بازگشت

آفت گزافه گويي


در سده هاي گذشته، متولّيان و وارثان امام حسين عليه السلام مرثيه سرايان بودند، حال آن كه بايد حماسه سرايان مي بودند. در دوره رضاشاه، از سال 1313 تا 1320، عزاداري ممنوع شده بود و روحانيّت و مردم به فغان آمدند، حال آن كه در طيّ قرن ها، حماسه سرايي متروك شده بود و كسي به فغان درنيامد.

يك انحراف اين بود كه عاشورا از حماسه به مرثيه تبديل شد و انحراف ديگر اين كه عاشوراي مرثيه نيز به خرافات آلوده گرديد. تنزّل حماسه عاشورا به مصيبت، يك عيب بود و داخل شدن خرافات و تحريفات در آن، عيبي ديگر. اين، كم انحرافي نيست كه، اوّلاً، يك حماسه به عزاداري و روضه خواني تقليل يابد و ثانياً، در اين مقام نيز به خرافات آلوده شود. تنزّل حماسه به مرثيه، و تنزّل مرثيه به خرافه، انحراف در انحراف است و عيب در عيب. اينك سخن در باره عيب خرافه و تحريف است و علل آن.

عاشورا دو قهرمان دارد و هر دو در اوج آن: امام حسين عليه السلام قهرمان مثبت عاشوراست و يزيد قهرمان منفي آن. امام حسين عليه السلام و يارانش در اوج آزادگي و عزّت و استقامت و مظلوميّت هستند؛ چنان كه يزيد و سپاه او، در اوج پستي و ددخويي و ناجوانمردي. امام حسين عليه السلام تا سقف عزّت و مظلوميّت پيش رفت و طرف مقابلش، با خرق مقرّرات جنگ و تبديل آن به شبيخون، تا سقف قساوت و نامردانگي پيش رفت. در عاشورا همه چيز در اوج بود: زشتي و زيبايي، مردي و نامردي، ظلم و مظلوميّت، آزادي و زبوني.

اگر اين نكته پذيرفته شود، بايد تصديق كنيم كه عاشورا كشش هر گونه مبالغه را دارد. اين واقعه چنان است كه ظرفيّت و استعداد اغراق را دارد و در خود مي گنجاند. مثالي مي آورم: اگر گفته شود كه در رودخانه اي، چندين نهنگِ چنان بزرگ و چندان سترگ وجود دارد، دانسته مي شود كه مبالغه است. امّا اگر گفته شود كه آن نهنگ ها در فلان درياي ناپيداكرانه و عميق هستند، تصوّر نمي رود كه مبالغه باشد.

عاشورا آن درياي بيكران و ژرف است و ظرفيّت و قابليّت هر مبالغه اي را دارد و برمي تابد. اين همه ظرفيّت، اين آفت را هم دارد كه چيزهايي بدان نسبت داده شود كه نباشد. اين جاست كه بايد بهوش بود و تاريخ را با عقيده خلط نكرد. در اوج انحطاط بودن سپاه يزيد، و در اوجِ اوج بودن سيّدالشّهدا و سپاهش، عقيده ماست. امّا نمي توان به دستاويز اين عقيده، هر چند از تاريخ انتزاع شده باشد، هر چيزي را بر تاريخ تحميل كرد و اغراق نمود.

مناسب است نمونه اي آورده شود از اين گونه اغراق و گزافه گويي، كه در باره سلحشوري امام حسين عليه السلام و ابوالفضل عليه السلام است.

فاضل دربندي تعداد كشته شدگان به دست امام حسين عليه السلام را پنجاه هزار، بلكه صد هزار نفر و بيشتر از آن مي داند. [1] همچنين ابن عصفور بحراني تعداد كشته شدگان به دست امام حسين عليه السلام را 330 هزار نفر، و به روايتي ديگر چهارصد هزار نفر، و شمار مقتولان حضرت ابوالفضل را 25 هزار نفر دانسته است. [2]

اين گزافه گويان، براي منطقي نشان دادن اين گزافه، دچار دو گزافه ديگر شدند: يكي اين كه تعداد لشكر ابن زياد را تا 460 هزار نفر، و بلكه تا پانصد هزار نفر، و بلكه تا 1600 , 000 نفر گفته اند. [3] و دوم اين كه چون كشته شدن اين همه شخص در يك روز ممكن نيست، در توجيه آن گفته اند كه روز عاشورا هفتاد يا 72 ساعت بود و خداوند در اين روز، خورشيد را در بالاي زمين ثابت نگه داشت. [4] .

اوّلاً، اين كه روز عاشورا هفتاد ساعت يا بيشتر بود، سخني است كه از كيسه گوينده آن بيرون آمده و هيچ واقعيّتي ندارد و در هيچ منبعي نيامده است. ثانياً مسعودي، كه در عصر كليني بوده، نهايت مبالغه كه در باره تعداد كشته شدگان به دست امام حسين عليه السلام كرده، عدد آنها را به 1800 نفر رسانده است و ابن شهر آشوب و محمّد بن ابي طالب نيز 1950 نفر گفته اند. [5] ثالثاً اگر قرار شود كه تاريخبافي كنيم و فرض حدّاكثر بگيريم كه امام حسين عليه السلام در روز عاشورا پنج ساعت يكسره جنگيد، و در هر ثانيه يك نفر را كشت (كه محال است)، تعداد كشته شدگان به هجده هزار نفر مي رسد.

حال هجده هزار نفر كجا، كه سراپا مبالغه است، و پنجاه هزار و صد هزار و سيصد هزار و چهارصد هزار كشته كجا؟ منشأ اين مبالغه، آن است كه امام حسين عليه السلام شجاع بود و سلحشور، و عدّه اي با اين دستاويز، بر عدد كشته شدگان به دست آن حضرت افزوده اند. [6] .


پاورقي

[1] ر.ک: اسرار الشّهادة، ص 418.

[2] همان، ص 345 و 417.

[3] همان، ص 345 و 418 - 417. و در نقد آن ر. ک: لؤلؤ و مرجان در شرط پلّه اوّل و دوم منبر روضه‏خوانان، ص 161 - 160 و 185 - 184.

[4] ر.ک: اسرار الشّهادة، ص 300 و 418 - 417.

[5] ر.ک: لؤلؤ و مرجان، ص 185.

[6] نمونه ديگري از مبالغه، در باره فرجام سوء قاتلان امام حسين‏عليه السلام است که در طيّ زندگي خويش، دچار بلايي سخت شدند. در يکي از گزارش‏ها آمده است که يکي از قاتلان، مبتلا بدين شد که آلت تناسلي او به شش متر رسيد و آن را روي شانه خود مي‏گذاشت و يا مانند ريسمان به گردنش مي‏پيچيد.شوخي را بنگريد که راوي اين گزارش يک زن است. امّا عدّه‏اي، اين موضوع سخيف و مبالغه‏آميز را، در اين و آن کتاب، نقل کرده و به پندار خويش، فضيلتي براي امام حسين‏عليه السلام ثابت کرده‏اند. محض نمونه رجوع شود به: بحارالأنوار، ج 45، ص 311؛ ذخائر العقبي في مناقب ذوي القربي، ص 144؛ مناقب آل ابي‏طالب، ج 4، ص56؛ عوالم العلوم و المعارف و الاحوال من الآيات والاخبار و الاقوال، ج17، ص 613؛ ملحقات الاحقاق، ج11، ص 535 - 533 و ج 27، ص 352 - 351؛ عبرات المصطفين في مقتل الحسين‏عليه السلام، ج2، ص 367 و 369.