امـثـال ايـن گـونـه پـرسـشـها، در (عاشورا) جواب مي يابد و پيام عاشورا داشتن و يافتن حياتي برتر در سايه جهاد و شهادت و فنا در راه خدا و حق و عقيده الهي است، تا زندگيها از پوچي و كم محتوايي نجات يابد.

از مـهـمـتـريـن سـؤالهـاي زنـدگـي كـه انـسـانـهـاي مـتـعـهـد و هـوشـمـنـد را بـه خـود مـشـغـول سـاخـتـه اسـت، ايـن اسـت كـه (چـگـونـه بـايـد زيـسـت؟). جـواب ايـن سـؤال وقـتـي روشـن مـي گـردد كـه انـسـان پـاسـخـي بـراي ايـن سـؤال كـه (چرا زندگي مي كنيم؟) يافته باشد. در واقع، چرايي زندگي است كه به چگونگيِ آن جهت مي بخشد. آنان هم كه به يك زندگي حقير و حيواني بسنده مي كنند و به دركهاي متعالي تـر از زنـدگـي نـمـي رسـنـد و افقهاي دوردست تري را در نظر ندارند، ريشه اين حقارت نفس و زنـدگـي شـان در آن است كه (فلسفه حيات) را نشناخته اند و آن را در محدوده ولادت تا مرگ، آنها هم تنها از بعد مادي خلاصه مي بينند.