بازگشت

دو نگاه به عاشورا


چنان كه مي نگريم، عاشورا تركيبي است از حماسه و تراژدي و اين دو تفكيك ناپذير. اينك سخن در اين است كه كدام يك از اين دو، اصل است: حماسه يا تراژدي؟ هر پاسخي به اين پرسش و التزام به آن، در تعيين سمت و سو و جهتگيري زندگي مان تأثير دارد. اين كه «زاويه ديد» [1] ما به عاشورا چيست، يعني اين كه از چه زاويه اي به عاشورا بنگريم، هم در اين تأثير دارد كه عاشورا را چگونه ببينيم، و هم اين كه زندگي خود را چگونه سامان دهيم.

چنين مي نمايد كه با دو نگاه، و به گفته مولوي با دو نظرگاه، و به گفته فرنگيان با دو زاويه ديد، مي توان در عاشورا نگريست: «نگاه سياسي» و «نگاه عاطفي». با هر يك از اين دو نگاه، عاشورايي متفاوت از ديگري پديد مي آيد. در نگاه سياسي، حماسه عاشورا برجسته تر مي شود و در نگاه عاطفي، تراژدي عاشورا. اگر نگاه ما به عاشورا، سياسي باشد، آنچه صيد مي كنيم، حماسه سياسي است. ولي اگر نگاهمان عاطفي باشد، آنچه مي بينيم، تراژدي است. با اين دو ديد متفاوت، نه تنها دو عاشوراي متفاوت، كه دو سلوك متفاوت نيز به وجود مي آيد.

اگر به «حماسه عاشورا» نگريسته شود و آنْ اصل قرار گيرد، نتيجه اش آن مي شود كه هيچ گاه تن به ذلّت و زور ندهيم و در برابر يزيديان بايستيم و آزادگي پيشه سازيم و خلاصه، مبارزه و حرّيّت و عزّت و ستم ستيزي و شهادت. امّا اگر به «تراژدي عاشورا» نگريسته شود و آنْ اصل قرار گيرد، حاصلش اين مي شود كه يكسره مصيبت زده باشيم و مرثيه سرايي كنيم و روضه خواني بر پا سازيم و بگرييم و خلاصه، اشك و علَم و زنجير و قمه و هيئت.

شك نيست كه آنچه در عاشورا اصل است، حماسه است و نه تراژدي. البتّه فرجام اين قيام حماسي، چون بسي ديگر از حماسه ها، تراژيك است، امّا اصل و اساس آن بر حماسه است. اين قيام با حماسه حسينيان آغاز شد و با فاجعه يزيديان به فرجام آمد. پس عنصر تراژدي در آن، عارضي است و معلول جنايت دشمن. مضافاً اين كه همين جنايت، در ديده نزديك بين ما تراژيك است، ورنه به ديده شيرزن كربلا، «زيبايي» است. نه مگر حضرت زينب عليها السلام، پس از مشاهده آن همه رخدادها و جنايت ها گفت: «ما رَأيتُ اِلّا جَميلاً»؟ [2] حسين كشته نشد تا امّتي را، تا ابدالآباد، مصيبت زده و گريان سازد؛ بلكه جان داد تا آزادي را جان دهد و امّتي را درس ستيهندگي و آزادگي و عزّت دهد و روزگار امّت جدّش را سامان بخشد. مگر نفرمود: «اِنَّما خَرجْتُ لِطَلبِ الْاصلاحِ فِي اُمَّةِ جدِّي»؟ [3] .و نه مگر فرمود: «لَكُم بِي اُسوةٌ»؟ [4] آن حضرت، الگوي اصلاح است و ستم ستيزي، نه دستمايه مرثيه سرايي بي هدف و ميان تهي و بي تأكيد بر اهداف عاشورايي.


پاورقي

[1] Point of view.

[2] الملهوف علي قتلي الطّفوف، ص 201.

[3] بحارالأنوار، ج44، ص 329.

[4] همان، ج 44، ص 382.