بازگشت

ابعاد عاطفي


از آنجا كه دستور رسيده است كه اقامه عزا شود، گريه بر مظلوميت حسين بشود، مرثيه سرايي و نوحه خواني بشود، حتي اگر كسي نمي تواند گريه كند، خود را به گريه درآورد، فهميده مي شود كه بايد نسبت به قضيه كربلا احساسات و عواطف متوجه گردد. براي تعظيم، آگاهي و توجه به حماسه كافي نيست، تأثر و دل سوختن و تصوير كردن آن حوادث در دل لازم است.

اكنون اين سؤال مطرح است، چرا چنين دستور داده شده است و چرا از عاطفه بهره گيري شده است، و لازم شمرده شده و اصولاً چه نقش و اثري در اين كار است؟

براي روشن شدن اين موضوع ناچاريم با مقدمه اي نقش عاطفه در زندگي انسان و اجتماع و رابطه عاطفه و انفعالات انسان از عاطفه را بيان كنيم، و نشان دهيم چگونه عاطفه راه را براي يك حركت عقلاني هدفمند فراهم مي سازد، در آن صورت نقش گريه و تأثير آن روشن مي گردد.

عاطفه از مهم ترين عناصر شخصيت آدمي است. عاطفه است كه راه و روش و رفتار انسان را تعيين مي كند، از اين رو عواطف داراي نقش اساسي در طرز زندگي است.

به عبارت ديگر، عواطف چاشني زندگي و نيروي محرك فعاليت هاي رواني انسان به شمار مي رود. اگر فرمان عاطفه و مهر و محبت نبود كمتر مادري شب ها را در جوار گاهواره فرزند تا صبح بيدار مي نشست. كمتر قهرماني براي سرافرازي و نجات ملت خويش به فداكاري و جانبازي مبادرت مي ورزيد. نيروي شديد و عظيم عواطف است كه كاشفين بزرگ را به قعر اقيانوس ها و فراز آسمان ها مي كشاند. انسان دوستان بزرگ و منجيان ناستوده بشريت، همه نيروي استقامت و بردباري و فداكاري خويش را مديون نيروي شگرف «حيات عاطفي» و احساسات ارجمند خويشتن اند.

عاطفه طبق تعريف روانشناسي جديد، عبارت از يك استعداد رواني است كه از تمركز يافتن گروهي از انفعالات پيرامون موضوع مشخصي در نتيجه تكرار برخورد و ارتباط فرد با موضوع پديد مي آيد. زيرا در گنجور آگاهي هاي فرد انگيزه اي براي تمايلات مختلف وجود دارد و فرد از رهگذر و تكرار اين انگيزش براي نشان دادن نوعي از واكنش و انفعال آمادگي مي يابد، كه اين واكنش ها بر حسب اوضاع و شرايطي كه فرد در آن شرايط متولد مي شود، متفاوت مي باشد. [1] .

عاطفه با چنين برداشتي عبارت است از روي آوردن وجدان به طرف موضوع معيني، كه اين روي آوردن از طريق آگاهي ها و يادگيري صورت مي گيرد. عاطفه يك توده به هم پيوسته رواني است كه انفعالات گوناگوني در آن تجمع مي يابند. مثلاً علاقه به دين يا كشور و يا قهرمان، يك توده پيوند يافته رواني است كه شماري از حالات وجداني در آن فراهم مي آيند و پي آمد تجمع اين حالات كه ما به دين و ميهن و يا قهرمان ديني و ملي خود مباهي هستيم و به خاطر آن مي جنگيم و خود را به كشتن مي دهيم، در خود نسبت به آن احساس دلبستگي مي نماييم و نسبت به آن در نگراني به سر مي بريم، و در ايفاي وظايف مربوط به آن مي كوشيم. پس هسته مركزي عاطفه دين، ميهن يا قهرمان و يا هر چيزي كه مورد توجه ماست قرار مي گيرد، و بر اساس آن فعل و انفعالات به وجود مي آورد. همين طور در باب نوع دوستي و انسانيت كه عاطفه انسان نسبت به برادر انساني و يا ديني خود به هم مي رسد. عاطفه انساني، نوعي از علاقه انسان نسبت به انسان هاي ديگر است، كه در سطح مختلف به ثمر مي رسد و انسان در سايه آن به مشاركت و همياري خود نسبت به وي در خوشي و ناخوشي و در مسائل و حوادث آني و آتي استمرار مي بخشد.

چنين حالتي نسبت به «حب خدا» ايجاد مي شود و توابعي همچون مطيع و منقاد شدن، تحمل سختي ها را كردن، ايثار و فداكاري نمودن و يكسري لوازم را به دنبال خواهد داشت.

