بازگشت

مقدمه


با فتح شام در سال هفدهم هجري و پذيرش اسلام از سوي مردم اين سرزمين، خليفه اول و دوم براي تبليغ و گسترش آيين اسلام و نيز آموزش قرآن و احكام ديني، تعدادي از صحابه ي بزرگ رسول خدا (ص) و قاريان مدينه را به اين سرزمين اعزام داشتند. ديري نپاييد كه گروه صحابه و تابعان به سوي شهرهاي دمشق، حلب، حمص و حماة روان شدند. اين مسأله علاوه بر حضور بسياري از صحابه در فتح شام بود كه به گفته ابن سعد 113 نفر بودند. [1] شهر حمص در جنوب دمشق، محل ملاقات و پيوستن اصحاب رسول الله (ص) به يكديگر بود. «ابن مسلم خولاني» داخل مسجد حمص شد كه در آن سي تن از ريش سفيدان اصحاب را ديده بود و «كثير بن مرة الحضرمي» هفتاد بدري از صحابه رسول خدا (ص) را در آنجا ملاقات كرده بود. آنان مقدمه لشكر اسلامي بوده و در آموزش فقه و قرآن در اين سرزمين نقش مهمي داشتند. بسياري از تابعان در شام از «عبادة بن صامت»، «ابي درداء» و «معاذ بن جبل» فقه و از ديگران حديث آموختند. اين عده در پي درخواست اولين حاكم دوران اسلامي دمشق يعني «يزيد بن ابي سفيان»، از عمر بن خطاب خليفه وقت به اين سرزمين اعزام شده بودند. [2] علاوه بر صحابه، بسياري از فرزندزادگان ائمه بزرگوار شيعه نيز در شهرهاي شام سكونت گزيده و در طي سده هاي اول و دوم هجري در اين سرزمين به ديدار باقي شتافتند كه مزار و آرامگاه آنان همواره مورد توجه مردم قرار مي گرفت.

با توجه به فراواني صحابه و زادگان ائمه و نيز احداث و ايجاد بقعه هاي متبرك و ساختمانها و به دنبال آن ساخت مساجد و مدارس براي تعليم قرآن و حديث و فقه، جرياني براي ثبت شرح حال و سرگذشت اين افراد و توصيف آن بقعه ها و اماكن مذهبي، يعني تراجم نويسي و تاريخ محلي، پديد آمد و همين امر بعدها باعث ايجاد مكتب تاريخنگاري گسترده اي شد كه نه تنها از مكاتب تاريخنگاري حجاز و عراق كمتر نبود بلكه گوي سبقت را نيز در بعضي از سده ها از آنان مي ربود.

نخستين كسي كه كوشيد، تاريخ گذشتگان و اعراب جاهلي را در اين سرزمين احيا كند، «معاويه بن ابي سفيان» بود. چون وي همواره شيفته و فريفته وابستگيهاي حسبي و نسبي خود و زنده كردن ارزشهاي قبيله اي و قومي اعراب جاهلي و شاهان و سلاطين گذشته شبه جزيره بود؛ لذا كساني را براي خواندن تاريخ پيشينيان و ثبت و تحرير شكوه و عظمت شاهان اين سرزمين از يمن به دمشق فراخواند. به گفته سامي الدهان «عبيده بن شريه الجرهمي»، كه در سال هفتاد هجري درگذشت، از جمله محققاني بود كه براي نوشتن تاريخ عمومي اين سرزمين دعوت گرديد. متأسفانه تأليف او با عنوان «كتاب الملوك و اخبار الماضي» امروزه در دست نيست. كساني چون الاوزاعي متوفي 157 هجري و وليد بن مسلم نيز چندين اثر تاريخي نوشتند كه هيچكدام از آنها باقي

نمانده اند. [3] .

جريان تاريخنگاري اسلامي در دوران خلافت امويان بويژه «وليد و هشام بن عبدالملك» رشد و گسترش يافت؛ اين گونه تواريخ بر اساس خواست و تمايل خلفاي اموي، كه به شدت با بني هاشم و بويژه اهل بيت و شيعه خصومت و دشمني داشتند، به نگارش در مي آمد. هرچند كه از آن كتابها در سده هاي دوم و سوم هجري چيزي در دست نيست ولي بيشتر آثار و روايات ايشان در منابع مورخان سده هاي بعدي در دستمايه كار تاريخنگاري آنان گرديد.

با انتقال خلافت به بغداد، حدود يك قرن، تاريخنگاري در شام سستي گرفت تا اينكه دوباره جاني تازه يافت ليكن تاريخنگاران اين دوران به تأليف تاريخ عمومي اسلام كمتر علاقه اي نشان داده و بيشتر به تاريخنگاري محلي پرداختند؛ كساني چون ابن زوريق تنوخي [4] ، الربعي [5] ، الخولاني، [6] ابن عديم [7] ، ابن عساكر [8] ، ابن علي جراده [9] ، ابن ابي طي [10] ، ابن ابي اياس و ابن اياس [11] در سده هاي پنجم و ششم هجري تاريخنگاري شام را چهره اي ديگر بخشيدند. بعضي از آنان چون ابن ابي طي شيعه بوده و تاريخ تشيع در اين سرزمين را بخوبي به تصوير كشيدند.

