بازگشت

موارد تحريف در تاريخ ابن عساكر


الف - ابن عساكر ابتدا با نام و كنيه ي حسين (ع) سخن خويش را آغاز كرده و اولين مسأله اي كه مطرح مي كند حضور امام حسين (ع) تحت پرچم يزيد بن معاويه در فتح قسطنطنيه است. [1] كه اين امر هم عقلا و هم استنادا قابل خدشه است؛ اما عقلا اينكه چگونه با توجه به اختلافات ريشه اي و اصولي ميان بني اميه و بني هاشم و بويژه ميان خاندان حرب و ابوسفيان با علي (ع) و خاندان او، كه از بديهيات مسلم تايخي است، حسين (ع) به عنوان يكي از دشمنان سرسخت خاندان معاويه، حاضر به خدمت در ركاب خصم خود يزيد باشد؟! اگر به بررسي علل قيام امام حسين (ع) عليه يزيد بپردازيم يكي از علل آن را مفاسد يزيد خواهيم يافت. حال با توجه به فسق و فجوري كه يزيد داشت و در بيشتر منابع، مسأله عياشي، شرابخوارگي و هرزيگي وي ذكر شده [2] و حتي در فتح قسطنطنيه سربازان او كه از نوعي بيماري در هلاكت بودند، يزيد به عشقبازي با كنيزكي مشغول بود و هيچ احساس مسئوليتي درباره ي جان نيروها نمي كرد! چگونه حسين (ع) حاضر به همكاري با چنين فرد فاسقي گردد. همچنين اگر او با چنين فردي سازگار بود، قيام او چه معنايي داشت؛ اما در مورد عدم استناد اين روايت اينكه اولا ابن عساكر بر حسب شيوه ي تاريخنگاري خويش تمامي سلسله راويان خود را ذكر مي كند ولي در مورد اين روايت هيچ فردي را نام نبرده است. ثانيا در هيچيك از منابع معتبر درباره ي فتوحات از جمله فتوح ابن اعثم، فتوح الشام واقدي، فتوح البلدان بلاذري و كتابهاي ديگر نامي از حضور حسين (ع) در غزوه قسطنطنيه نيست.

ب - در روايت پنجم، از فضل و بخشش معاويه به حسن و حسين عليهماالسلام سخن مي گويد كه آنان به خدمت معاويه رسيدند. معاويه به آنان دويست هزار درهم بخشيد و گفت: آن را بگيريد، من فرزند هند هستم هيچكس قبل و بعد از من چنين صله اي نداده و نمي دهد [3] اين باره بايد گفت ابن عساكر تاريخ ملاقات را ذكر نمي كند ولي آن طور كه از روايت برمي آيد مسأله در بارگاه او در دمشق بوده است. تا قبل از صلح امام حسن (ع) هيچگونه رابطه و ملاقاتي ميان امام حسن (ع) و امام حسين (ع) و معاويه نبوده و پس از صلح نيز در هيچيك از منابع گزارش نشده كه اين دو بزرگوار به اتفاق يا بطور مستقل به دمشق رفته باشند و علاوه بر اينها به علت دشمني كه معاويه با خاندان علي (ع) داشته و دشنام دادن به پدر آن دو بزرگوار را بر منبرها رسم كرده بود، اين روايت نمي تواند به هيچ روي مستند و قابل پذيرش باشد.

ج - در روايت ششم از سخنراني امام حسين (ع) در مقابل معاويه در مسجد (جامع اموي) گفتگو مي كند كه ايشان بر روي منبر از معاويه تمجيد و تجليل كرده و حديثي از رسول الله روايت مي كند كه شيعه ي آل محمد در بهشت است. وقتي معاويه از حسين (ع) سؤال مي كند كه شيعه ي آل محمد كيست؟ او مي گويد كسي است كه ابابكر، عمر، عثمان، پدر علي و تو را اي معاويه دشنام ندهد [4] جعلي و ساختگي بودن اين روايت به قدري روشن است كه ابن عساكر خود نتوانسته آن را بپذيرد و در پايان روايت مي گويد اين حديث منكر است و سلسله ي اسناد آن به حسين (ع) نمي رسيد.

