بازگشت

دلهاي آماده مردم كوفه


مهمترين پاسخ به اين سؤال شايد اين باشد كه گرچه عهدشكني مردم كوفه را شنيدند، ولي كاملا از آنها مأيوس نشدند و تصور بر آن بود كه اگر بتوانند به آنها برسند، مي توانند آنها را عليه بني اميه هدايت كنند،زيرا قلوب آن مردم با امام (ع) و مخالف بني اميه بود گرچه در وضعيت فعلي شمشير عليه امام (ع) بسته اند، اين نكته را افراد ديگر نيز تأييد مي كردند؛ به عنوان شاهد، وقتي در منزل «الصفاح» (دومين منزل پس از مكه) امام (ع) با «فرزدق» شاعر معروف عرب و اسلام روبرو شدن، حضرت از اوضاع كوفه مي پرسند. فرزدق پاسخ مي دهد، «من الخبير سألت: قلوب الناس معك و سيوفهم مع بني اميه...» [1] از آدم آگاهي از اوضاع عراق پرسيدي. قلوب مردم با شماست و شمشيرهايشان با بني اميه.

عين همين تعبير در منزل «عذيب الهجانات» (منزل دوازدهم پس از مكه) كه پس از اصطكاك لشكر امام (ع) و «حر» بوده، وقتي چهار نفر از كوفه به لشكريان امام (ع) ملحق مي شوند، حضرت از اوضاع كوفه مي پرسند. مجمع بن عبدا... العائذي مي گويد كه بزرگان آنها را خريدند و... «اما ساير الناس بعد فان افئدتهم تهوي اليك و سيوفهم غدا مشهورة عليك.» [2] اما ديگر مردم دلشان محبت شما مي طلبد و شمشيرهايشان بر ضد شما آماده گرديده است.

اين آمادگي قلبي و محبت مردم عراق به امام (ع) است كه ايشان چه در برخورد با لشكريان حر و چه حتي روز عاشورا مي فرمايد كه شما مرا دعوت كرده ايد، من آمده ام اگر از حرف خود برگشته ايد، من هم برمي گردم. به عنوان شاهد در سخنراني براي لشكريان «حر» مي فرمايد، در نامه هاي شما آمده كه «ما رهبر و زمامدار نداريم. تو رهبري و زمامداري ما را بپذير تا خدا توسط رهبري تو ما را بر حق و راستي مجتمع سازد و اينك من آمده ام. پس اگر شما هنوز بر همان عقيده هستيد و با من عهد و پيمان مي بنديد كه در ياريم كوشا باشيد، در اين صورت به شهر شما مي آيم و اگر پيمان نمي بنديد و از آمدنم دلگير و رنجيده ايد من از همينجا بازمي گردم.» [3] .

در اين سخنراني با اينكه چند روزي است از خبر شهادت حضرت مسلم و هاني مطلع و از اوضاع كوفه باخبرند و حتي آنها را در مقابل خود مي يابند، اما كاملا مأيوس از آنها نبوده و كوفيان را بر سر دو راهي مي بينند كه هنوز مي توانند امام (ع) را برگزينند و هدفي كه امام (ع) در سر داشته و آنها نيز در نامه هايشان تعقيب مي كردند، محقق شود.


پاورقي

[1] وقعة الطف، ص 158.

[2] وقعة الطف، ص 174.

[3] همان منبع، ص 169.