بازگشت

جنگ رواني


بخش قابل توجه عمليات رواني را تبليغات هدفداري تشكيل مي دهد تا اذهان نيروهاي انساني جبهه مقابل را در معرض تهاجمي قرار دهد كه انگيزه آنان را از مقاومت در جنگ سلب كند.

اين مسأله در وقايع روز عاشورا و روزهاي قبل و بعد از آن جلوه هاي مختلفي دارد به گونه اي كه هر يك از طرفين درگير به گونه اي بدان پرداخته اند. البته شيوه ها و محتواي جنگ رواني طرفين با هم تفاوتهايي داشته است. امام حسين (ع) و يارانش با روشنگري، موعظه و نصيحت در قالب آيات قرآني، رجزخواني، نفرين، سخن گفتن، مذاكره كردن و افشاگري و نقل فضايح مخالفان به جنگ رواني پرداختند ولي طرف مقابل با تخطئه، كتمان حقايق، خلق مثالب، زخم زبان، شماتت و ارعاب، سعي در تضعيف روحيه ياران امام حسين (ع) داشتند. آماج تهاجمات رواني هر طرف بر مردم كوفه و افراد طرف مقابل بود. محتواي رجزهايي كه خوانده شده و در تاريخ ثبت و ضبط شده، آرمانها، افكار، سطح فكر و اعتقادات طرفين و رجزخوانها را نشان مي دهد. به هر حال بخش قابل توجهي از وقايع مربوط به عاشورا را جنگ رواني از اين دست تشكيل مي دهد. البته برخي از اين عملياتها از سوي عامل آنها آگاهانه و به منظور تضعيف و درهم شكستن قواي روحي دشمن بود و برخي ديگر نيز خود بخود چنين تأثيري داشت. مهمترين و بيشترين بخش عمليات رواني طرفين قبل از روز عاشورا شروع شده بود اما بخش ديگر آن در روز عاشورا و در خلال نبردها انجام يافت. دو طرف همزمان، هم در موضع تهاجمي و هم در موضع تدافعي بودند.

دستگاه اموي هم در پي بيعت گرفتن از امام بود اما امام و يارانش عمل به تكاليف الهي را مد نظر قرار داده بودند.

اگر اولين تكاپوي جدي نظامي عبيدالله بن زياد را در ايجاد فاجعه جانگداز كربلا فرستادن هزار نفر نيروي نظامي به فرماندهي حر بن يزيد تهيمي يربوعي براي فرود آوردن اجباري كاروان حسين (ع) در محلي بي آب و علف و بي پناهگاه به حساب آوريم، اولين تلاش امام در اجراي عمليات رواني بر ضد دشمن را در همين مرحله ملاحظه مي كنيم. در اولين برخورد با اين نيرو امام حسين (ع) به غلامانش فرمودند كه به اين جماعت و اسبانشان آب دهند. [1] .

اين حركت امام از نظر رواني بر نيروهاي حر تأثير طبيعي داشت به گونه اي كه برخي بدين پندارند كه اين حركت مانع جنگ بين آنان شد. اما واقعيت امر اين است كه اصلا حر مأموريت جنگ با امام را نداشته است، بلكه موظف بود اردوي امام را به كوفه سوق دهد. [2] پس از اينكه آنها را سيراب كردند امام در اولين سخنراني خود پس از اقامه نماز مشترك دو سپاه به امامت حضرتش، به روشنگري و بازگويي حقايق پرداخت. اين سخنراني كه ذيلا به تفصيل مي آيد، در واقع دومين عمليات رواني ايشان بود. امام فرمودند:

«اي مردم، مرا به پيش خداي عزوجل و شما اين عذر هست كه پيش شما نيامدم تا نامه هاي شما به من رسيد و فرستادگانتان آمدند كه سوي ما بيا كه امام نداريم، شايد خدا به وسيله تو ما را بر هدايت فراهم آرد. اگر بر اين قراريد آمده ام. اگر عهد و پيمان كنيد كه اطمينان يابم به شهر شما آيم و اگر نكنيد و آمدن مرا خوش نداريد، از پيش شما بازمي گردم و به همان جايي مي روم كه از آنجا به سوي شما آمدم. [3] .

