بازگشت

انتخاب عنوان خليفة الله به جاي خليفة الرسول


ابوبكر بعد از كسب منصب خلافت، خاطر نشان كرد كه يكي از مردم بوده و تابع است نه مبدع. او عنوان «خليفة الرسول » را براي خود انتخاب كرد و هميشه يادآور مي شد كه اطاعت مردم از او تا زماني رواست كه به راه راست باشد و هميشه بايد او را نصيحت كنند. اما عمر، جانشين ابوبكر، نه تنها مثل او هميشه تابع نبود، بلكه در بعضي موارد به بدعت گذاري هم اقدام مي كرد. عمر، لقب «خليفة خليفة الرسول » را كه از طرف مسلمانان براي او به كار مي رفت، به دليل طولاني بودن آن و اين كه براي خلفاي بعدي ايجاد مشكل مي كند، نپسنديد و عنوان «اميرالمؤمنين » را براي خود برگزيد. براي عثمان هر دو عنوان اميرالمؤمنين و خليفة الرسول استعمال مي شد. اما براي اولين بار در سال هاي آخر خلافت او، از طرف امويان عنوان «خليفة الله » براي او به كار رفت.

با روي كار آمدن معاويه، به عمد، لقب «خليفة الله » جاي «خليفة الرسول » را گرفت، چرا كه مشكل عمده امويان اين بود كه هميشه اعمال و رفتارشان با سيره و سنت نبوي قياس مي شد و از اين جهت به ناچار - حتي حداقل در ظاهر - بايستي برخي امور را رعايت مي كردند. اما با انتخاب عنوان خليفة الله، خود را از سايه سنگين اين قياس خارج كردند و چنين تبليغ نمودند كه مقام لافت بالاتر از مقام نبوت است و خليفه به خدا نزديك تر و فقط در مقابل او پاسخ گو است. امويان تا آن جا پيش رفتند كه بر فراز منبرها اين سخن را مطرح مي كردند كه آيا مقام و موقعيت خليفه برتر است يا پيامبر؟ و استنتاج كردند كه خليفه اعتبار و ارزش بيشتري دارد. انتخاب عنوان خليفة اللهي مناسب ترين شيوه براي دور زدن پيامبر بود. تا با تخفيف مقام پيامبر، مقابله خشونت آميز با بازماندگان و اهل بيت او تسهيل شود.

به واسطه همين انحراف هاي بنياديني كه امويان در تاريخ اسلام به وجود آوردند، امام خميني قدس سره آن را مثل اعلاي «حكومت جور» معرفي كرده و قيام امام حسين عليه السلام را تنها راه مقابله با نهادينه شدن اين بدعت هاي ناروا در جامعه اسلامي دانسته اند. چنان كه مي فرمايند:

... قيامش، انگيزه اش نهي از منكر بود كه هر منكري بايد از بين برود. من جمله قضيه حكومت جور، حكومت جور بايد از بين برود. [1] .


پاورقي

[1] صحيفه نور، جلد 20، ص 89.