بازگشت

موارد تحريف قيام حسيني در البداية و النهاية


ابن كثير در «البداية و النهاية» كه در چهارده مجلد بوسيله دارالفكر در بيروت به چاپ رسيده است درباره ي شخصيت امام حسين (ع) و مقتل او در مجلد هشتم يك مبحث مستقل آورده است. اين فصل كه با عنوان «قصة الحسين بن علي رضي الله عنهما و سبب خروجه باهله من مكة الي العراق و طلب الامارة و كيفية مقتله رضي الله» است، در بيش از پنجاه صفحه نوشته شده كه در ميان مورخان شامي، طولاني ترين گزارش به شمار مي آيد. وي در عنوان ياد شده هدف قيام امام حسين (ع) را طلب حكومت و دستيابي به قدرت (و طلب الاماره) ذكر مي كند و با اين سخن به اين قيام، ماهيتي سياسي - دنيوي مي بخشد. وي در اين فصل پس از آنكه شمه اي كوتاه از زندگي حسين (ع) ذكر مي كند، گزارش قيام را ابتدا از حركت آن حضرت به مكه و سپس بيان انبوه نامه هاي رسيده به ايشان از كوفه و نيز اعزام مسلم به اين شهر آغاز مي كند. گزارش او درباره ي مأموريت مسلم و مقتل او طولاني ترين گزارشهاست كه با ساير منابع معتبر سازگاري دارد و اما مواردي را كه آشكارا در آن تحريف صورت گرفته و يا نشاندهنده ي تفكر و پردازش سياسي، مذهبي اهل سنت و مورخان شامي به قيام كربلاست، مي توان چنين بيان كرد:

الف - گزارش نامأنوسي هنگام شرح زندگي امام حسين (ع) در دوران معاويه مي دهد كه در منابع معتبر فتوحات جز ابن عساكر نيامده است و آن اينكه از هنگام وفات حسن (ع)، حسين بن علي (ع) همه ساله به سوي معاويه رفته و او ايشان را گرامي مي داشت و به وي صله مي بخشيد؛ اين در حالي بود كه در لشكري به فرماندهي يزيد بن معاويه به نبرد در قسطنطنيه اعزام شده مشغول جهاد عليه كفار بود؛ [1] اين روايت در مبحث ابن عساكر مورد نقد و بررسي قرار گرفت.

ب - در جاي ديگر از قول ابي مخنف و او از دو نفر ديگر نقل مي كند كه براي حج از كوفه خارج شديم و در كنار كعبه، حسين (ع) و عبدالله بن زبير را با يكديگر در گفتگو ديديم، شنيديم كه ابن زبير به حسين (ع) مي گفت اگر مي خواهي در اين شهر اقامت كني ما امر حكومت و خلافت را به تو مي دهيم و تو را ياري كرده و با تو بيعت مي كنيم، حسين (ع) به او پاسخ مي دهد پدرم به من گفت كه در خواب ديدم در كنار كعبه قوچي را ذبح مي كنند و من نمي خواهم آن قوج باشم. آنچه مسلم است عبدالله بن زبير خود مدعي قدرت و خلافت بوده و براي او بسيار بهتر بود كه حسين (ع) از مكه خارج شود تا وي بتواند بدون رقيب برجسته اي دست به تثبيت قدرت سياسي و جاه طلبيهاي خويش بزند. در واقع او به سبب مسائلي كه پدرش با حسين (ع) در جنگ جمل داشت نسبت به او نه تنها خوشبين و موافق نبود بلكه كينه هايي نيز از او در دل مي پروراند و عاقلانه به نظر نمي رسد كه وي از حسين خواسته باشد تا قدرت و خلافت را در دست گيرد. در ثاني ابن عساكر چند روايت در اين مورد ذكر كرده كه حاكي از تشويق حسين (ع) توسط ابن زبير براي رفتن به عراق بوده و حتي ابن عباس به زبير مي گويد حسين (ع) مي رود و حجاز را براي تو خالي مي گذارد [2] ابن كثير سپس وارد مبحث اصلي يعني مقتل الحسين (ع) شده و در عنواني كه ارائه مي دهد عقايد و موضع خود را عليه شيعه آشكار مي سازد: «و هذه صفة مقتله رضي الله عنه مأخوذة من كلام ائمة هذا الشأن لا كما يزعمه اهل التشيع من الكذب الصريح و البهتان» (اين توصيفي از مقتل حسين رضي الله عنه است كه از سخنان پشوايان اين كار و صاحبنظران برگرفته شده نه بر اساس آنچه اهل تشيع با دروغ صريح و بهتان درباره ي آن مي انديشند).