همچنين امام نامه هايي را كه مردم كوفه به ايشان نوشته بودند به حر نشان داد. برخي از كساني كه آن نامه ها را نوشته بودند، در ميان لشكريان حر بودند. حر از نوشتن آنها اظهار بي اطلاعي كرده، به امام عرض كرد كه ما مأموريت داريم شما را به سمت كوفه سوق دهيم. [4] در اينجا نكته ظريفي نهفته است كه از لحاظ رواني براي دشمن شكننده بود و بدين وسيله آن تعداد از لشكريان حر وقتي خود حر از اين قضايا و علت آمدن امام بر اين منطقه اظهار بي اطلاعي كرد، به واقعيت امر آگاه شدند؛ همچنين جو عدم اطمينان ميان سپاهيان دشمن، بويژه بين سران آنها با لشكريانش به وجود آورد كه بخش ديگري از جنگ رواني امام با دشمنان را نشان مي دهد. يادآوري مكرر اين نكته كه شما مرا دعوت كرديد، در جريان همراهي ياران امام و ياران حر در مسافتي كه از قطقطانه تا نينوا طي كردند، فرصت ديگري پيش آورد چنانكه عقبه بن ابي العيزار گويد امام در منطقه ي بيضه با آنان سخن گفت. اين سخنراني را بايد بخش مهم ديگري از عمليات رواني امام به شمار آورد، زيرا نكات مهمي در آن نهفته است كه براي دشمن تكان دهنده بود كه ذيلا به مشروح آن مي پردازيم. امام نخست حمد و ثناي خداي را كرد و سپس فرمود:

«اي مردم، پيغمبر خداي صلي الله عليه و آله و سلم فرموده هر كه حاكم ستمگري را ببيند كه محرمات خدا را حلال شمارد و پيمان خدا را بشكند و به خلاف سنت پيغمبر خدا رود و ميان بندگان خدا با گناه و تعدي عمل كند و به كردار يا به گفتار عيب او نگويد، بر خدا فرض باشد كه او را به جايي كه بايد برد. بدانيد كه اينان به اطاعت شيطان در آمده اند و اطاعت رحمان را رها كرده اند، تباهي آورده اند و حدود را معوق نهاده اند و غنيمت را خاص خويش كرده اند، حرام خدا را حلال دانسته اند وحلال خدا را حرام شمرده اند و من شايسته ترين كسم كه عيبگويي مي كنم.

نامه هاي شما به من رسيد و فرستادگانتان با بيعت شما پيش من آمدند كه مرا تسليم نمي كنيد و از ياريم باز نمي مانيد، اگر به بيعت خويش عمل كنيد ارشاد مي يابيد. من حسين پسر عليم و پسر فاطمه دختر پيغمبر خدا (ص) كه جانم با جانهاي شماست و كسانم با كسان شمايند و مقتداي شمايم و اگر نكنيد و پيمان خويش بشكنيد و بيعت مرا از گردن خويش برداريد كه اين از شما تازه نيست... هر كه پيمان شكند به ضرر خويش مي شكند، زود باشد كه خدا از شما بي نياز شود». [5] .

بنابراين ملاحظه مي شود كه امام به نكاتي توجه و اشارت كردند كه بخش اعظم شنوندگانش، يعني انسانهايي كه در زمره ي نيروهاي حر بودند، تحت تأثير خلاف اين تبليغات بودند؛ يعني تبليغاتي كه در آن امام حسين (ع) را از دين خارج شده، ياغي و حتي نامسلمان معرفي كرده بودند.

در جريان همين راهپيمايي دو اردو، امام در منطقه ذي حسم بار ديگر به موعظه و ارشاد و روشنگري پرداخت و چنانكه نويسنده ي «نفس المهموم» توضيح داده، روايت آن را ابي مخنف از عقبه بن ابي العيزار نقل كرده، ادامه روايت قبلي، و طبري هم از آن نقل كرده است. امام حسين (ع) حمد خداي را گفت و سپس كارها چنان شده كه مي بينيد، دنيا تغيير يافته و به زشتي گراييده، خير آن برفته و پيوسته بدتر شده و از آن ته ظرفي مانده و معاشي ناچيز، چون چراگاه كم فايده، مگر نمي بينيد كه به حق عمل نمي كنند و از باطل نمي مانند، حقا كه مؤمن بايد به ديدارخداي راغب باشد كه به نظر من مرگ شهادت است و زندگي با ستمگران مايه رنج. [6] .

