بازگشت

آب و حوادث پيرامون آن


يكي از محورهاي حوادث كربلا، آب است كه سبب اهميت فراوان آن در اين منطقه، ابن زياد آن را اهرم فشار و ابزاري براي انتقامجويي قرار داد. وي براي واداشتن امام حسين (ع) و يارانش به تسليم و بيعت با يزيد و نيز گرفتن انتقام عثمان بن عفان به عمر بن سعد دستور داد مانع استفاده آنان از آب شود و او نيز به سرعت نيروي پانصد نفره اي را به فرماندهي عمرو بن حجاج براي بستن آب به روي ياران امام گسيل كرد [1] و بدين ترتيب رذيلانه ترين اعمال را در تاريخ از خود به يادگار گذاشت. وقتي تشنگي بر حسين و يارانش غلبه كرد، آن حضرت به عباس بن علي (ع) فرمود تا به همراه سي نفر سواره و تعدادي پياده با مشكهايي براي آوردن آب بروند و هر كس مانع ايشان شد با آنان بجنگند. عباس (ع) و يارانش به راه افتادند، در حالي كه نافع بن هلال پيشاپيش آنها در حركت بود تا اينكه به نزديك فرات رسيدند. به محض نزديك شدن، پيادگان مشكها را پر كردند. عمرو بن حجاج وقتي خواست مانع آنان شود، عباس (ع) با همراهان خود با آنان جنگيدند و آنان را كنار زدند تا پيادگان مشكها را پر از آب كردند و در حالي كه عباس (ع) مشغول درگيري بود آنان آب را به اردوي امام رساندند. [2] .

دومين و آخرين تلاش امام حسين (ع) براي برداشتن آب از شط فرات زماني بود كه تشنگي بر امام و يارانش سخت شد و ايشان به تهيه آب اقدام كردند. بر اساس برخي روايات امام به تنهايي اقدام به تهيه آب كرد و بر اساس برخي ديگر به همراه عباس (ع) برادرش بدين كار اقدام كرد. برخي به كندن چاه اشاره كرده اند كه لازم است قدري بيشتر راجع به اين روايات تأمل كنيم.

شيخ مفيد در ارشاد نوشته است وقتي تشنگي بر امام و يارانش غلبه كرد سوار بر شتر مسناة شد و به سوي فرات به راه افتاد و برادرش عباس (ع) نيز همراه او بود [3] و سواران لشكر عمرسعد سر راه آنان را گرفتند و عباس را از امام جدا كردند و پس از نبردهايي به شهادت رسانيدند و تيري نيز به امام اصابت كرد. [4] اما در تاريخ طبري به همراهي و نقش عباس (ع) در اين جريان اشاره نشده است، اما به تيراندازي حصين بن نمير به ايشان توجه داشته است. [5] در نفس المهموم آورده است هنگامي كه حضرت ابوالفضل براي آوردن آب به لشكر دشمن در شريعه هجوم آورد و درگير شد تا به شهادت رسيد، امام حسين (ع) در حدود خيام محافظت اهل حرم را مي كرد.

[6] بنابراين ملاحظه مي شود كه راجع به تنها رفتن يكي از اين دو برادر براي آوردن آب يا با هم رفتن آنها دو نظر متفاوت وجود دارد.

در اين راستا نكته حائز اهميت اين است كه هيچكدام از اين منابع به مسأله كندن چاه اشاره اي نكرده اند. در حالي كه در مقتل موجود ابي مخنف آورده است كه امام و برادرش قبل از اينكه براي آوردن آب به طرف فرات حركت كنند، امام حسين (ع) به عباس (ع) فرمود «برادر، اهل بيت را جمع كرده، چاهي بكنيد، آنها نيز چنين كردند، ولي در آن آبي نيافتند». [7] اما راجع به اين خبر نه تنها در منابعي كه از روايات مقتل اصلي ابي مخنف استفاده كرده اند نظير تاريخ طبري، ارشاد مفيد و اخبار الطوال و ديگران حرفي به ميان نياورده اند، بلكه عقل و منطق نيز صحت چنين گزارشي را نمي پذيرد كه در بحبوحه ي جنگ اقدام به كار دشواري مثل كندن چاه بكنند كه نتيجه آن نيز نامعلوم است.

