بازگشت

امامت حسين بن علي


امام حسن مجتبي عليه السلام در سال 50 هجري به شهادت رسيد و مسئوليت رهبري و


امامت شيعيان، به حسين بن علي عليه السلام منتقل گرديد. زمام سلطنت و حكومت در دست معاوية بن ابي سفيان بود. خامس آل عبا در مدت 10 ساله ي حكومت و زمامداري معاويه، صلح امام حسن عليه السلام را مقدم داشتند و بر ضد او جنگ ننمودند. در عين حال، مناسبات امام عليه السلام و معاويه و گفتگوهايي كه در مواقع متعدد صورت پذيرفته، نشان از روح تسليم ناپذيري امام حسين عليه السلام و عدم برسميت شناختن و مشروعيت معاويه و حكومت فاسد او دارد. كه از بارزترين اين مراودات، جواب امام عليه السلام به نامه ي معاويه است؛ كه حضرت در آن، به جنايات معاويه اشاره، و شهادت بزرگان ديني را متذكر مي شوند و نيز اعتراض و مخالفت صريح خود نسبت به حكومت و راه و روش معاويه را اعلام مي نمايند. بخشي از اين نامه ي مهم و تاريخي، از اين قرار است: «اي معاويه! نوشته اي كه سخنان و گزارشات نامناسب از من به تو رسانده اند... بدان كه من قصد جنگ و اختلاف ندارم. اين گونه سخنان را افراد چاپلوس و سخن چينان دروغگو و بي پروا ساخته اند... معاويه! مگر تو قاتل حجر بن عدي و ياران و همفكران او نبودي؛ كه بندگان شايسته و پرهيزكار خدا بودند؟ آن رادمرداني كه با بدعت و ظلم و ستم به مبارزه برخاسته و در برابر دست نشاندگان منحرف تو، امر به معروف نمودند؟... آري؛ تو بر خلاف تعهد خويش، نمازگزاران را به قتل رساندي؛ صحابه ي برزگ پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم عمرو بن حمق را شهيد كردي؛ در حالي كه آثار عبادت از چهره ي او نمايان بود. اي پسر ابوسفيان! تو فرزند سميه را به پدرت ابوسفيان نسبت دادي و با اين كار، با سنت و سخن پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مخالفت نمودي؛ زيرا فرزند فراش (همسر زوجه) به پدرش ملحق مي شود و زناكار سنگسار مي شود. اين خلافها بس نبود كه تو چنين عنصر كثيف را بر عراق مسلط نمودي و او دست ها و پاهاي دوستان علي عليه السلام را قطع مي كند و چشمهايشان را نابينا مي سازد و هزاران افراد را از درخت هاي خرما به دار مي كشد؟ گويا اين ملت از تو و تو از آنان جدا هستي؟ معاويه! از خدا بترس و بدانكه تمام اعمال تو همه ضبط مي گردد و روزي به سزاي آن خواهي رسيد. معاويه! خلاف و خلافكاري تو بس نبود كه براي پسر نابخرد خود يزيد، از مردم بيعت مي گيري؟ پسري كه عقل و شعور ندارد و به شراب خواري و سگ بازي مشغول است. واي بر تو كه بدين وسيله، دين خود را تباه ساختي و بر ملت و امت خيانت كردي


و عهد و پيمان خويش را فراموش نمودي». [1] .

قابل توجه است كه امام حسين عليه السلام در اين نامه، به انواع بدعت ها و خلافكاري ها و سنت شكني هاي معاويه تصريح نمود و او را خائن مردم معرفي كرده است و از خباثت يزيد و بيعت او پرده برداشت و ناشايستگي وي را به امر وليعهدي گوشزد نموده است. با اينحال معاويه منصرف نشده و براي خاموش كردن صداي مخالفان خود، از هر راهي وارد مي شد. او حتي مقدسين و موجهين امت را از راه تطميع و تهديد مي آزمود كه البته از اين اقدام طرفي نمي بست و بزرگان و اصحاب، با مخالفت خود او را مأيوس مي نمودند. معاويه در اين راستا، كنيز خود را براي خواستگاري از دختر عبدالله بن جعفر براي يزيد بن معاويه، نزد امام فرستاد، تا به زعم خود ميان بني اميه و بني هاشم [2] صلح و آشتي بوجود آرد؛ ولي از اين عمل صددرصد سياسي نيز جز ناكامي چيزي عايدش نشد؛ كه اين از تيزهوشي و درايت امام حسين عليه السلام بود. [3] .



پاورقي

[1] انساب الاشراف ج 3، ص 154 - الامامة و السياسة ج 1، ص 202 - الاحتجاج ج 2، ص 20 - جلاء العيون شبر ج 2، ص 32.

[2] پيرامون دشمني و عداوت بني‏اميه و بني‏هاشم، به فصل سوم همين کتاب مراجعه کنيد.

[3] ترجمة الامام الحسين عليه‏السلام، ابن‏سعد، ص 39 - بحارالأنوار، ج 44، ص 207.