به دنبال اين سخنان، زهير بن قين بجلي يكي از برجستگان اصحاب امام (ع) پس از حمد و سپاس خداي گفت: «... به خدا اگر دنيا براي ما باقي بود و در آن جاويد بوديم و ياري و پشتيباني تو موجب جدايي از دنيا بود، قيام تو را بر اقامت دنيا مرجح مي داشتيم. [7] «اين سخن زهير در مقابل كساني كه در روز عاشورا دستشان به خون ياران حسين (ع) آلوده مي شد و هم براي كساني كه در ركاب امام شهيد خواهند شد از لحاظ رواني مؤثر است؛ يعني نيروهاي عبيدالله را متزلزل و ياران امام حسين (ع) را مصمم مي كند. كسان ديگري نيز از ياران امام حسين (ع) حرفها مي گفتند كه در تضعيف روحيه دشمن مؤثر بود، [8] همچنين بعد از اينكه حر، امام را از جنگ برحذر داشت به اين خاطر كه حتما كشته خواهد شد، امام فرمود مگر بيشتر از مرگ چيزي هست و براي حر شعر آن مرد اوسي را خواند كه به ياري پيامبر مي رفت، در مقابل نصيحت پسرعمويش كه گفت نرو كه كشته مي شود، «مي روم كه مرگ براي مرد اگر نيت پاك دارد، و مسلمان است و پيكار مي كند و به جان از مردان پارسا پشتيباني مي كند، عار نيست». [9] .

در جريان اين راهپيماييها بود كه اخبار قيس بن مسهر فرستاده دوم امام به كوفه به ايشان رسيد بدين مضمون كه بعد از اينكه او را گرفتند و به پيش عبيدالله بردند، وي دستور داد كه در منظر عام، حسين (ع) و پدرش را لعنت كند. اما وي امام و پدرانش را درود گفت و ابن زياد و پدرش را لعنت كرد. گرچه قيس بن مسهر را از بالاي قصر به زير انداختند، اما در عين حال آن حركت وي از لحاظ جنگ رواني بايد شاهكاري به شمار آيد.

امام حسين (ع) و يارانش قبل از نبردهاي انفرادي به خواندن رجز مي پرداختند. بخشي از محتواي اين رجزها را مطالب حماسي و بخشي ديگر را روشنگريها تشكيل مي داد. بنابراين از لحاظ رواني براي طرف مقابل مؤثر بود كه مورخان به ثبت و ضبط آن پرداخته اند، افراد دشمن نيز رجزخواني مي كردند. همچنين بين طرفين فحش و ناسزاهايي نيز رد و بدل مي شد. البته اين بخش از جنگ رواني تماما از سوي افراد عمرسعد بود، كه امام و يارانش بخشي از جنگ رواني خود را با قرائت آيات قرآني انجام مي دادند چنانكه موقعي كه مأمور عبيدالله فرمان جديدي را در نينوا به حر رساند، ياران امام وقتي با او صحبت مي كردند يكي از آنان به نام ابوالشعثاء به او گفت «عصيان پروردگار كرده اي و از اطاعت پيشواي خويش در كار هلاكت خويش و ننگ و جهنم جسته اي كه خداي عزوجل گويد: «و جعلنا منهم ائمة يدعون الي النار و يوم القيامه لا ينصرون». [10] همچنين موقعي كه ابن اشعث به امام حسين (ع) گفت «اي حسين پسر فاطمه كدام حرمتي است كه از رسول الله به تو رسيده و به ديگران نرسيده است» امام در جواب فرمود: ان الله اصطفي آدم و نوحا و آل ابراهيم و آل عمران علي الصالحين ذرية» [11] به خدا محمد از آل ابراهيم و عترتش از آل محمد است.