د- ابن عساكر پس از ذكر مختصري از شرح حال حسين (ع) وارد ماجراي قيام ايشان و چگونگي خبر يافتن رسول خدا (ص) از مقتل حسين (ع) توسط جبرئيل (ع) را تشريح ساخته و 27 روايت مشابه در اين زمينه ذكر مي كند [5] آنگاه از خروج امام به سوي مكه و از آنجا به سوي عراق و نيز از مخالفتها و نصيحتهاي بزرگان مكه براي عدم خروج او از اين شهر سخن مي گويد [6] .

وي چندين روايت از عبدالله بن عمر و ديگران ذكر مي كند كه او را از رفتن به عراق نهي كرده و مي گويند خداوند رسول خدا را بين دنيا و آخرت مخير كرد و او آخرت را برگزيد و تو پاره ي تن او هستي، به دنبال دنيا مباش [7] در عين حال كه وي اين روايات را در پي هم ذكر مي كند هيچيك از گزارشهايي را كه هدف خروج حسين (ع) به مكه را بيان مي كند ارائه نمي دهد لذا از اين روايات چنين برداشت مي شود كه حسين (ع) به دنبال حكومت دنيوي و مادي رفته و آن را بر آخرت ترجيح داده است و در حقيقت علت اصلي قيام پنهان مانده و تلاش براي احراز قدرت دنيوي است مي گردد.

ه- روايت قابل توجه ديگر، نامه ي مروان بن حكم به عبيدالله بن زياد است كه او را از خروج امام حسين (ع) به سوي عراق آگاه ساخته و مي گويد اين حسين فرزند فاطمه فرزند رسول خداست. هيچكس از مسلمانان نزد ما محبوبتر از حسين (ع) نيست؛ خود را آماده كن براي برخورد با كسي كه هيچ مانع او نيست. [8] اين روايت در حالي است كه هنگام حضور امام (ع) در مقابل حاكم كوفه، مروان بن حكم به عمرو بن سعيد مي گويد يا از او بيعت بگير و يا سرش را از تن جدا كن زيرا اگر از بارگاه تو بيرون رود هرگز به او دست نخواهي يافت [9] مشخص نيست در اينجا چگونه مروان، دشمن و معاند امام (ع)، دلسوز او شده و عبيدالله را به مدارا با او سفارش مي كند. لازم به ذكر است كه مروان از هنگام ظهور در صحنه سياسي به عنوان مشاور عثمان و سرانجام با دستيابي به قدرت و خلافت در دمشق، همواره شنيع ترين برخوردها را با شيعيان و خاندان علي (ع) داشته است.

و- مسأله درخواست ملاقات و بيعت امام حسين (ع) با يزيد كه در هنگام گفتگوي عمر بن سعد و مكاتبه ي او با عبيدالله عنوان مي شود يكي ديگر از نكات تحريفي است كه در تأليف ابن عساكر و نيز بسياري از منابع مورخان شامي ديگر چون ابن كثير و شمس الدين ذهبي گزارش شده [10] و متأسفانه بعضي از منابع شيعي نيز آن را بدون تجزيه و تحليل و بررسي عميق، در منابع خود ذكر كرده اند [11] اين دسته از مورخان گفته اند كه عمر بن سعد پس از گفتگويي با امام حسين (ع)، به عبيدالله بن زياد نامه اي نوشته و اين شروط را از جانب حضرت ابا عبدالله (ع) عنوان مي كند:

1- اجازه دهند از همانجايي كه آمده برگردد.

2- به يكي از مرزها برود و نظاره گر امور باشد.

3- اجازه دهند نزد يزيد رفته و دست خود را در دستان او گذارد تا هر چه خواهد حكم كند. [12] .

