بازگشت

نقش گريه در تحريك احساسات


با توجه به آنچه در باب حيات عاطفي گفته شد، و جايگاه حيات رواني وجداني و عاطفي بيان شد، تأثير و نقش گريه در تحرك و زنده ماندن خاطره حماسه سازان عاشورا روشن مي گردد، زيرا تأكيد بر گريه (گريستن و گرياندن) و اقامه مجالس و مرثيه خواني چنين نقشي ايفا مي كند، و حيات عاطفي را در چنين جامعه اي نهادينه مي كند و انتقال و جابجايي از موضوع به موضوعات وابسته به قيام اباعبداللَّه عليه السلام را فراهم مي سازد و علاقه و عشق به حسين، عشق به عزت، فداكاري، ستم ستيزي، احياي دين و همه ارزش هاي منشور نهضت حسيني را به ارمغان مي آورد.

در اينجا مناسب است كه به اشكالي كه در باب گريه شده پرداخته شود:

برخي از مخالفان گريه، چنين گفته اند: شيعه شده مذهب گريه، هر جا كه مي روي و هر محفل كه برگزار مي گردد، به گريه ختم مي شود! اگر حسين پيروز شد و يزيد مغلوب، بايد شادماني و خوشحالي كرد، چنانچه مسيحيان پس از مرگ و صليب كشيدن عيسي (طبق عقيده خود) شادي و خوشحالي مي كنند و مرگ او را وسيله سعادت و شفاعت خود مي دانند. بنابراين، شهادت حسين وسيله سعادت و موجب خوشحالي ماست نه گريه و عزا.

از طرف ديگر مي گويند: گريه و زاري ما آرام بخش رنج ها و مصيبت هاي آنها نخواهد شد، و سودي به آنان و ما نخواهد رسانيد و اگر در زمان خود آنان، گريه نوعي همدلي و همراهي با اهل بيت تلقي مي شده، در اين عصر ديگر اين معنا نتيجه اي ندارد و اعتراض بجايي ندارد.

در پاسخ بايد بگوييم: همان طوري كه در آغاز در بحث حيات عاطفي اشاره كرديم، زندگي عقلاني بدون عاطفه انسان را گرفتار جمود مي كند و از حالت پويندگي و حيات و نشاط و شادابي تبديل به جمود و افسردگي مي سازد، عاطفه بدون عقل و منطق انسان را دچار تعصب و خودسري و چموشي و عصيان و حركت هاي كور و بي هدف و دچار كارهاي بي محتوا و بي خاصيت مي كند. شيعه اگر بر حسين بن علي عليه السلام مي گريد، نشانه تأثر نسبت به مظلوميت حسين و خاندان نبوت و اعتراض به ستمي است كه به آنان روا شده است و اين اعتراض نه تنها بر يزيد است، بلكه بر يزيديان تاريخ است، و در حقيقت گريه بر حسين، اظهار محبت بر آرمان والا و ايده عالي حسين است، نوعي عشق و علاقه و پيوستگي با راه و هدف مقام ولايت و عصمت است.

اما اينكه گفته مي شود گريه روح ملت هاي مسلمان را خمود و شكسته بار مي آورد و آنها را افسرده خاطر و سرافكنده مي كند و زمينه تحمل ستم را فراهم مي سازد، چون اعصاب آنها با گريه و زاري تخدير شده؛ درست نيست، زيرا همه گريه ها برخاسته از عجز و ذلت نيست. اشك ها برخي نشانه محبت و جذبه و عشق و موالات و برخي نشانه شوق و خوشحالي است و در عزاداري امام حسين عليه السلام، نشانه همدلي و همراهي است نه سرافكندگي و افسردگي؛ اشك ها و ناله ها بيانگر محبت قلبي و عشق و جذبه و ارتباط قلبي با خاندان پيامبر است.

اما اينكه گفته شد زمينه تحمل ستم حكومت هاي ستمگر را فراهم مي كند، اين كلام به شهادت تاريخ خلاف واقعيت است. اگر عزاداري ها درسي براي شهامت و فداكاري باشد، اگر دعوت براي رهايي از ستم ستمگران باشد، نه تنها زمينه پذيرش زورگويان را از بين مي برد، بلكه كانون وحدت و هماهنگي براي مبارزه و قيام و معهد آموزش و هدايت دين است.

قبول داريم كه هميشه گريه ها چنين نيستند و گريه مي تواند جهت خوب و بد داشته باشد، اما اتفاقاً آنچه در فلسفه قيام حسين و عزاداري حسين آمده است گريه لذت بخش و درس آموز و روشنگر دل هاست. فرق است بين مكتبي كه گمان مي كند عيسي براي بخشيدن گناهان مسيحيان به دار آويخته شده است، و عقيده بخشايش گناه با آن تراژدي توصيف شده را عنوان مي كند با مكتبي كه اهداف و فلسفه قيام حسيني را درس مبارزه و قيام مي داند و معتقد است با گريه هميشه شعله نهضت فروزان تر مي شود.

در باب گريه و جايگاه آن سخنان و اشعار بسياري است، حافظ مي گويد:



دل سنگين تو را اشك من آورد به راه

سنگ را سيل تواند به لب دريا برد



بياراي شمع اشك از چشم خونين

كه شد سوز دلت بر خلق روشن



يا شاعري ديگر مي گويد:



گريه بر هر درد بي درمان دواست

چشم گريان چشمه فيض خداست



بنابراين، گرچه ما مسائل اصلي محافل عزاداري را گريه نمي دانيم و معتقديم بايد اين انجمن ها كانون فكر و انديشه و بيان احكام و هدايت جامعه و ذكر فلسفه قيام حسين باشد، اما محفل حسيني هم نمي تواند بدون گريه و اشك ريختن بر حسين باشد و گرنه قابل تداوم نخواهد بود، آن اثرات و نتايج هدايتي را به وجود نخواهد آورد. بدون شك، مظاهر و مناسك و اعمال ديني و روح معنوي در سايه مرثيه سرايي و حضور حيات عاطفي تداوم بخش است، زيرا اگر علم و عقل نقشه مي كشند، و راهنمايي مي كنند، اما حركت و جوشش و خروش نخواهند داشت و درس ايستادگي و مقاومت نخواهند داد، آنچه حركت و جنبش مي دهد، عاطفه و احساس است و گريه انعكاسي از عاطفه انسان و بيانگر علاقه و تماس روحي فرد با حادثه غم انگيز و يا شورانگيز است. با نگاهي به اين مجامع و محافل و حجم انبوه حركت هاي انقلابي اين نكته كاملاً مشهود و نيازي به پيش از اين بيان نيست.