لازم به يادآوري است كه جنگ رواني دو طرفه بوده، در برخي موارد، امام و يارانش از اين بابت در موضع دفاعي بودند، و از اين لحاظ نيز خوب ظاهر شدند و حرفهايي كه بين طرفين رد و بدل مي شد ميزان آگاهي و سطح فكر و اهداف و نيتهاي طرفين را نيز نشان مي داد. القاي شبهه نسبت به حقانيت و انتساب امام به پيامبر و ياغي و متمرد بودن وي سوژه هايي بود كه سران لشكر ابن سعد به گوش نيروهايشان مي رساندند.

موقعي كه عمر بن سعد، قرة بن قيس حنظلي را در كربلا براي ابلاغ پيامش فرستاد، ابتدا امام حسين (ع) مسأله فرستادن نامه هاي كوفيان را بار ديگر خاطرنشان ساخت؛ سپس حبيب بن مظاهر به وي گفت «اي قرة پسر قيس واي بر تو چرا پيش قوم ستمگر بازمي گردي؟ اين مرد كه خدا توسط پدرانش ما و تو را حرمت بخشيده ياري كن». وي جواب داد در اين مورد انديشه مي كنم. [12] بنابراين امام و يارانش از هر فرصت به دست آمده در اجراي عمليات رواني كوشيدند و در نتيجه اين تلاشها بود كه تعدادي از افراد عمر بن سعد به جمع ياران امام حسين (ع) پيوستند كه برخي تعداد آنها را تا سي و دو نفر نوشته اند [13] اما منابع ديگر فقط به حر، پسر، برادر و غلام وي اشاره كرده اند كه همراه ياران امام حسين (ع) جنگيدند و به درجه شهادت نايل شدند. به هر حال غير از اينكه امام و يارانش به عنوان يك وظيفه شرعي به ارشاد، روشنگري، امر به معروف و نهي از منكر پرداختند و اهداف اخروي را دنبال مي كردند، به پيروزيهاي ظاهري نيز دست يافتند.

جنگ رواني دراين واقعه همانند تيغي دو دمي بود كه از سوي هر دو طرف بر ضد طرف مقابل عمل مي كرد. در دنباله ي اين بحث به قضاياي ديگري اشاره مي شود: موقعي كه پانصد تن از نيروهاي عمر بن سعد مأمور شدند آب را بر اردوي امام حسين(ع) ببندند، عبيدالله بن حصين ازدي بانگ زد و گفت: «اي حسين آب را مي بيني كه به رنگ آسمان است به خدا يك قطره از آن نمي چشي تا از تشنگي بميري». امام نيز او را نفرين كرد. [14] اين سخن در «منتخب التواريخ» به نقل از «الامامة و السياسة» ابن قتيبه به گونه ي ديگري بين شده كه شمر گفت «ابدا آب نخوريد تا اينكه از حميم بخوريد.» [15] .

همچنين روز تاسوعا شمر به درخواست يكي از افرادش نامه اي به عباس، عبدالله، جعفر و عثمان از برادران امام حسين (ع) نوشت كه «اين امان نامه را دايي شما فرستاده»، آنان جواب دادند «ما را به امان شما حاجت نيست، امان خدا از امان پسر سميه بهتر است». [16] البته اين حركت شمر گرچه بي نتيجه بود اما به قصد تضعيف روحيه نيز بود. درباره ي اين قضيه و حرفهاي رد و بدل شده در اين ماجرا، منابع گونه هاي مختلفي نقل كرده اند.

يكبار نيز پس از اينكه ياران امام حسين (ع) هيزمهاي داخل خندق را آتش زده بودند يكي از افراد عمرسعد به نام ابن ابي حويريه المزني آتش را نگاه كرد و گفت: «اي حسين بشارت باد تو و يارانت را به آتش!» امام جواب داد: خدايا در دنيا آتش را به وي بچشان و در آخرت نيز او را در آتش سوزان بينداز». [17] .

جنگ رواني افراد عمرسعد عمدتا به صورت زخم زبان و فحاشي و ناسزا گويي بود كه باره در طول جنگ چنين سخناني را بر زبان آورده اند اما آنان هيچ نتيجه اي به دست نياوردند و هيچ يك از ياران امام حسين (ع) در هدف خود متزلزل نشد، بلكه آنان مردانه جنگيدند و شهيد شدند.