پس اين تمايلات است كه پايه و اساس عاطفه را پي ريزي مي كند، زيرا عواطف آدمي را تحت تأثير تفكر و دقت و تجربه هاي مختلف انفعالي رو به رشد مي گذارد. بدين سان علاقه و دلبستگي به افراد جامعه يا عشق به خدا و انس به او به عنوان اساس تمايلات قرار مي گيرد.

از جمله عواملي كه به تكوين عاطفه مدد مي رساند، تكرار و تلقين است، كه اين خود محرك فعاليت هاي عاطفي انسان مي گردد.

با توجه به اين مقدمه، اهميت عزاداري و فلسفه آن و جايگاهي كه مي تواند در زندگي انسان داشته باشد روشن مي شود. زيرا برگزاري عزاداري و استماع حوادث غم انگيز عاشورا و حماسه فداكاري حسين بن علي عليه السلام و ياران او چنين نقشي ايفا مي كند، و محرك فعاليت هاي شگرف و احساسات ستايش آميز مي شود، بويژه اگر اين داستان بارها و بارها تكرار و تلقين شود، در آن صورت در عاطفه انسان رسوخ مي كند و تمايلات و سرافرازي و شادماني در گرايش به آن ارزش ها در او ايجاد مي گردد و شجاعت ها و شهامت هاي بازگو شده در او شهود عيني پيدا مي كند.

البته و صد البته اين تأثيرها بسته به اين است كه در بازگويي آن حوادث چه گفته شود، اگر از حماسه عاشورا و فداكاري و عزت نفس و ايثار و مناعت طبع وعدالت خواهي و ظلم ستيزي گفته شود، عاطفه شنونده به همان سمت تمايل پيدا خواهد كرد و شنيدن و تصوير كردن آن حوادث، تمايلات آن ارزش ها را در دل انسان به بار خواهد آورد، و اگر چيز ديگر گفته شود، مثل آنچه برخي نوحه سرايان ما از خود مي سازند و خواهش و تمناي حسين براي نوشيدن جرعه اي آب ذكر مي كنند و يا ذلت زينب و عجز و لابه وي را در برابر لشگريان دشمن ذكر مي كنند، همان در دل رسوخ مي كند.

اكنون كاري به اين بحث نداريم، فقط اشاره كرديم و آنچه مورد نظر ماست، تأثير شگرف عاطفه و شور و هيجاني است كه اين شكل از برخورد در زندگي انسان بجاي مي گذارد، چيزي كه از درك عقلي برنمي آيد و كارسازي ندارد، و امامان معصوم خواسته اند با تشكيل مجالس و محافل عزا اين حركت حسيني را بيمه كنند و براي هميشه در خاطره ها جاودان سازند.

در تأييد اين روش و به همين دليل علماي اخلاق اهتمام عظيمي دارند كه با بهره گيري از حيات عاطفي درس اخلاق و تزكيه نفس را در دل ها جاي دهند و محيطي را فراهم مي آوردند كه در آن عواطف عالي و شايسته به وجود آيد، و خودسازي به ثمر رسد. در اين كانون ها و مجالس وعظ، افزون بر ذكر تجربه خودسازي، ياد سالكان و عارفان گرمي بخش آن محافل است. سالكان و عارفان بزرگي كه در كار خود موفق بوده اند و با تصرفات غير طبيعي و كرامت ها قدرت فوق العاده خود را به منصه ظهور رسانده اند.

بنابراين، هر قدر شناخت و معرفت انسان نسبت به موضوعي افزايش يابد، و ذهن ها به آن سمت تمركز داده شود، عواطف كه محور و هسته مركزي براي آن موضوع است، رو به شدت و فزوني مي گذارد، و نيرو بخش درك انسان مي گردد و گرمي و شادابي در كار به وجود مي آورد كه از توان عقل و استدلال چوبين برنمي آيد.

از نكات قابل توجه در حيات عاطفي، انتقال و جابجايي از يك موضوع به موضوع ديگر و از يك مرحله به مرحله ديگر در زندگي انسان است. مثلاً علاقه به قهرماني، موجب محبت به متعلقات آن قهرمان مي گردد و اين انتقال و جابجايي را به همه جوانب آن به وجود مي آورد و عاطفه و دوستي را قوت مي بخشد و به عشق و دلباختگي مبدل مي شود. از اين رو كسي كه خداي متعال را دوست مي دارد، هر امري را كه متعلق به اوست دوست مي دارد، و كسي كه قهرماني را دوست مي دارد، تمام متعلقات او را دوست مي دارد.


پاورقي

[1] روانشناسي از ديدگاه غزالي،سيد محمّد باقر حجتي، ج 2، ص 161.