بازگشت

استفاده از فلسفه سياسي عاشورا به منزله مفهوم واسط


به اعتقاد ما فلسفه سياسي عاشورا مساوي با فلسفه سياسي شيعه در عرصه مبارزه به منظور تحقق عملي حكومت آرماني آن است و فلسفه سياسي شيعه نيز مساوي با فلسفه سياسي اسلام در عصر پيامبر بزرگوار و مبتني بر كتاب خدا و سنت ايشان است. پس اين سه مفهوم منهاي شئون و موقعيتها و ظرفيتهاي تاريخي خود با هم مساوي هستند. فلسفه سياسي شيعه كه بر اسلام ناب محمدي (ص) مبتني است، مي گويد هيچ انساني خود بخود حق فرمانروايي بر ديگري را ندارد، هر چند فرماني صحيح و عادلانه صادر كند. حق حاكميت در اختيار خداوندي است كه مالك هستي است و جز با اذن او نمي توان تصرف نمود، حتي بدون اذن او نمي توان در اعضا و جوارح خود تصرف نمود، لذا خداوند اجازه نمي دهد كسي كه قوانين الهي و سنتهاي جاريه را نمي شناسد و فاقد تقوا و صلاحيتهاي علمي و عملي لازم است بر انسانها حكومت براند. مجري قانون و متصدي حكومت بايد داراي ضوابطي باشد كه به صورت قطعي در او احراز شود. امام بايد مظهر تمام عيار تقوا و فضيلتهاي انساني از قبيل عدالت و علم و تدبير و... باشد. همچنين مكانيزم به قدرت رسيدن وي بايد مشروع (منصوص) باشد. [1] .

شيعه در اين زمينه اجماعهاي شكلي و صوري در قالب رأي پنج يا سه نفر از اهل حل و عقد و مانند اينها را مردود مي داند و ضمن كلامي دانستن مسأله امامت و رهبري، آن را در كنار توحيد و نبوت مي نشاند و با طرح لزوم عصمت و منصوصيت امام در غير دوره غيبت و امامت فقيه عادل جامع الشرايط در عصر غيبت اعتبار و ارزشي والا و قداستي منحصر به فرد اين منصب تعيين كننده مي بخشد.

يادآور مي شود اين ضوابط و اصول مستحكم به معناي عدم انعطاف پذيري نسبي اصول سياسي تشيع نيست كه اگر چنين باشد ممكن است در شرايطي به عدم كارآمدي اين اصول در عرصه عمل و واقعيت منتهي شود. بلكه بايد گفت كه در شرايط استثنايي و معيني برخي مصلحت انديشيها در قالب اصل تقيه بروز مي كند كه ماهيت معافيتي مستعجل و موقتي دارند و هيچگاه تا سرحد مخدوش نمودن ضابطه گرايي شيعه در فلسفه سياسي پيش نرفته اند.

فلسفه سياسي شيعه در حكومت پنجساله اميرالمؤمنين علي (ع) ريشه دار و صراحت و صداقت در حق طلبي را در سرلوحه برنامه خود دارد اين اصالت حق را در نمونهاي زير مي توان يافت:

1- علي (ع) در نهج البلاغه مي فرمايند: «اتأمروني ان اطلب النصر بالجور و الله ما اطور به ما سمر سمير» [2] از من تقاضا مي كنيد كه پيروزي و موفقيت در سياست را به قيمت ستمگري و پايمال كردن حق مردم ضعيف به دست آورم! به خدا تا شب و روزي در دنيا هست و تا ستاره اي در آسمان در حركت است چنين كاري نخواهم كرد.

2- باز در جاي ديگري اميرالمؤمنين مي فرمايد: «و الله ما معاويه بادهي مني و لكنه يغدر و يفجر و لو لا كراهية الغدر لكنت من ادهي الناس» [3] به خدا سوگند معاويه از من زيركتر نيست لكن او دغل باز و ستمگر است، پس چنانچه دغل كاري مكروه و زشت نبود هر آينه من نيز از زيركترين مردم بودم.

3- حسين بن علي (ع) مي فرمايد: الا ترون ان الحق لا يعمل به و ان الباطل لا يتناهي عنه [4] مگر نمي بينيد كه به (حق) عمل نمي شود و از باطل جلوگيري نمي آيد؟ و يا در جاي ديگر مي فرمايد: موت في عز خير من حياة في ذل [5] مرگ با عزت و شرافت نزد من از زندگي ذلت بار در سايه ستمكاران بهتر است.

فلسفه سياسي عاشورا با بهره گيري از همين آموزه ها در جستجوي در دست گرفتن زمام قدرت به هر قيمتي نيست اگر چنين بود امام حسين (ع) پيشنهاد محمد حنفيه مبني بر پناه بردن به يمن و تشكيل حكومت خودمختار در آن منقطه و يا پيشنهاد طرماح بن عدي (ع) از سران قبيله ي طي مبني بر تشكيل حكومت محلي در كوهستانهاي طي را پاسخ مثبت مي گفت. اصولا اگر قيام عاشورا وارد چنين عرصه هايي مي گرديد اصولا ديگر فلسفه سياسي براي آن باقي نمي ماند. همچنانكه مي بينيم قيام مختار و ابن الزبير گرچه پيروزيهاي نظامي هم به دست آوردند اما چون داراي فلسفه سياسي مستقل و آرمان مشخص و ديدگاه مذهبي ماندگار نبودند، تأثير عميق و گروهي از حاميان و پيروان با هويت مستقل به دنبال خود نداشتند. [6] .