نكته ديگر اينكه برخي از تحقيقات مطرح كرده اند كه قبل از شروع جنگ در صبح روز عاشورا، امام حسين (ع) سخنراني كردند. البته متن اين سخنراني را منابع به اتفاق نقل كرده اند كه اين نيز بخش ديگري از عمليات رواني امام را تشكيل مي دهد. برخي از منابع ديگر نقل كرده اند كه هنگام سخنراني امام، فرماندهان دشمن براي اينكه مردم سخنان امام را نشنوند به فرياد كشيدن و هلهله كردن پرداختند و جار و جنجالي به پا كردند [18] كه در منابع اصلي تأييد نشده است.


پاورقي

[1] محمد بن جرير طبري: تاريخ الرسل و الملوک (تاريخ طبري)، ج 7، ترجمه ابوالقاسم پاينده، انتشارات اساطير، چاپ دوم، تهران 1362، ص 2990.

[2] همان، ص 2993.

[3] همان، ص 2991 - محمد بن محمد بن لقمان ملقب به مفيد (مستوفي 413 ق)؛ الارشاد في معرفة حجج الله علي العباد ج 2، ترجمه و شرح هاشم رسولي محلاتي، انتشارات علميه‏ي اسلاميه، چاپ دوم، تهران، بي‏تا، ص 80 - شيخ عباس قمي؛ نفس المهموم ترجمه باقر کمره‏اي، انتشارات مسجد مقدس صاحب الزمان چاپ سوم، قم 1372، ص 233.

[4] عبدالرزاق موسوي مقرم؛ مقتل الحسين او حديث کربلا؛ مکتبه بصيرتي الطبعه الخامسه قم 1394، ص 216 - طبري، همان، ص 2992 - احمد بن داوود دينوري؛ اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوي دامغاني، نشر ني، چاپ اول، تهران، 1364، ص 296 - به شيخ مفيد؛ همان، ص 81 - ابن‏سعد وقتي با سپاه چهار هزار نفري به نينوا رسيد در بين سپاهيانش از بزرگاني که به امام حسين (ع) نامه نوشته بودند، خواست که پيش وي بروند و از او بپرسند که براي چه کاري آمده است که آنها شرم کرده، رفتند. طبري؛ همان، ج 7، ص 3003.

[5] طبري، همان، ص 2994.

[6] شيخ عباس قمي، همان، ص 235.

[7] طبري، همان، ص 2994.

[8] شيخ مفيد؛ ارشاد، ص 82 - طبري، همان، ص 2995.

[9] قمي، همان، ص 237.

[10] طبري، همان، ص 3000؛ شيخ مفيد، همان، ص 85.

[11] محمدباقر مجلسي؛ بحارالانوار،، ح 44، المکتبة الاسلاميه، طهران 1385، ص 317. نيز امام موقعي که در محاصره دشمن بود فرمود: «واي بر شما اي شيعه آل سفيان اگر دين نداريد و از معاد نمي‏ترسيد در دنياتان آزاده باشيد» ابي‏محمد احمد بن اعثم کوفي؛ الفتوح، ج 6 - 5؛ دار الکتب العلميه، الطبعة الاولي، 1406 ق / 1986 م، بيروت، ص 134.

[12] طبري، همان، ص 3004 - 5؛ شيخ مفيد، همان، ص 86 - 87.

[13] هاشم رسول محلاتي؛ زندگاني امام حسين (ع)، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ اول، تهران 1372، به نقل از بحارالانوار، عقد الفريد و تاريخ يعقوبي.

[14] طبري، همان، ص 3006 - ارشاد، ص 88.

[15] محمد هاشم بن محمد علي خراساني؛ منتخب التواريخ در زندگاني چهارده معصوم، کتابفروشي اسلاميه، تهران، 1347، ص 258 - مجلسي، همان، ج 44، ص 317.

[16] طبري، همان، ص 3010.

[17] مجلسي، همان، ص 317.

[18] صالحي نجف‏آبادي؛ شهيد آگاه، چاپخانه نمونه، چاپ پانزدهم قم، 1368، ص 279.