ج - نكته ديگر اينكه ابن كثير و ساير مورخان و حتي نويسندگان شيعي با ذكر رواياتي، عمر بن سعد را فردي مصلح، سازشكار، دوستدار حسين (ع) و... ترسيم كرده اند. او در اين منابع كسي معرفي شده است كه همواره مي كوشد تا كار حسين (ع) را بر دوش نگيرد، هنگامي كه با او روبرو مي شود تلاش مي كند تا مسأله را به صلح و مدارا پايان دهد و در نامه هايي كه به عبيدالله مي نويسد سعي مي كند مسأله را بدون درگيري پايان دهد. [3] وي كسي است كه امام سجاد (ع) وقتي عمر بن سعد مانع كشتن او مي شود در حق او دعا مي كند كه خداوند تو را جزاي خير دهد كه مرا از شر آنان رها كردي! [4] عبيدالله بن زياد به او نامه مي نويسد كه من تو را نفرستادم كه با حسين (ع) مدارا و نجوا كني، كار آنان را يكسره كن، يا فرماندهي را به شمر واگذار و... [5] حال در كنار اين تصوير، روايات ديگري است كه دقيقا نقطه مقابل اين تصويرپردازي است؛ از جمله:

1- وقتي عبيدالله، شمر را نزد او اعزام داشت كه يا كار را يكسره كن و يا اين امر را به شمر بسپار، مي گويد هرگز چنين نمي كنم و كار حسين را خود يكسره مي سازم. [6] اگر او فردي مردد بود چرا در اين اوضاع از اين ننگ خود را رهايي نبخشيد؟

2- عمر بن سعد بر اساس دستور عبيدالله با قساوت هر چه تمامتر دستور مي دهد تا لشكريان آب را بر حسين (ع) ببندند و قسم مي خورد كه هرگز نخواهد گذاشت آنان قطره اي آب بنوشند همانگونه كه عبيدالله گفته بود.

3- براي شروع جنگ، او اولين كسي است كه به طرف اردوگاه حسين (ع) تير مي اندازد و مي گويد شاهد باشيد كه من اولين تير را به سوي آنان پرتاب كردم؛ گويي مي خواهد اين افتخار را براي خود ثبت كند.

4- عمر بن سعد تنها به كار فرماندهي مشغول نبود بلكه خود مي جنگيد و بسياري از ياران حسين (ع) را به شهادت مي رسانيد.

5- وقتي حسين (ع) فرزند خويش، علي اصغر، را در سينه خود گرفته بود عمر بن سعد به حرمله دستور داد گلوي او را نشانه بگيرد.

6- هنگامي كه حسين (ع) تنها مانده و به جنگ مشغول بود، عمر بن سعد خود مستقيما براي زودتر از پا در آوردن حسين (ع) دستور مي داد و مي گفت همگي با هم بر او از طرف حمله بريد كه او فرزند شجاعترين فرد عرب است.

7- قطع سر مبارك حسين (ع) با اجازه او بود.

8- پس از قتل حسين (ع) گفت چه كسي در ميان لشكريان است كه بر بدن حسين اسب بتازد و بدن او را پايكوب سم اسبها كند.

9- وقتي غائله تمام شد او دستور داد تا سر همه شهدا را قطع كرده و آن را ميان قبايل تقسيم كنند تا نزد عبيدالله برده و با اين عمل نسبت به او تقرب جويند. [7] .