عظمت و ظرافت حركت امام خميني (ره) در اين است كه آن امام راحل (ره) از فلسفه سياسي عاشورا براي درك عمومي مباني فلسفه سياسي شيعه، كه تا آن موقع به صورت تئوريك باقي مانده بود، بهره جستند و از آن به عنوان مفاهيم واسطه براي به حركت در آوردن توده هاي مسلمان استفاده لازم و به موقع را به عمل آوردند، زيرا فلسفه سياسي عاشورا همان فلسفه سياسي شيعه بود كه مفاهيم آن در عرصه ي عمل و مبارزه و جهاد، تبلور عيني و ملموس و بعضا سمبليك يافته و از آنجا كه با خون امام و يارانش امضا شده بود براي توده هاي مسلمان اعم از شيعه و سني قابل فهم و درك بود.

حضرت امام (ره) نشان داد كه صحنه كربلا و عاشورا صرفا يك تراژدي غم انگيز نيست بلكه حركتي هدفدار و اصولي است كه مي بايد مسلمين عصر حاضر با تبيين ابعاد آن، تحقق آن را استمرار بخشند: «در حالي كه شهادت حضرت سيدالشهدا از همه خسارتها بالاتر بود ولي چون او مي دانست كه چه مي كند و كجا مي رود و هدفش چيست، فداكاري كرد و شهيد شد و ما هم بايد روي آن فداكاريها حساب كنيم كه سيدالشهدا چه كرد و چه بساط ظلمي را به هم زد و ما هم چه كرده ايم [7] .

در جايي ديگر حضرت امام مي فرمايند: «... شما امروز چه مي گوييد؟ از چه مي ترسيد؟ براي چه مضطربيد؟ عيب است براي كساني كه ادعاي پيروي از حضرت امير (ع) و امام حسين (ع) را دارند در برابر اين نوع اعمال رسوا و فضاحت آميز دستگاه حاكمه خود را ببازند». [8] .

گويي حضرت امام در حال ترجمه فلسفه سياسي شيعه و نازل نمودن آن در قالب فلسفه سياسي عاشورا و در عين حال تبديل آن به يك تابلو راهنما براي مبارزه امروز جامعه مسلمين در برابر جهانخواران است.

از ديدگاه امام خميني اين انديشه چيزي جز اصالت حق نيست و اين اصالت حق همانا حفظ تماميت ديانتي است كه ما نيز هم اكنون عهده دار حفظ و حراست آن هستيم:

«اساسي كه همه چيز را تا حالا نگه داشته او (امام حسين) بوده، پيغمبر هم فرمود كه انا من حسين يعني ديانت را او نگه مي دارد و اين فداكاري اسلام را نگه داشته است و ما بايد نگهش داريم...» [9] .

سپس به ما نشان مي دهند كه پيروي از مكتب اصالت حق و عدم اعطاي امتياز به دشمن و تلاش براي حفظ تماميت دين قطعا به درگيري با باطل خواهد انجاميد «... بايد نقش كربلا را ما پياده كنيم...». [10] .

در پايان حضرت امام بشارت مي دهند كه بر اساس سنت جاري الهي در اين عرصه درگيري سرانجام، حق بر باطل پيروز خواهد شد و عدالت بر ظلم چيره خواهد گشت، چنانكه در واقعه عاشورا در نهايت، پيروزي از آن سيدالشهدا بود. [11] .

حضرت امام (ره) نهضت 15 خرداد را در ماه محرم با بهره گيري از مفاهيم عاشورايي آغاز مي كند و در سالهاي 56 و 57 نيز تجمعات و مراسم حسيني را در ماه محرم به مدرسه بزرگ درسهاي عاشورا تبديل مي نمايند و حتي پس از پيروزي انقلاب اسلامي و در عرصه هاي دفاع مقدس سمبلهايي چون «كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا» را براي ايجاد تحرك و انگيزه در مقابل دشمن تا دندان مسلح خارجي زنده مي كنند. همه اين واقعيتها نشان از اصرار معظم له بر نمود دوباره دادن به فلسفه سياسي شيعه از زبان و از طريق سمبلها و پيامها و مفاهيم عاشورايي به عنوان مفاهيم واسط است تا جنبه هاي نظري انديشه سياسي شيعه به زبان روز ترجمه شود و به عنوان الگوي راهنما مورد اقتداي نسل به پاخاسته ايران اسلامي قرار گيرد تا جايي كه آن حضرت، نهضت اسلامي ايران را تابع و شعاعي از نهضت امام حسين (ع) مي دانند. [12] .


پاورقي

[1] رجوع کنيد به: کشف المراد في، شرح تجريد الاعتقاد، علامه حلي، بخش امامت.

[2] نهج‏البلاغه، خطبه 124.

[3] نهج‏البلاغه، خطبه 198.

[4] سيد بن طاووس، نفس المهموم، ترجمه آيةالله کمره‏اي، ص 236.

[5] سيد بن طاووس، نفس المهموم، ترجمه آيةالله کمره‏اي، ص 236.

[6] محمد جعفري، سيد حسين، تشيع در مسير تاريخ، ترجمه دکتر آيت‏الهي، ص 236.

[7] صحيفه نور، ج 17، ص 54.

[8] صحيفه نور، ج 1، ص 38.

[9] صحيفه نور، ج 9 - ص 201.

[10] صحيفه نور - ج 9 - ص 202.

[11] صحيفه نور، ج 4 - ص 27.

[12] صحيفه نور، ج 10، ص 30.