مكتب تاريخنگاري اسلامي در شام با تأليف كتاب هشتاد جلدي «تاريخ مدينه دمشق» ابن عساكر (م 571) اوج بيشتري گرفت. اين اثر شگفت انگيز، علاوه بر اهميت آن درباره ي دمشق، منبع بسيار مهمي نيز براي تاريخ اسلام تلقي مي گردد كه مجلدات مستقلي از آن درباره ي زندگي پيامبر (ص) علي بن ابيطالب (ع) و امام حسين (ع) تصحيح شده و به چاپ رسيده و بسيار قابل توجه است. ابوشامه در قرن هفتم آن را در پانزده جلد و ابن منظور در همان سده آن را در سي جلد خلاصه كردند. ديري نپاييد كه در سده ي هشتم، جريان تاريخنگاري عمومي اسلامي در شام رشد كاملي يافت. كساني چون «الذهبي» متوفاي 748 ه ق به تأليف تاريخ حجيم و گسترده اي در سي جلد با عنوان «تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الاعلام» [12] پرداخته و بر اساس شيوه ي سالنگاري به ثبت حوادث تاريخ اسلام از دوران پيامبر (ص) تا هنگام حيات خويش و نيز شرح سرگذشت و تراجم صحابه، مشاهير و بزرگان اسلامي كه در هر سال وفات يافته بودند اقدام كرد. وي در مجلد سوم كتاب خود به بررسي حوادث سال 61 تا 80 هجري پرداخت و نمايي كلي از قيام امام حسين (ع) به دست داد.

مورخ مشهور ديگر اين عصر «ابن كثير دمشقي» (م 774 ه.ق) بود كه به تأليف يك تاريخ عمومي اسلامي دست زد و آن را «البداية و النهاية» [13] يعني آغاز و انجام نام نهاد. وي سلسله حوادث تاريخ اسلام را از ابتدا آغاز كرد و در چهارده مجلد منظم ساخت. در هشتمين مجلد آن هنگام ذكر حوادث سال 60 هجري مبحث مفصل و مستقلي را به قيام حسين (ع) اختصاص داد.

تاريخنگاري شام در قرن هشتم و نهم و دهم دوباره به شيوه تاريخ محلي بازگشت و كساني چون اربيلي [14] ، هروي [15] ، ابن حوراني [16] ، ابن شاكر كتبي [17] ، ابن رجب حنبلي [18] ، ابن عبدالهادي [19] ، ابن طولون [20] ، ابن شحنه [21] ، ابن شداد [22] ، ابن عمري [23] ، ابن عماد حنبلي [24] ، ابن البقاء بدري [25] ، طباخ الحلبي [26] ، عظيمي الحلبي [27] ، كامل الغزي [28] ، و... به تأليف تواريخ محلي شام اقدام كردند. بعضي از آن مورخان در مباحثي كه درباره ي شرح مكانهاي مذهبي و بويژه منتسب به شيعه ارائه كردند، گزارشها و اطلاعات قابل توجهي در مورد خاندان وحي و نبوت و نيز اهل بيت امام حسين (ع) در دوران اسارت در شام، ورود سرهاي شهدا به دمشق، حضور اسيران در بارگاه يزيد، محل قرار گرفتن سرهاي شهدا، و نيز رأس الحسين (ع)، اماكن و بقعه هاي متبرك منسوب به شيعه چون باب الصغير، مقبره ي زينب كبري و رقيه، مشهد المحسن و مشهد الحسين در حلب و مسائل ديگري كه با فاجعه كربلا مرتبط بود را به ثبت رسانيدند. بديهي است تأليفات گسترده و فراوان مورخان اين سرزمين، كه با افكار و عقايد مكتبي و مذهبي مخصوص به خود نگاشته شده، در مورد قيام حسيني و فاجعه عاشورا خالي از تحريف نيستند و بررسي همه ي آنها نيز با آن حجم وسيع، نياز به يك تأليف گسترده و مستقل دارد. نگارنده در اين مبحث تنها به ذكر ديدگاه چهار تن از مورخان، كه هر كدام گرايش سياسي و مذهبي خاصي داشته و وابسته به تفكر خاصي بوده اند، مي پردازد؛ اينان عبارتند از:

1- ابي عبدالله حمدان الخصيبي (متوفي 334 ه.ق) صاحب كتاب «الهداية الكبري» به عنوان شاخص غلاة شيعه.

2- ابن عساكر دمشقي (متوفي 571 ه.ق) صاحب «تاريخ مدينه دمشق» از علماي شافعي و تقريبا بي طرف اهل سنت.

