بازگشت

صبح عاشورا


در صبح عاشورا، ياران امام و اردوي اندك اسلام با آمادگي روحي عالي و انگيزه ي بالا آماده جانفشاني بودند و لذا آرايش نظامي بخود گرفتند.

اصحاب امام حسين عليه السلام در روز عاشورا از 32 نفر سواره و 40 نفر پياده تجاوز نمي كرد. [1] .

از حوادث ماندگار صبح روز عاشورا، توبه و عذر حر بن يزيد رياحي به آستان امام حسين عليه السلام است. همانگونه كه قبلا هم بيان شد، وي در منزل «شراف» راه را بر امام حسين عليه السلام بست و مانع حركت آن حضرت بسوي كوفه شد. وي كاروان حسيني را همراهي كرد تا به كربلا رسيدند و امام در آنجا فرودآمد.

حر هنگامي كه متوجه شد جنگ با حسين بن علي عليه السلام قطعي است، صبح عاشورا به بهانه ي آب دادن اسب خود، از اردوي عمر بن سعد جدا شد و به كاروان حسيني پيوست. خدمت امام آمد و عرض كرد: من از عاقبت كار خود آگاه نبودم و نمي دانستم كه بنا بر جنگ با پسر پيغمبر خداست. من هرگز چنين ننگي را نمي پذيرم و از جنگ با شما خودداري مي كنم. كه امام حسين عليه السلام عذرشان را پذيرفتند و حر به جمع ياران امام پيوستند و در همانروز به فيض شهادت رسيدند. [2] .

قبل از ظهر عاشورا، دشمن براي اينكه به زعم خود كار را يكسره كند و در همان ساعات اوليه كار را تمام كند، هجومي را از پشت خيمه هاي امام آغاز كرد، كه با وجود گودالهايي كه قبلا حفر شده بود و خندقي نعلي شكل، نتوانست كاري از پيش ببرد و مذبوحانه مجبور به عقب نشيني شد. شمر بن ذي الجوشن (لعنت الله عليه) نزديك خندق آمد و امام عليه السلام را مورد خطاب قرار داده و به اين مضمون گفت: آتش جهنم را براي


خود زودتر آماده ساخته اي. امام پاسخ دادند: «تو به آتش سزاوارتري» [3] . مسلم بن عوسجه تصميم گرفت، شمر را با تير هدف قرار دهد؛ ولي امام حسين عليه السلام مانع شدند و فرمودند: «دوست ندارم آغازگر جنگ باشم» [4] .

دشمن با اين شكست مذبوحانه، رو در روي اردوي اسلام آرايش نظامي گرفت و با تمام قوا و ساز و برگ جنگي، خود را براي حملات بعدي آماده كرد. اردوي اسلام نيز گوش به فرمان امام، با انگيزه و مصصم، آماده دفاع شدند. فرماندهي اردوي اسلام را عباس بن علي عليه السلام داشتند؛ كه سمت راست توسط زهير بن قين و سمت چپ توسط حبيب بن مظاهر هدايت مي شد [5] .

پيش از حمله ي عمومي، حضرت امام حسين عليه السلام سخناني ايراد نمودند. ايشان در آن سخنراني به معرفي خود و سرزنش كوفيان پرداختند و بر عدم بيعت با يزيد تأكيد نموده و بعد از فراخواندن عمر سعد، به او فرمود: «اي پسر سعد! مرا مي كشي كه به رياست سرزمين ري و گرگان برسي؟! خيال مي كني ابن زياد ناپاك به تعهد خود عمل مي كند؟ سوگند بخدا كه به اين آرزو نخواهي رسيد و روزگار تو سياه خواهد شد». [6] .

ابن سعد نيز چون اين سخنان را بشنيد، به خشم و غضب آمد و به سپاهيان دستور حمله را صادر كرد. خود نخستين تير را به سوي امام و يارانش پرتاب كرد و خطاب به لشكريانش گفت: شاهد باشيد كه اولين تير را من انداختم [7] .

سپاه دشمن چون مي دانست مقابله با دلاوران با روحيه و فداكار اسلام، كار مشكلي است و از طرف ديگر مي خواستند كار را يكسره كنند، بر خلاف رسم عرب و قانون جنگ تن به تن، تعدادي از نفرات دشمن، يك نفر از ياران امام را حلقه مي زدند و او را


ناجوانمردانه به شهادت مي رساندند. سربازان رشيد اسلام، با دلاوري و شجاعتي كه از خود نشان مي دادند عده ي زيادي از لشكريان يزيد را به هلاكت مي رساندند و يكي پس از ديگري شربت شهادت را با لب تشنه مي نوشيدند. نقل است كه تا ظهر عاشورا، اكثر ياران امام يعني 56 نفر، به فيض عظيم شهات رسيده بودند [8] .


پاورقي

[1] بحارالأنوار، ج 45، ص 4.

[2] مقتل الحسين خوارزمي ج 2، ص 10 - اعلام الوري، ص 238.

[3] تاريخ طبري ج 6، ص 228.

[4] ارشاد شيخ مفيد ج 2، ص 96.

[5] تاريخ طبري ج 6، ص 228.

[6] بحارالانوار، ج 45، ص 10.

[7] کامل ابن‏اثير ج 4، ص 65 - موسوعة کلمات الامام الحسين عليه‏السلام، ص 432.

[8] ابصار العين.