اين روايت از لحاظ استناد و عقل قابل خدشه است اما استنادا اينكه:

1- شروط مذكور به صورتهاي مختلفي ثبت شده، گاهي يك شرط و گاهي دو يا سه شرط و حتي در روايتي مسأله بيعت با يزيد از جانب حسين (ع) مطرح شده است.

2- سلسله ي اين روايات و اسناد آن به حسين (ع) نمي رسد يعني به همان فردي كه چنين شرايطي را خواسته، لذا در ابتداي كار، اين روايت منكر و ضعيف است.

3- اين نامه را عمر بن سعد به عبيدالله نوشته نه شخص امام (ع) و احتمال دارد او از جانب خود براي ختم غائله چيزهايي بدان افزوده باشد.

4- اين روايت ابتدا در منابع اهل سنت گزارش شده و منابع شيعي نيز شرط سوم يعني بيعت با يزيد را بالاتفاق ذكر نكرده اند.

5- طبري روايتي نقل كرده كه مي تواند بخوبي اين شرط را زير سؤال برد. او از قول «عقبة بن سمعان» كه در صحنه كربلا حضور داشته است، نقل مي كند كه وي از ابتدا تا انتها همراه حسين (ع) بوده و هيچ سخني نبوده كه از او نشنيده باشد. در ادامه او سوگند مي خورد كه حسين (ع) در سخنانش با مردم هيچگاه چنين حرفي يعني بيعت با يزيد و گذاشتن دست در دستان او نزد. [13] .

6- چنانكه بعضي از منابع گويند، گفتگوي عمر بن سعد و حضرت ابا عبدالله (ع) سري بوده [14] پس چگونه مي توان به طور قطع گفت كه شرايط امام حسين (ع) چه بوده است.

7- عبيدالله در نامه هايي كه به عمر بن سعد مي نويسد از او مي خواهد يا حسين (ع) را به بيعت با يزيد مجبور سازد يا اينكه سر او را به نزد وي بفرستد [15] .

در حقيقت با اين شروط مقصود عبيدالله تأمين مي شد. اما عقلا اينكه:

1- اگر امام حسين (ع) راضي به بيعت با يزيد بود چرا در همان ابتداي كار در دارالاماره ي حاكم مدينه «وليد بن عتبه» چنين نكرد؟ و اين همه رنج سفر و مسافرت را بر خود پذيرا شد؟

2- اگر او به بيعت با يزيد راضي بود پس قيام او چه معنا و انگيزه اي داشت؟

3- آيا مورخان وابسته ي اموي كه خود عدم بيعت با يزيد را در دارالاماره ي وليد بن عتبه ذكر كرده اند [16] نخواسته اند در اذهان چنين تداعي كنند، تا آنجا كه مسأله جان و درگيري نظامي در كار نبود امام حسين (ع) بيعت نكرد و گريخت، اكنون كه در نزديكي كربلا، سپاهيان عبيدالله راه را بر او گرفته اند و قطعا جان او و خاندانش در معرض خطر جدي قرار گرفته است به اصطلاح از موضع خود برگشته و از ترس جان، خواستار ملاقات و بيعت با يزيد شده است!؟

4- آيا با اين شرط (ديدار با يزيد) نخواسته اند چهره ي محبوبتري از يزيد نسبت به عبيدالله نشان داده و چنين القا نمي كنند كه حسين (ع) نسبت به يزيد خوشبين بوده و از اين چهره ي مصلح و باعطوفت! برخلاف عبيدالله انتظار بخشش و عفو داشته ا ست؟

ز- ابن عساكر پس از ختم ماجراي حسين (ع) و يارانش به ذكر معجزات و غرايبي مي پردازد كه پس از قتل آن حضرت در عاشورا اتفاق افتاده است. وي 32 روايت از سلسله راويان خود نقل كرده و در آنها تغييرات و دگرگونيهايي را كه در نظام هستي هنگام قتل حسين (ع) رخ داده برمي شمرد؛ از جمله اينكه:

1- آسمان بر حسين (ع) همانند يحيي بن زكريا گريست.

