بازگشت

اهداف نظامي طرفين


يكي از نكات در خور تفحص، اهداف و مقاصدي است كه طرفين درگير در روز عاشورا دنبال مي كردند. شواهد و قرائن فراواني وجود دارد كه بر اساس آنها مي توان استدلال كرد كه امام حسين (ع) نهايت تلاش خود را به عمل آورد تا كار به درگيري نينجامد و يا حداقل، اردوي ايشان شروع كرد جنگ نباشد. گرچه توان رزمي امام در مقابل دشمن كم بود، اما فرصتهايي پيش آمد كه اگر اقدام به درگيري مي كرد احتمال موفقيت زياد بود؛ چنانكه شهيد مطهري نيز بدان توجه دارد آنجا كه مي گويد: [«امام حسين (ع)] يكي از مبادي و اصولش عدم شروع به جنگ بود». [1] و از اين لحاظ به شيوه پدرش علي (ع) تأسي جسته و با در نظر گرفتن آيه مباركه «الشهر الحرام بالشهر الحرام و الحرمات قصاص» چون ماه محرم بود، از جنگ و درگيري احتراز مي كرد؛ اما شواهد و قرائن آن عبارتند از:

1- بعد از اينكه حر با لشكر هزار نفري خود به نزديك كاروان امام حسين (ع) رسيد، امام دستور دادند اسبان آنها را سيراب كنند [2] و در جريان طي مسافت بين قطقطانه و كربلا و زماني كه حر اصرار مي كرد از مسيري عبور كنند تا به كوفه برسند، زهير بن قين به امام پيشنهاد كرد كه اگر با اين عده قبل از اينكه نيروهاي ديگري برسند، بجنگيم پيروز خواهيم شد، امام اجازه چنين كاري را ندادند. [3] .

21- امام حسين (ع) در گفتگوهاي اوليه با ياران حر فرمودند: «... شما پيمان و عهدي به من بدهيد... كه به سبب آن آسوده خاطر باشم و اگر اين كار را نمي كنيد و آمدن مرا خوش نمي داريد از آنجا كه آمده ام، بازمي گردم...». [4] .

3- موقعي كه شمر و افرادش در كنار خندق، اسبهايشان را به جولان در آوردند و شمر به ناسزاگويي پرداخت، مسلم بن عوسجه خواست با تيري شمر را بزند كه امام مانع اين كار شد و فرمود «من خوش ندارم آغاز به جنگ ايشان كنم». [5] .

4- منابع به اتفاق تأييد مي كنند كه وقتي نيروهاي عمر بن سعد به كربلا رسيدند، امام از عمر بن سعد درخواست ملاقات كرد و با وي بارها مذاكره كرد.

5- روز تاسوعا موقعي كه لشكريان عمر بن سعد دست به حمله زدند، برخي از ياران امام حسين (ع) آنان را نصيحت كردند تا دست از جنگ بردارند و خود امام، آن شب را براي انجام عبادات مهلت خواستند.

گرچه امام از بروز جنگ امتناع مي ورزيد و قصد بيعت با يزيد را نيز نداشته است كه برخي به اشتباه اين مسأله را مطرح مي كنند، حتي در خلال جنگ نيز به خواسته دشمن مبني بر تسليم و بيعت رضا نداد، چنانكه طبق روايتي از عقبة بن سمعان اين امر مسلم مي شود، آنجا كه وي مي گويد «همراه امام حسين (ع) بودم، با وي از مدينه به مكه رفتم و از مكه به عراق، تا وقتي كه كشته شد از او جدا نشدم... به خدا... نگفته بود كه دست در دست يزيد معاويه نهد يا او را به يكي از مرزهاي مسلمانان فرستد، بلكه گفت بگذاريد در زمين فراخ بروم تا ببينم كار كسان به كجا مي كشد». [6] در حالي كه در كتاب روضة الشهداي كاشفي آمده است كه بعد از اينكه حر، برادر، پسر و غلامش به شهادت رسيدند امام خطاب به دشمن فرمود. «اي گروه مردمان بياييد و با من يكي از سه كار كنيد، اول آنكه راه دهيد مرا تا نزديك يزيد روم و با او مناظره كنم... يا بگذاريد به سر قبر پدرم روم و به عبادت و زيارت بپردازم و يا اينكه به ما آب دهيد...» دشمن هر سه پيشنهاد را رد كرد الا بيعت با يزيد را. [7] در عقد الفريد نيز همين مطلب آمده. [8] اما ساير منابع آن را تأييد نمي كنند. اما دستگاه بني اميه نيز در تمام مراحل اين جنگ، استراتژي تسليم و بيعت امام حسين (ع) و در غير اين صورت جنگ را دنبال مي كرد و راه سومي در پيش نبود. البته بيعت امام براي آنان مهمتر و حياتي تر و در استحكام و مشروعيت حكومتشان كاراتر بود لذا به همين خاطر هم بود كه جنگ را تا عصر عاشورا ادامه دادند و امام آخرين نفري بود كه به شهادت رسيد. گواهيهاي متعددي براي اثبات اين نظر وجود دارد كه به چند مورد آن اشاره مي كنيم:

پس از اينكه امام حسين (ع) نامه ها را به حر و يارانش نشان داد، وي بعد از اظهار بي اطلاعي از نوشتن اين نامه ها، هدف مأموريت خود را به امام باز گفت و فرمان عبيدالله را مطرح كرد و گفت: «به ما دستور داده اند وقتي به تو رسيديم از تو جدا نشويم تا پيش عبيدالله بن زياد ببريم». [9] اما در «بحارالانوار» آمده است كه حر به امام گفت من براي جنگ با تو فرستاده شده ام [10] در صورتي كه در تاريخ طبري آورده است كه حر گفت «مرا دستور جنگ با تو نداده اند، دستور داده اند از تو جدا نشوم تا به كوفه ات برسانم». [11] در فرمان دوم عبيدالله بن حر نيز دستور جنگ داده نشده، «وقتي نامه ي من به تو رسيد و فرستاده ام بيامد، حسين را بدار در زمين بي حصار و آب...». [12] همچنين پس از اينكه عمر بن سعد در رأس نيروهاي چهار هزار نفري به كربلا رسيد كسي را پيش امام فرستاد و يادآور شد كه «نمي خواهم به غافلگيري كشته شوي، براي چه آمده اي». [13] بعد از اينكه جواب امام را گرفت آن را به عبيدالله گزارش داد و او نيز در نامه اي به عمر بن سعد چنين نوشت: «به نام خداي رحيم. اما بعد به حسين بگو او و همه يارانش با يزيد بن معاويه بيعت كنند و چون چنين كرد رأي خويش را بگوييم. و السلام». [14] نيز بعد از اينكه شمر، عبيدالله را از جريان مذاكرات ابن سعد با امام حسين (ع) يادآور شد، عبيدالله شمر را پيش خود خواند و نامه اي به وي داد و گفت: «اين نامه را پيش عمر بن سعد ببر كه به حسين و يارانش بگويد به حكم من تسليم شوند، اگر شدند آنها را به مسالمت پيش من بفرستند و اگر نپذيرفتند با آنها بجنگيد...» [15] .

بنابراين ملاحظه مي شود كه تسليم و بيعت امام حسين (ع) در درجه اول اهميت قرار داشت و در صورت نااميدي از دستيابي بدين هدف، دستگاه اموي درصدد جنگ و ستيز بود. به نظر مي رسد ارزش سياسي اين امر بيش از شق دوم قضيه بود و در اين صورت مصالح و منافع اين دستگاه بيشتر تأمين مي شد كه خود آنان بدين امر آگاه بودند.


پاورقي

[1] مرتضي مطهري؛ حماسه حسيني، ج 3، انتشارات صدرا، چاپ پانزدهم، تهران؛ 1372، ص 153.

[2] شيخ مفيد، همان، ص 79.

[3] همان، ص 86؛ دينروي، همان، ص 298.

[4] شيخ مفيد، همان، ص 80.

[5] همان، ص 100.

[6] طبري، همان، ص 3008.

[7] ملاحسين واعظ کاشفي؛ روضة الشهدا، به تصحيح ابوالحسن شعراني، کتابفروشي اسلاميه، تهران، ص 282 - 3.

[8] ابي عمر بن محمد بن عبد ربه الاندلسي؛ العقد الفريد، شرفه و ضبط و عنوان اعانة احمد امين، احمد الزين، ابراهيم الابياري، الجزء الثالث دار الاندلس، للطباعة و النشر و التوازيع، ص 365.

[9] طبري، همان، ص 2992.

[10] مجلسي، همان، ص 314.

[11] طبري، همان، ص 3000.

[12] همان، ص 3005.

[13] شيخ مفيد، همان، ص 85 - در ارشاد آمده است که «کار را بر حسين سخت بگير».

[14] طبري، همان، ص 3005 - 6. شيخ مفيد؛ ارشاد، ص 88 - نفس المهموم، ص 264.

[15] طبري، همان، ص 3009.