بازگشت

نگاه عاطفي، نگاه سياسي


در گذشته، به علل متعدّدي، از جمله بدين علّت كه شيعيان كمتر درگير سياست بودند و چندان دغدغه سياسي نداشتند، بيشتر با نگاه عاطفي به عاشورا مي نگريستند. امّا از قرن چهاردهم، كه شيعيان درگير سياست و مبارزه شدند، بيشتر با نگاه سياسي به عاشورا مي نگرند. در نگاه عاطفي به عاشورا، به مصيبت امام حسين عليه السلام نگريسته و بر آن گريسته مي شود. امّا در نگاه سياسي، به سياست و مبارزه و حماسه آن حضرت نيز نظر مي شود و مصيبت و عزاداري در خدمت اهداف قرار مي گيرد.

در گذشته، كه با نگاه عاطفي به عاشورا نگريسته مي شد، عنصر تراژدي آن برجسته مي گرديد و امام حسين عليه السلام در مصيبت خلاصه مي شد. شاهد اين كه واژه هايي كه در عاشورا بسامد و تواتر داشت و همواره بر سر زبانها بود، تراژيك بود. از جمله مي توان به اين واژه ها اشاره كرد: بكاء (گريستن)، دمع (اشك)، مصيبت، حزن و غم، بلا و ابتلا، عزا، ماتم، تشنگي، اسارت. (شاهد اين سخن را در پاورقي آورده ايم.) [1] .

امّا امروزه، كه با نگاه سياسي به عاشورا نگريسته مي شود، عنصر حماسه آن برجسته گرديده و امام حسين عليه السلام نه نماد مصيبت، كه نماد آزادگي شده است. شاهد اين كه واژه هايي كه امروزه در عاشورا تكرار و تلقين مي شود، به ادبيّات حماسي تعلّق دارد. از جمله مي توان به اين واژه ها اشاره كرد: آزادي و آزادگي، انقلاب، نهضت، قيام، مبارزه، جهاد، امر به معروف، نهي از منكر، اصلاح، حكومت، سياست، عدالت. (شاهد اين سخن را در پاورقي آورده ايم.) [2] .

توجّه به كليدواژه گذشتگان و معاصران، عمق تفاوتِ نگاهشان را آشكار مي سازد. گذشتگان، از امام حسين عليه السلام با دو كليدواژه ياد مي كردند: «مَصرَع» (به زمين افكنده شدن) و «مَقتَل» (كشته شدن). امّا معاصران، با دو كليدواژه ديگر از آن حضرت ياد مي كنند: «قيام» و «شهادت». پيداست كه تفاوت اين واژه ها از كجا تا به كجاست. و نيز پيداست كه اين تفاوت، بحث لفظي نيست و تفنّن در تعبير قلمداد نمي شود؛ بلكه ناشي از دو زاويه ديد و دو نگاه متفاوت به امام حسين عليه السلام و عاشوراست.

از دو واژه مصرع و مقتل، مظلوميّت امام حسين عليه السلام آشكار مي شود و اين كه آن حضرت مظلوم بود و شايد هم، منفعل و بي آن كه اقدامي كرده باشد، بدو ظلم شد. همچنين دور نيست كه اين واژه ها، يا تكرار آنها، موجب انكسار آن حضرت گردد. حال آن كه از دو واژه قيام و شهادت، مجاهدت امام حسين عليه السلام دانسته مي شود و اين كه آن حضرت مجاهد بود و اهل اقدام و انقلاب آفرين. حاصل اين كه واژه هايي چون مصرع و مقتل، ترحّم برانگيز و غم انگيز است و ناشي از نگاه عاطفي به عاشورا و تراژدي آن. امّا واژه هايي مانند قيام و شهادت، حركت برانگيز است و مولود نگاه حماسي و سياسي به عاشورا و حماسه آن.

نتيجه سخن اين كه اگر با نگاه سياسي به عاشورا بنگريم و حماسه آن را اصل و در كانون توجّه قرار دهيم، نتيجه اش «اسلام حماسه» مي شود و «حسين شهادت» (نه حسين مصيبت)، و «حسين خون» (نه حسين اشك). اين اسلام با الگوگيري از حماسه حسيني، حماسه ها مي آفريند و كاخ ستمبارگان را با سلاح شهادت ويران مي سازد و درخت آزادي را با خون خويش بارور مي كند. البتّه در اين اسلام، اشك بر حسين هست، امّا حسين به هدف اشك نيست. شفاعت حسين هست، ولي حسين تنها براي شفاعت نيست و شفيع هر كس نه.