2- از آسمان خاكهاي سرخي فروريخت.

3- ستارگان هنگام روز پديدار شدند.

4- هيچ سنگي از روي زمين برداشته نشد مگر آنكه از زير آن خون تازه بيرون آمد.

5- آسمان مدت هفت روز در تاريكي به سر برد.

7- خورشيد هر صبح و شام شعاعهاي خونيني بر ديوارها مي تابانيد.

8- در آسمان چيزي همانند خون ديده مي شد.

9- ستارگان به يكديگر برخورد مي كردند.

10- فردي كه مردم را به كشته شدن حسين (ع) بشارت مي داد كور شد.

11- از آسمان باران خون مي باريد.

12- از ديوار دارالاماره خون سرازير مي شد.

13- ديوارهاي بيت المقدس خونين شدند.

14- در روز حادثه هر شتري در اردوگاه كشته مي شد ميان گوشت آن آتش بود. [17] .

در مورد اين روايات بايد گفت قبل از آنكه در منابع شيعه ديده شود بيشتر در منابع اهل سنت به چشم مي خورد. كساني چون هيثمي [18] ، ترمذي [19] ، ابن حنبل [20] ، ابن سعد [21] ، ابن عساكر [22] ، الذهبي [23] كه از نخبگان و سرآمدان مورخان و محدثان قنام و متعصب اهل سنت هستند نيز اين روايات و امور غريب را ذكر كرده اند.

در اين ميان دو تن از آن مورخان مشهور شامي يعني ابن عساكر و الذهبي با وجوديكه گزارشهاي مستند و قابل توجهي درباره ي مقتل حسين (ع)، كه عمدتا حاكمان اموي را زير سؤال برده و چهره ي آنان را رسوا مي سازد، ذكر نكرده و بطور گذرا از آن گذشته اند ولي روايات فراواني در مورد اينگونه امور غريب و حوادث غيرطبيعي و خارق العاده به دنبال هم رديف مي كنند. اگر واقعا به دور از تعصب به اين مسائل بنگريم چگونه مي توانيم توجيه كنيم مورخان ياد شده كه چندان تمايل و گرايشي به ائمه سلام الله عليه و نيز امام حسين (ع) نداشته و بيشتر، جانب حاكمان اموي و دشمنان اهل بيت را مراعات مي كنند به ثبت اينگونه روايات پرداخته و تمايل بيشتري نشان داده اند؟ آيا ذكر غرايب ياد شده نمي تواند چهره ي شيعه و اعتقادات آنان را زير سؤال ببرد؟! آيا آن مورخان نخواسته اند واقعه عاشورا و هدف قيام حسين (ع) را تحت الشعاع اين مسائل قرار دهند؟ آيا اين سخن پيامبر (ص) در جواب مردمي كه مي انديشيدند با مرگ فرزند او ابراهيم كسوف پديد آمد، در منابع شيعه و سني ثبت نشده است كه فرمود: ستارگان و كواكب به خاطر مرگ هيچ احدي كسوف و يا خسوف نمي كنند؟ [24] آيا تاكنون انديشيده ايم كه آوردن اينگونه گزارشها در منابع اسلامي يعني به هم خوردن ستارگان، طلوع نكردن خورشيد، باريدن خون از آسمان و غيره، مسلمانان و بويژه شيعه را در نظر مردم جهان افرادي كوته فكر، خرافي و عاري از عقل معرفي مي نمايد؟ آيا آنان نخواهند گفت اگر چنين حوادثي رخ داده بود امروز ديگر از نظام هستي اثري نبود؟ و نيز اينكه اگر اين معجزات الهي پس از شهادت امام حسين (ع) رخ داد چرا قبل و يا هنگام شهادت ايشان چنين نشد و خداوند كمكهاي خود را از حضرت ابا عبدالله (ع) دريغ فرمود؟ آيا وقتي علي اصغر شهيد شد، امام سر به آسمان بلند نكرد كه خدايا اگر كمك خود را از ما بازداشته اي اين مصيبتها را ذخيره اي براي آخرت ما قرار بده [25] و نيز اگر كسي با گفتن خبر شهادت حسين (ع) با شادي به وسيله شعاع ستارگان كور مي شود چرا قاتلان او كه با چنين بي رحمي او يارانش را كشته و با اسب بر او تاختند، چنين نشدند؟ نكته ي آخر اينكه چرا اينگونه حوادث طبيعي را قبل از آن در تاريخ اسلام نمي بينيم؟ آيا حضرت حمزه عموي بزرگوار رسول خدا (ص) و بزرگترين حامي اسلام در كارزار احد به گونه اي مظلومانه مثله نشد و توسط پليدترين مشركان سينه اش از هم ندريد و جگرش پاره پاره نشد؟ آيا علي (ع) به گونه اي مظلومانه در محراب به شهادت نرسيد؟ آيا حسن (ع) جگرش پاره پاره نشد؟! در هر حال قضاوت را به عهده خوانندگان مي گذاريم كه خود بينديشند و قضاوت كنند.