اما در مورد رجزخواني و درگيريهاي عباس (ع) در مقتل كنوني به رجزخواني ايشان پرداخته كه در منابع ديگر خيلي مختصرتر از آن است و در برخي از نوشته ها يك تصوير افسانه اي از جثه و هيكل عباس (ع) و جنگهاي وي بدون نشان دادن مأخذ ارائه داده است. در روضه الشهداي كاشفي نيز تصويري از استيصال و نوميدي اردوي امام حسين (ع) در اين لحظات ارائه داده كه اغراقات زيادي دارد. ابن طاووس در «اللهوف» تصوير واقع بينانه اي ارائه مي دهد كه با مندرجات ساير منابع منطبق است؛ وي مي نويسد:

«تشنگي حسين به نهايت سختي رسيد، پس بر فراز سد آب برآمد تا داخل فرات شود و برادرش عباس نيز پيشاپيش آن حضرت بود، سربازان ابن سعد جلوگيري نمودند و مردمي از قبيله دارم تيري به سوي امام حسين (ع) پرتاب نمود. تير به زير چانه آن حضرت جاي گرفت. امام حسين (ع) تير را بيرون كشيد و هر دو دست را به زير خون گرفت تا كفشهايش پر خون شد، سپس خون را به آسمان پاشيد و عرض كردم بار الها شكايت رفتاري را كه با فرزند دختر پيغمبرت مي شود به پيشگاه تو مي كنم. سپس سربازان، عباس را از امام حسين (ع) جدا كردند و گرداگردش را گرفتند تا آنكه شهيدش كردند.» [8] .

اما راجع به جريان مأموريت دوم عباس (ع) براي آوردن آب، نكته ديگري نيز مطرح است كه جاي بحث دارد. در كتاب «كبريت الاحمر في شرايط منبر» و در روضة الشهدا آمده است كه حضرت عباس پس از اينكه لشكريان ابن سعد را موعظه كرد، به خدمت برادر رسيد و عرض كرد كه «رفتم و نصيحت كردم اين قوم را و به ايشان گفتم كه فرزند رسول خدا مي فرمايد كه اصحاب مرا كشتيد و برادران و بني عم مرا و اطفال من از شدت تشنگي دلهاشان سوخته است و نزديك است هلاك شوند، يك شربت آبي بدهيد كه هلاك نشوند و ديگر آنكه برادرم مي فرمايد كه مرا بگذاريد تا باقيمانده عيال خود را بردارم و بروم به روم و هند و حجاز و عراق را به شما گذارم». [9] اين روايت در منابع ديگر نظير تاريخ طبري، ارشاد مفيد بدين صورت تأييد نشده است، اما آورده اند كه امام فرمود مرا واگذاريد تا در اين زمين فراخ هر جا خواهم بروم.


پاورقي

[1] دينوري، همان، ص 301 - مفيد، همان، ص 88.

[2] طبري، همان، ص 3007 - دينوري، همان، ص 301 - ابن‏اعثم؛ همان، ص 109 - در بحار آمده است که امام پسرش علي را به اين مأموريت فرستاد: همان، ص 316 که منابع ديگر آن را تأييد نمي‏کنند.

[3] شيخ مفيد؛ همان، ص 113 - در اخبار الطوال به همراهي عباس (ع) اشاره شده است دينوري، همان، ص 304.

[4] شيخ مفيد، همان، ص 114.

[5] طبري، همان، ص 3006.

[6] شيخ عباس قمي؛ همان، ص 436.

[7] مقتل ابي‏مخنف، ص 96.

[8] ابن‏طاووس، همان، ص 118.

[9] محمدباقر خراساني قائني بيرجندي؛ کبريت الاحمر، ص 159.