بازگشت

تلاش ذهبي و ابن كثير براي تبرئه يزيد از قتل امام حسين


5- يكي ديگر از ترفندهاي زيركانه ي مورخان شامي از جمله ذهبي و ابن كثير مبرا ساختن يزيد از قتل امام حسين (ع) است كه عمدتا كوشيده اند بار اين گناه عظيم و نابخشودني را از دوش وي برداشته، به گردن عبيدالله بن زياد بگذارند و چنين وانمود سازند كه وي بطور مستقل و بدون اجازه يزيد به قتل امام اقدام كرده و يزيد به اين امر راضي نبوده است. شمس الدين الذهبي رواياتي در اين مورد ذكر مي كند؛ از جمله اينكه وقتي سر حسين (ع) نزد يزيد فرستاده شد، او سر مبارك را بين دستان خويش قرار داد و مي گريست و پس از سرودن شعري مي گفت اما به خدا سوگند اگر من همراه تو بودم هرگز تو را نمي كشتم. سپس امام سجاد (ع) به او مي گويد اگر رسول خدا (ص) ما را چنين مغلوب و در غل و زنجير مي ديد دوست داشت كه ما از آن غل رهايي يابيم، يزيد نيز گفت راست مي گويي و دستور داد او را از غل رهانيدند و سپس هر چه اسيران خواستند براي آنان فراهم كرده و آنان را به سوي مدينه بازگرداند. [1] در روايت بعدي ناراحتي يزيد از اقدام عبيدالله را و حتي اينكه وي بر ابن مرجانه لعنت فرستاده و همه ي گناهان را به گردن او مي اندازد از طبري گزارش مي كند و پس از آن روايت ديگري از قول امام سجاد (ع) نقل مي كند كه ما، در حضور يزيد گريه ي او را هنگام ديدن سر مشاهده كرده ايم و او به ما هر چه خواستيم بخشيد و سپس طي نامه اي به مسلم بن عقبه حاكم مدينه سفارش فراواني نسبت به ما كرد. [2] .

ابن كثير نيز در «البداية والنهاية» همچون ذهبي مي كوشد تا يزيد را از قتل حسين (ع) مبرا سازد. وي علاوه بر روايات ذهبي روايات ديگري نيز گزارش مي كند؛ از جمله اينكه:

1- وقتي سرهاي شهدا را حضور وي آوردند گريست و گفت من از اطاعت شما بدون قتل حسين (ع) خشنودتر بودم. خداوند ابن سميه را لعنت كند؛ به خدا سوگند اگر من در كار او بودم از او مي گذشتم. خداوند حسين (ع) را رحمت كند.

2- در روايت ديگري آمده است، خداوند ابن مرجانه را خوار كند. اگر بين او و اين خاندان خويشي و قرابتي و رحمي بود با آنان چنين نمي كرد.

3- يزيد به زحر بن قيس كه سرهاي شهدا را آورده بود صله اي نداد و هنگامي كه يحيي بن حكم برادر مروان، شعري در تجليل از عبيدالله و اقدام او سرود بر سينه ي او زد.

4- در روايتي ديگر از مهرباني يزيد نسبت به امام سجاد (ع) سخنها گفته مي شود كه يزيد هيچ غذايي در ظهر و شام نمي خورد مگر آنكه علي بن الحسين (ع) را با خود هم غذا مي كرد. و وقتي خواست اهل بيت و اسرا را به مدينه بازگرداند به او گفت: خداوند سميه را تقبيح و خوار نمايد، به خدا سوگند اگر من كنار پدرت بودم چيزي نبود كه از من بخواهد و من به او ندهم و تا حد توان از او مرگ را بازدارم حتي اگر به هلاكت بعضي از فرزندان من منجر مي شد ولي خداوند چنين خواسته بود كه ديدي، آنگاه مال فراواني به آنان بخشيد و بهترين لباسها را پوشانيده و به فرستاده خود نسبت به آنان سفارش نمود. ابن كثير پس از ذكر اين روايات مي گويد اين امر، گفته هاي روافض (شيعيان) را رد مي كند كه مي گويند اسيران بر شترهاي برهنه بدون پالان و جهاز سوار كردند و لباسهاي آنان به گونه اي پاره بود كه پشت و مقابل آنان ديده مي شد. سپس در پايان، خود اظهار مي دارد كه يزيد به كشتن حسين (ع) راضي نبود و آنچه به گمان مي آيد اينكه اگر قبل از آنكه حسين (ع) كشته شود او اطلاع مي يافت او را رها مي كرد. [3] .


پاورقي

[1] همان 19:4.

[2] همان 21:4.

[3] ابن‏کثير، البداية و النهاية، 203، 202، 196: 8.