امّا اگر با نگاه عاطفي به عاشورا بنگريم و تراژدي آن را اساس قرار دهيم، حاصلش «اسلام مرثيه» مي شود و «حسين مصيبت» (نه حسين شهادت)، و «حسين اشك» (نه حسين خون). در اين اسلام، اصل بر مرثيه است و اساساً، هدف از مرثيه و مصيبت و عزاداري مطرح نيست. اقامه عزاي حسيني براي احياي مرام حسيني نيست، بلكه همان عزاداري موضوعيّت دارد. وسيله و ابزار، به هدف و غايت تبديل شده و آنچه طريقيّت دارد، موضوعيّت يافته است. قطره اي اشك در اين اسلام، گناهاني را مي شويد كه كفّاره اش، در ميزان شرع خدا، بس سنگين است. اشك، خود، «عمل» است و هدف، و جاي آن را مي گيرد و چون مطهّرات مي گردد و نجاسات زندگي را مي شويد. و نتيجه اين مي شود كه پيروان اين دين، پشتگرم به گريه مي شوند و كم رغبت به عمل.

در گذشته، امام حسين عليه السلام بيشتر عزادار داشت تا حماسه دار، و مرثيه سرا داشت تا حماسه سرا. در عزاي او بسي گفتند و نوشتند و گريستند، ولي حماسه اش را، چنان كه بايد، نديدند و نسرودند و پاس نداشتند. اين، اوّلاً از آن رو بود كه با نگاه عاطفي به عاشورا نگريسته مي شد و مضافاً اين كه كاري آسان بود. پيداست كه عزاداري آسان تر از حماسه داري است. نشستن و بر حسين گريستن، آسان تر است از برخاستن و با يزيديان ستيزيدن. عزاداري، اشك مي طلبد، ولي حماسه داري، جان. مردم، به نداي «حيّ علي الصّلاة» بيشتر لبّيك مي گويند تا «حيّ علي الزّكاة»؛ چه رسد به «حيّ علي الجهاد».


پاورقي

[1] بنگريد که در عنوان کتاب‏هاي‏گذشتگان واژه‏هاي تراژيک فراوان به کار رفته است؛ مثلاً: طريق البکاء، طوفان البکاء، محيط البکاء، عمّان البکاء، امواج البکاء، رياض البکاء، مفتاح البکاء، منبع البکاء، مخزن البکاء، معدن البکاء، مناهل البکاء، مجري البکاء، سحاب البکاء، عين البکاء، کنز الباکين، مبکي العيون، مبکي العينين، المبکيات، بحرالدّموع، بحار الدّموع، فيض الدّموع، عين الدّموع، سحاب الدّموع، ينبوع الدّموع، منبع الدّموع، دمع العين، مدامع العين، مخازن الاحزان، رياض الاحزان، قبسات الاحزان، مثير الأحزان، مهيّج الاحزان، نوحة الاحزان و صيحة الاشجان، احزان الشّيعة، بحر الحزن، کنز المحن، بحر الغموم، بحر غم، داستان غم، غمکده، ماتمکده، همّ و غم، نشتر غم، کنز المصائب، مجمع المصائب، وجيزة المصائب، اکليل المصائب. براي تحقيق بيشتر ر. ک: کتاب‏شناسي تاريخي امام حسين‏عليه السلام، ص 39 - 38.

[2] بنگريد که در عنوان کتاب‏هاي معاصران، واژه‏هاي حماسي و سياسي فراوان به کار رفته است؛ مثلاً: در سايه سرو آزادي، رهبر آزادگان، حسين پرچمدار آزادي، حسين بزرگمرد آزاده، حسين‏عليه السلام يا مظهر آزادگي، حماسه حسيني، حماسه عاشورا، حماسه کربلا، مردان انقلاب، رسالت انقلابي امام حسين‏عليه السلام در سخت‏ترين شرايط، ثورةالحسين، ثورة الطّف، رستاخيز حسيني، رستاخيز عاشورا، هدف‏هاي اجتماعي حسين بن علي‏عليه السلام و تحليل انگيزه‏هاي قيام کربلا، قيام جاودانه. براي تحقيق بيشتر به مرجع پيشين رجوع شود.