بازگشت

ضرورت اصلاح


در ذيل و ظلّ نام امام حسين عليه السلام همواره دو كار انجام مي شود: روضه خواني و عزاداري. سررشته روضه خواني به دست مدّاحان است و سررشته عزاداري به دست مردم. و اين چنين است كه تحريفات و خرافات و بدعت هايي به اين دو وارد شده است كه در پيش بدانها اشاره شد.

آنچه بايد در كانون توجّه قرار گيرد، پاك سازي روضه خواني و عزاداري است به قصد پايداري اين دو فريضه. اين مهم را دو تن از عالمان بزرگ شيعه در صدسال پيش عهده دار شدند؛ امّا ديگران اهتمام نكردند و كمابيش مسكوت ماند.

ميرزا حسين نوري طبرسي، صاحب كتاب مستدرك الوسائل، در سال 1319 قمري، با تأليف كتاب لؤلؤ و مرجان در شرط پلّه اوّل و دوم منبر روضه خوانان، عهده دار پاك سازي روضه خواني شد و «اخلاص» و «صدق» را پلّه اوّل و دوم روضه خواني خواند و پرده از چهره ريا و دروغ برداشت.

همچنين علّامه سيّد محسن امين عاملي، صاحب كتاب اعيان الشّيعة، در سال 1346قمري، با تأليف كتاب التّنزيه في أعمال الشّبيه، عهده دار پاك سازي عزاداري شد و قمه زني و شبيه خواني را تحريم كرد.

التّنزيه، به لحاظ خرافه زدايي، مانند كتاب لؤلؤ و مرجان است. همان گونه كه نوري در لؤلؤ و مرجان عهده دار خرافه زدايي از روضه خواني و پاك سازي آن شده، امين در التّنزيه عهده دار خرافه زدايي از عزاداري و پاك سازي آن شده است. با اين تفاوت كه اوّلاً فضل تقدّم در خرافه زدايي از آنِ نويسنده لؤلؤ و مرجان است. ثانياً لؤلؤ و مرجان تقريباً مقبول واقع شد، امّا التّنزيه مورد مناقشه قرار گرفت و بر آن ردّيّه هاي متعدّدي نوشته شد. [1] .

دريغا كه راه اين دو عالِم، به صورت جدّي، پي گرفته نشد و به راه عوام تمكين شد. بدتر اين كه عدّه اي، همين كه از پاك سازي روضه خواني و عزاداري سخن رود، هوچي گري مي كنند و مي گويند اين كار، مخالفت با دستگاه امام حسين عليه السلام است. انتقاد از عزاداريِ موجود را به انتقاد از اصلِ عزاداري تأويل مي كنند و چنين مي نمايانند كه انتقاد يعني مخالفت با عزاداري.

فاش مي گويم كه هيچ شيعه اي، بلكه هيچ مسلماني، بلكه هيچ انسان آزاده اي، نمي تواند با عزاداري امام حسين عليه السلام مخالف باشد. چشمي كه براي آن حضرت اشك نريزد، يا نخواهد اشك بريزد، و دلي كه در ماتم او نسوزد، چشم و دل انسان نيست. آن كه با عزاداري امام حسين عليه السلام مخالفت مي كند، هر چند نام شيعه يا مسلمان داشته باشد، پيش و بيش از هر چيز، از عمّال و اعوان امويان است.

باري، كسي در سده اخير، به مخالفت با اصل عزاداري نپرداخته است. آنچه گفته مي شود، اصلاحات در عزاداري است و نه انتقاد از نفْس عزاداري. امّا عوام فريبان، به عمد محلّ نزاع را خلط مي كنند و هو مي اندازند كه عدّه اي با عزاداري مخالفند و مي خواهند آن را براندازند.

البتّه گروهي از سنّتگرايان هستند كه مي گويند اساساً نبايد با خرافات مبارزه شود. اينان مي گويند همين خرافات است كه دين را نگاه داشته و مردم را به دور آن جمع كرده است. به نظر اين عدّه، خرافات موجب تضعيف دين نمي شود، بلكه بر عكس، كانون دين را گرم مي كند. با اين كه خرافات، بدعت است و اين عدّه سنّت گرا هستند و بدعت ستيز، امّا هيچ حسّاسيّتي در برابر خرافات ندارند. زيرا آن را بدعت حسنه مي دانند و موجب گرمي و شور دين.

