بازگشت

توحيد در عقيده و عمل


عـقـيـده بـه (تـوحـيد) وخداباوري، تنها در ذهنيت يك مسلمان موحّد نمي ماند، بلكه در همه شؤون وشـرايـط و زوايـاي زنـدگـي او سـايـه افـكـن مـي شـود. ايـنـكـه خدا كيست وچيست واين شناخت چه تأثيري در زندگي عملي وموضعگيري هاي اجتماعي مسلمان دارد، جايگاه اين عقيده را در حيات، نشان مي دهد.

عـقيده به خدايي كه راست است، راست مي گويد، وعده هايش تخلف ناپذي است، اطاعتش فرض اسـت، نـارضـايـي او مـوجـب دوزخـي شـدن اسـت، در هـمـه حال، حاضر و ناظر انسان است، كمترين كار انسان از علم و بصيرت او پنهان نيست، مجموعه اين بـاورهـا وقـتـي بـه صـورت (يـقـيـن) درآيـد، مـؤثـّرتـريـن عامل تأثيرگذار در زندگي است.

مفهوم توحيد، تنها در بينش وديدگاه نيست، بلكه در بعد عملي، (توحيد در اطاعت)و (توحيد در عبادت) نيز از جلوه هاي آن محسوب مي شود.

امـام حـسـيـن (ع) از شهادت خود، پيشاپيش باخبر بود وجزئيات آن را هم مي دانست. پيامبر اكرم (ص) نيز مكرّر اين حادثه را پيشگويي كرده بود. اين علم واطلاع قبلي، كمترين اثري در اقدام انقلابي آن حضرت نداشت و رأي او را بر ادامه راه و ورود به ميدان جهاد وشهادت، سست يا آميخته به ترديد نكرد، بلكه شهادت طلبي او را افزون تر ساخت. آن حضرت با همين ايمان وباور، به كربلا آمد و به جهاد پرداخت وعاشقانه به ديدار خدا شتافت. همانگونه كه در اشعار منسوب به او آمده است:



(تركتُ الْخَلْقَ طُرًّا فِي هواكا

وأيْتَمْتُ العِيالَ لِكيَْ اراكا)



حتي در موارد متعددي كه اصحاب وبستگان واقوام او از روي خيرخواهي ودلسوزي آن حضرت را از رفـتـن بـه عراق و كوفه برحذر مي داشتند و بي وفايي مردم ومظلوميّت و تنهايي پدرش اميرالمـؤ مـنـيـن وبـردارش امـام مـجتبي (ع) را يادآور مي شدند، هر چند هر يك از اينها كافي بود كه در دل فـرد مـعـمـولي، ايـجـاد تـرديـد كند، اما باور روشن و عقيده يقيني او و خدايي دانستن اين راه وانـتـخـاب، سـبـب شـد در مـقـابـل عوامل يأس آفرين وترديد ساز بايستد وقضاي الهي ومشيّت اورابـر هـر چـيـز مقدم بدارد. وقتي ابن عباس از امام حسين مي خواست كه راه ديگري جز رفتن به عـراق بـرگـزيند وبابني اميه درنيفتد حضرت ضمن تبيين اهداف ونيّات امويان، فرمود: (اِنّي مـاضٍ فـي اَمـْرِ رَسـُولِ اللّه (ص) حـَيـْثُ اَمـَرَنـي وَ اِنـّا لِلّهِ وَ اِنـّا اِلَيـْهِ راجـِعـُونَ) [1] وتـصـمـيـم خـود را در پـايبندي به فرمان حضرت رسول وبازگشت به جوار رحمتِ خدايِ هستي آفرين بازگفت، چرا كه به حقّانيت راه ودرستي وعده هاي خدا باور داشت.

(يـقـيـن)، نـمـودي از وضوح وروشني باور نسبت به دين و فرمان خدا و حكم شريعت است. گوهر يـقين در هرجا كه باشد، او را مصمّم و بي باك مي سازد. صحنه عاشورا جلوه يقين بود. يقين به حـقـّانـيّت راه خود، يقين به باطل بودن دشمن، يقين به حق بودن معاد و حساب و محاسبه رستاخيز و يـقـيـن بـه حـتـمـيـّت مـرگ ومـلاقـات بـا خـدا، در درجـه بـالايـي در دل امـام و عـاشـورايـيـان وجـود داشـت وجـهـت دهـنـده مـقـاومـت وكـيـفـيـّت عمل وثبات قدم در راه انتخابي بود.

(اسـتـرجـاع) (گـفـتن انا للّه وانا اليه راجعون) علاوه بر آنكه هنگام آگاهي از مرگ يا شهادت كـسـي گفته مي شود، در منطق امام حسين (ع)، يادآوري فلسفه بلند هستي وحيات و سرنوشتِ (از اويـي وبـه سوي اويي) است كه بارها امام در طول راه آن را بر زبان آورد، تا اين عقيده، جهت دهنده تصميمها وعملها باشد.

در مـنزل ثعلبيّه، پس از شنيدن خبر شهادتِ مسلم وهاني، مكرّراً اين سخن را گفت. [2] در هـمـيـن منزل بعد از آن كه لحظه اي خواب، آن حضرت را درربود و در رؤيا، سواري را ديد كـه مـي گـويـد: (ايـن كاروان به سرعت مي رود ومرگ هم در پي آن شتابان است.) پس از آنكه خواب خود را تعريف كرد، علي اكبر از پدر پرسيد: (پدرجان، مگر ما برحق نيستيم؟) فرمود: (آري فـرزنـدم، سـوگـنـد بـه آنـكـه بـازگـشـت هـمـه بـه سـوي اوسـت.) گـفـت: (پس با اين حال، چه باكي از مرگ؟) پدر نيز دعايش كرد. [3] .