ابن عساكر سپس چند روايت از ام سلمه مبني بر خبر يافتن از شهادت حسين (ع) از سوي رسول خدا (ص) و نيز گرفتن تربتي از قتلگاه او و گذاشتن آن در شيشه كه در هنگام شهادت تبديل به خون شد و همچنين شنيدن صداي جنيان توسط او و مردم ديگر كه در مرگ حسين (ع) عزاداري مي كردند ارائه مي كند كه اين روايات را در مبحث بعدي مورد تجزيه و تحليل قرار خواهيم داد.

تأليف اين محقق مشهور در مورد امام حسين (ع) با ذكر رواياتي درباره ي تاريخ، روز و سال شهادت حسين (ع)، سن آن حضرت هنگام شهادت و چند خبر ديگر پايان مي پذيرد.


پاورقي

[1] ابن‏عساکر، همان کتاب، ص 7.

[2] در اين مورد ر. ک: مسعودي، مروج الذهب 72:3؛ شيخ طوسي، اختيار معرفة الرجال، ص 50.

[3] ابن‏عساکر، همان کتاب، ص 7.

[4] همان کتاب، ص 8 پ.

[5] همان کتاب، ص 165 - 191.

[6] همان کتاب، ص 197 - 201.

[7] پيشين، ص 199 - 201.

[8] پيشين، ص 205.

[9] ابن‏کثير، البداية و النهاية، 147:8.

[10] پيشين 170:8 و 175؛ شمس‏الدين الذهبي، تاريخ الاسلام، 13 - 12: 4؛ ابن‏عساکر، همان کتاب، ص 219.

[11] شيخ مفيد، الارشاد، 89:2؛ طبري، تاريخ الطبري، 414:5 به نقل از ابومخنف؛ طبرسي، اعلام الوري ص 223؛ فتال نيشابوري، روضة الواعظين، ترجمه مهدوي دامغاني، ص 182: بلاذري، انساب الاشراف 182:2.

[12] منابع پيشين، همانجا.

[13] طبري، همآن کتاب، 312:3؛ نويري، نهاية الارب في فنون الادب، ترجمه مهدوي دامغاني، 174:7.

[14] ابن‏کثير، همانجا.

[15] بلاذري، انساب الاشراف 182:2.

[16] بنگريد به منابع پاورقي 42 و 44.

[17] ابن‏عساکر، همان کتاب، ص 242 - 261.

[18] مجمع الزوائد، 196:9.

[19] صحيح، حديث 3778.

[20] المسند 283:1.

[21] طبقات الکبري، ج 8، ص 172.

[22] همان کتاب ص 242 - 261.

[23] تاريخ الاسلام، 18 - 15: 4.

[24] بخاري، صحيح، 24:2؛ نويري، نهاية الارب، ترجمه دامغاني، 198:3؛ ابن‏شبه، تاريخ المدينه المنوره، 98:1.

[25] شيخ مفيد، ارشاد، ص 221.