اين نظر، از چند نظر، غلط است. اوّلاً آنچه اسلام را تا كنون نگه داشته، منطق و معقوليّت آن است. ثانياً هدف، وسيله را توجيه نمي كند و اساساً با وسيله نامشروع نمي توان شرع را پاس داشت. ثالثاً به فرض اين كه عدّه اي عوام دل بسته اين خرافات شوند و به دين بگروند، در مقابل، عدّه اي خواص با ملاحظه اين خرافات از دين مي گريزند؛ و گريختند. آنچه موجب گرديده چهره اسلام در نظر عدّه اي مخدوش بنمايد، همين خرافات و تحريفات در گرداگرد آن است. رابعاً دين ياري را بايد از پيشوايان دين آموخت و نمي شود كاتوليك تر از پاپ و مقدّس تر از امام معصوم شد. هيچ گاه پيشوايان اسلام از روش هاي نابخردانه براي ياري دين استفاده نمي كردند و به هر وسيله اي چنگ نمي انداختند. يك اشاره به يك نمونه از سيره پيامبر خدا كافي است.

هنگامي كه ابراهيم، فرزند پيامبرصلي الله عليه وآله، درگذشت، از قضا كسوف رخ داد. مردم به يكديگر گفتند كه اين خورشيدگرفتگي به علّت مرگ ابراهيم است. اين خبر به پيامبرصلي الله عليه وآله رسيد و آن حضرت، بي درنگ از خانه خارج شد و گفت:

اَيُّها النّاسُ اِنّ الشَّمسَ والْقَمرَ آيَتانِ مِنْ آياتِ اللَّه لايَنكَسِفانِ لِمَوتِ اَحدٍ و لا لِحَياةِ اَحَدٍ؛ [2] .

اي مردم! خورشيد و ماه از نشانه هاي خداوند است. نه در مرگ كسي و نه براي زندگي كسي، تيره نمي شود.

هيچ كس دلسوزتر از پيامبر براي دين نيست. امّا آن حضرت براي اين كه مردم به دين بگروند و يا باورشان مستحكم تر شود، به خرافه چنگ نزد. حتّي سكوت هم نكرد. حتّي به شدّت انكار كرد. پس آنان كه مي گويند عوام دل بسته خرافاتند و همين خرافات موجب گرمي بازار دين است و نبايد «آرامش عوام» را بر هم زد، در اين باره چه مي گويند. دين ياري و دلسوزي براي دين را بايد از پيامبر آموخت و هرگز از او پيشي نگرفت. سبقت از پيشوايان دين، مانند عقب افتادن از آنهاست و اين دو، افراط و تفريط است و روش جاهلانه.

عجبا كه عدّه اي گوش مردم را با موم خرافات مي بندند. از زبان مردم مي گيرند و به گوش آنها فرو مي كنند. حال آن كه پيشوايان دين همواره دو كار مي كردند: چيزهايي را در گوش مردم مي كردند و چيزهايي را از گوش مردم بيرون مي كردند. هم عقيده اي را به مردم القا مي كردند و هم عقيده اي را از آنها مي گرفتند. اگر قرار بود كه آرامش عوام به هم نخورد، چه نيازي بود به آمدن پيامبران و آوردن كتاب؟ كجا آمده است كه پيامبران، مردم را در خرافات نگاه داشتند و مداهنه و مصانعه كردند؟ اين كه پيامبران، به جاي دسته دسته مريد، گروه گروه مخالف داشتند، نشانه آن است كه به عقايد عوام تمكين نكردند و منبع تعليمات آنان، نه «دهان مردم»، كه آسمان بود. پيامبران به كنار، حتّي مصلحان تاريخ نيز با عوام راه نيامدند. سقراط در مباحثه اي با الكيبيادس، از او پرسيد: «اين عقايد را از كه آموخته اي». وي جواب داد: «از مردم». سقراط گفت: «استاد خوبي نشان ندادي». [3] .

خلاصه كنم سخن را كه اوّلاً پاك سازي روضه خواني و ثانياً اصلاح عزاداري، سخت ضرورت دارد. و به اين مهم، بيش و پيش از هر كس، روحانيّت بايد اهتمام ورزد. و در اين راه بايد از عوام و عوام زدگان و عوام فريبان نهراسد و مداهنه نكند و ملامت و تهمت را به جان بخرد.


پاورقي

[1] ر.ک: ثورة التّنزيه: رسالة التّنزيه تليها مواقف منها و آراء في السّيّد محسن الامين کتاب‏شناسي تاريخي امام حسين‏عليه السلام، ص156 - 153. کتاب التّنزيه را جلال آل احمد، ذيل عنوان عزاداري‏هاي نامشروع، به فارسي ترجمه کرد و در سال 1322 منتشر شد. امّا دو روز پس از انتشار کتاب، بازاري‏هاي مذهبي تهران، همه نسخه‏هاي کتاب را خريدند و سوزاندند. ر.ک: يک‏چاه و دو چاله و مثلاً شرح احوالات ص 72. اين ترجمه همواره ناياب بود تا آن‏که نيم قرن بعد، با همان عنوانِ عزاداري‏هاي نامشروع، منتشر شد.

[2] محمّدبن سعد، الطّبقات الکبري، ج1، ص 114.

[3] فلسفه و فلاسفه، ص 34.