حال چرا از او با اين همه جنايت و قساوت كه بدون هيچگونه ترديد و ترحمي انجام داد، چهره اي مردد، سازشكار با حسين (ع)، متمايل به صلح و... ترسيم مي شود؟ جواب اين سؤال در يك سخن نهفته است و آن اينكه اولين راويان حادثه كربلا تقريبا از ميان اهل سنت بوده اند و حتي ابي مخنف كه شيعه بوده روايات او مورد استفاده ي مورخان سني قرار گرفته و چه بسا حذف و تبديل و تغيير فراواني يافته باشد و در حقيقت ابتدا آنان او را اين گونه معرفي كرده و منابع شيعي نيز روايات مذكور را ارائه كرده اند. در مقابل نيز رواياتي كه از قساوتهاي عمر بن سعد ذكر شده عمدتا در منابع شيعي است. نكته اي كه در اينجا بايد بدان توجه داشت اين است كه عمر بن سعد فرزند سعد بن ابي وقاص يكي از صحابه مشهور رسول خدا (ص) و عضو شوراي شش نفره خلافت است كه عمر بن خطاب آنان را انتخاب كرده بود. همان گونه كه مي دانيم اهل سنت نسبت به صحابه رسول خدا (ص) عقيده خاصي دارند و در حقيقت همانگونه كه ما به سيره ائمه خود اقتدا مي كنيم آنان نيز به سيره صحابه اقتدا مي كنند و حديثي نيز از پيامبر (ص) ارائه مي دهند «اصحابي كالنجوم بايهم اقتديتم اهديتم» (اصحاب من چون ستارگانند، به هر كدام اقتدا كنيد هدايت مي يابيد.) حال، عمر بن سعد فرزند يكي از صحابه ي بزرگ است كه جايگاه خاصي در ميان آنان دارد لذا آيا نمي توان اينگونه به نتيجه رسيد كه آنان مي خواستند تا حدودي چهره ي ننگ و رسوايي را از دامان اين صحابه بزدايند و عمر بن سعد را فرد مصلحي نشان دهند كه عبيدالله با اجبار او را به اين كار گسيل داشت و حتي جان او را در معرض تهديد قرار داد. ابن سعد گويد هنگام اعزام عمر بن سعد، عبيدالله گفت اگر او را سركوب نكني خانه ات را آتش مي زنم و گردنت را قطع مي كنم. [8] در پايان اينكه عمر بن سعد به طمع حكومت ري دست به چنين جنايتي زد و عبيدالله اين حكومت را با شرط سركوبي حسين (ع) به او واگذار كرده بود. در اين مورد دو بيت شعر به عمر بن سعد منسوب است:



ااترك ملك الري و الري منيتي

ام ارجع مذموما بقتل الحسين (ع)



و في قتله النار التي ليس دونها

حجاب و ملك الري قرة عيني



آيا حكومت ري را در حالي كه آرزوي من است رها كنم يا نكوهش و سرزنش در قتل حسين (ع) را پذيرا شوم كه در قتل او آتشي است و در وراي آن حجابي نيست در حالي كه حكومت ري نور چشم من است.

التبه نمي توان اين مطالب را تنها به مسأله حكومت ري محدود كرد بلكه كينه ها و اختلافاتي كه پدر او با علي (ع) داشت و مسائل قبيله اي و ارزشهاي جاهلي را هم بايد بر آن افزود.

د- مسأله ديگري كه در ارتباط با گزارشهاي ابن كثير قابل طرح است اينكه وي پس از پايان روايات خود در مورد حادثه كربلا، شيعه و در اصطلاح خود، روافض را مورد هجوم خود قرار مي دهد و مي گويد بسياري از رواياتي كه شيعه در اين مورد ذكر مي كند صحيح نيست. وي راوي آنها را ابومخنف دانسته و پس از آنكه وي را ضعيف و نيز شيعه مي خواند، علت استفاده از روايات او را عدم گرايش و اطلاع ديگران از اين واقعه بيان مي كند. ابن كثير آنگاه آداب و رسومي را كه شيعه در دوران آل بويه همانند بدعتهايي زشت مرسوم كرده اند، برمي شمرد و از جمله مي گويد آنان همه جا را سياه پوشانيده، عزاداري مي كنند، به ياد تشنه بودن حسين آب نمي خورند، زنان روسريها را از سر خود برداشته و بر سر و صورت مي زنند و هتك حرمت كرده و آداب شنيعي را رواج مي دهند. آنگاه وي آداب و رسوم ناصبيان را ذكر مي كند كه برعكس شيعيان در روز عاشورا غذاهاي مطبوع پخته، خود را مي شويند و مي آرايند و لباسهاي نو و فاخر مي پوشند و در حقيقت آن روز را عيد مي گيرند و سرور و شادي مي كنند. آنان اين كار را براي عناد با روافض انجام مي دهند.


پاورقي

[1] همان کتاب 151:8.

[2] همان کتاب، ص 204 - 201.

[3] بنگريد به تمامي منابعي که تاکنون ارائه شده و از مقتل الحسين (ع) سخن گفته‏اند.

[4] ابن‏کثير، همان کتاب 189:8.

[5] ابن‏سعد، طبقات الکبري، جلد هشتم، مقتل حسين بن علي (ع).

[6] منابع قبل، همانجا.

[7] بنگريد به طبري 3064:7 (ترجمه پاينده)؛ شيخ مفيد، الارشاد 118:2؛ ابن‏کثير، البداية و النهاية 189:8 ونيز ابن‏طاووس، اللهوف علي قتلي الطفوف؛ عبدالرزاق مقرم، مقتل الحسين او حديث کربلا؛ خوارزمي، مقتل الحسين.

[8] همانجا.