طرح مسأله به خدا پيوستن در طول مسير، آماده سازي روحي همراهان براي آن فداكاري بزرگ در راه عـقـيده بود. چرا كه بدون باورهاي زلال وروشن، يك رزمنده نمي تواند تا پايان خطّ در دفاع از حق مقاوم ونستوه بماند.

(يقين)، هم در (موضوع) بود، يعني شناخت روشن هدف و راه و وضعيّت، هم در (حكم) بود، يعني تكليف بودن جهاد وشهادت در آن شرايط به نفع اسلام، هم در عقيده به (خدا) وهم (آخرت)بود كـه مـقوّم اصليِ پا گذاشتن در ميداني است كه گروهي مي خواهند جان بدهند وفدا شوند. وقتي وهـب بـن عـبـدالله بـراي دومـيـن بـار بـه مـيدان كربلارفت، در رجز خويش، خود را با عناويني همچون (مؤمن به رب) و (موقن به رب) معرفي كرد. [4] .

تـوحـيـد در نـصـرت خـواهي و اعتماد فقط و فقط بر خدا، از جلوه هاي ديگر نقش آفريني عقيده در عـمل است. امام حسين (ع) تنها تكيه گاهش خدا بود، نه نامه ها وحمايتها وشعارها. وقتي سپاه حرّ راه را بـر كـاروان امـام بـسـت، حـضرت ضمن خطابه اي كه درباره حركت خويش و امتناع از بيعت واسـتـنـاد بـه نـامـه هـاي كـوفيان بود، در پايان، ضمن گلايه از عهدشكني كوفيان فرمود: (تـكـيـه گـاهـم خـداسـت و او مرا از شما بي نياز مي كند. (سَيُغْنِي اللّهُ عَنْكُمْ) [5] در ادامه راه نيز وقتي با عبدالله مشرقي ملاقات كرد و او و همراهش اوضاع كوفه وگرد آمدن مردم را بـراي جـنـگ بـا آن حـضـرت بـيـان كـردنـد، پـاسـخ امـام ايـن بـود كـه (حـَسـْبـِيَ اللّهُ وَ نـِعـْمَ الْوَكيلُ) [6] .

صـبح عاشورا نيز، وقتي سپاه كوفه با همهمه رو به اردوگاه امام تاختند، دستانِ نيايشگر امام حـسـيـن (ع) رو بـه آسـمـانها بود، وي چنين مي گفت: خدايا! در هر گرفتاري وشدّت، تكيّه گاه وامـيـدم تـويـي و در هـر حـادثـه كـه بـرايـم پـيـش آيـد، پـشـتـوانـه مـنـي، چـه بـسا در سختيها وگرفتاريها كه تنها به درگاه تو روي آورده ودست نياز و دعا به آستان تو گشودم و تو آن را برطرف ساختي... [7] .

اين حالت و روحيّه، جلوه بيرونيِ، عقيده قلبي به مبداء ويقين به نصرت الهي است و توحيد در دعا و طلب را مي رساند.

هدف اصلي معارف دين، تقرّب بندگان به سوي خداوند است. اين محتوا حتّي در زيارتنامه هاي شهداي كربلابويژه زيارت امام حسين (ع) نيز مطرح است. علي رغم تبليغات سوء وجاهلانه اي كـه شيعه را به بدعت متّهم مي كنند و زيارت قبور اولياءِ الهي را شرك مي پندارند، در فرهنگ زيـارت، خـود ايـن عـمـل گـامـي بـراي تـقرّب به خدا شمرده شده است كه توحيد ناب است. در بـخـشـي از زيـارت امـام حـسـين (ع) كه با فراز (اَللّهُمَّ مَنْ تَهَيَّاءَ وَ تَعَبَّاءَ...) شروع مي شود، خطاب به خداوند مي گوييم:

(خدايا! هر كس كه آماده شود و وسايل فراهم كند و به اميد دست يافتن به نعمت وموهبتي سراغ يك مـخلوق رود، تا از هدايا و جوائز و عطاهاي او بهره مند شود، آماده شدن و زمينه چيدن من و سفر من به سوي تو و براي زيارت قبر وليّ توست و با اين زيارت، به تو تقرب مي جويم، و هديه وعطا وجايزه را از تو اميد دارم...) [8] .

در ادامه نيز با حالتِ حصر، مي گوييم: تنها تو را قصد و آهنگ كردم و تنها آنچه را نزد توست مي خواهم (فاليكَ قَصَدْتُ وما عِنْدُكَ أرَدْتُ).

اينها نشان دهنده بُعد توحيدي تعاليم شيعي است كه مراقد معصومين و زيارت اولياءِ الهي را هم مـعبر ومسيري براي رسيدن به توحيد خالص مي داند وتعبّد به امر الهي است كه بزرگداشت اينان را توصيه فرموده است.


پاورقي

[1] موسوعة کلمات الامام الحسين، ص 321.

[2] مقتل الحسين، خوارزمي، ج 1، ص 228.

[3] بحار الانوار، ج 44، ص 367.

[4] همان، ج 45، ص 17، مناقب، ج 4، ص 101.

[5] موسوعة کلمات الامام الحسين، ص 377.

[6] همان، ص 378.

[7] اللهم اَنت ثقتي في کلّ کَرْبٍ... (بحارالانوار، ج 45، ص 4).

[8] تهذيب الاحکام، شيخ طوسي، ج 6، ص 62.