3- شمس الدين الذهبي (متوفي 748 ه.ق) صاحب تاريخ الاسلام و وفيات

المشاهير و الاعلام» به عنوان شاخص مكتب اهل سنت.

4- ابن كثير دمشقي (متوفي 774 ه.ق) صاحب «البداية و النهاية» به عنوان شاخص تاريخنگاري وابسته اموي و شاگرد ابن تيميه بنيانگذار فكري مكتب وهابيت


پاورقي

[1] ابن‏سعد، طبقات الکبري، 111 - 115: 7.

[2] نجدة خماش، الشام في صدر الاسلام،: 5624؛ احسان عباس، تاريخ بلاد الشام، ص 222 - 243.

[3] تاريخنگاري در اسلام، ترجمه و تدوين يعقوب آژند، ص 106.

[4] متوفي 442 هجري در شهرک معرة النعمان است. کتاب وي که درباره‏ي حوادث قرن پنجم هجري و فتوحات ترکان و هجوم فرانکها به سرزمين شام و بويژه حلب است از بين رفته ولي ابن‏نديم در زبدة الحلب از آن بهره برده است.

[5] متوفي 444 هجري کتابي در باب تاريخ دمشق نوشت که ابن‏عساکر از آن بهره‏هاي فراواني برده است.

[6] متوفي 365 هجري کتابي به نام تاريخ داريا نوشت که در سوريه به چاپ رسيده است.

[7] متوفي 660 هجري کتابي عظيم در باب حلب نوشت و در آن تاريخي مفصل از شام در صدر اسلام تا قرن هفتم ارائه داد کتاب او با نام بغية الطلب في تاريخ الحلب توسط سهيل زکار در 1988 در دمشق به چاپ رسيد.

[8] متوفي 571 هجري مؤلف مشهور تاريخ مدينه و دمشق است که در هشتاد جلد تأليف شده و جز بخشي از آن امروزه بر جاي نمانده که توسط صلاح‏الدين المنجد در دمشق به سال 1371 ق چاپ شده است.

[9] متوفي قرن ششم هجري است که کتابي در باب حلب نوشت و ابن‏نديم از اثر او بهره‏هاي فراوان برده است.

[10] متوفي 630 هجري از شيعيان مشهور حلب بود که بيش از ده کتاب تأليف کرد که يکي از آنها معادن الذهب امروزه موجود است و ساير آثار او در تأليفات متأخران مورد بهره‏برداري قرار گرفته است.

[11] متوفي 555 هجري ذيل تاريخ دمشق را نوشت که توسط سهيل زکار در بيروت به سال 1403 به چاپ رسيد.

[12] کتاب شمس‏الدين الذهبي با تحقيق عمر عبدالسلام تدمري در دارالکتاب العربي بيروت به سال 1401 به چاپ رسيد.

[13] اين کتاب در ده جزء و پنج مجلد در دارالفکر بيروت به سال 1398 تجديد چاپ شد.

[14] متوفي 726 هجري است. بخشي از تأليف او در مورد دمشق در دار الکتاب الظاهرية موجود است و هنوز به چاپ نرسيده است.

[15] هروي به شرح مزارات و بقاع متبرکه شيعه در شام پرداخت. کتاب وي با نام «زيارات الشام» در دمشق به چاپ رسيد.

[16] متوفي سده ششم هجري، «زيارات الشام» او در دمشق به سال 1981 م. به چاپ رسيد. اين کتاب به شرح زندگي‏نامه صحابه، امامزادگان، سادات، صوفيه و عرفاي سوريه پرداخته و تقريبا از کتاب هروي تقليد کرده است.

[17] متوفي 674 هجري يک تأليف گسترده درباره‏ي مشاهير اسلام با عنوان «فوات الوفيات» به رشته تصنيف در آورد که در سال 1951 م توسط محي‏الدين عبدالحميد در قاهره به چاپ رسيد. تأليفي نيز در تاريخ دمشق داشت.

[18] متوفي 795 هجري در مورد مشاهير فرقه خود يعني حنابله تأليفي نگاشت که با عنوان «طبقات الحنابله» در دمشق به چاپ رسيد.

[19] متوفي 909 هجري و از مورخان شيعي شام است. وي کتابي با نام «ثمار المقاصد في ذکر المساجد» درباره‏ي تاريخ مساجد دمشق و مشاهيري که آنها را احداث کرده بودند نگاشت که توسط محمد اسعد طلس در بيروت به سال 1361 ق به چاپ رسيد.

[20] متوفي 953 هجري درتاريخ صالحيه کتابي با نام «القلائد الجوهريه في تاريخ الصالحيه» نوشت که در سال 1956 م توسط محمد احمد دهمان در دمشق چاپ شد.

[21] کتاب او با نام «الدر المنتخب من تاريخ الحلب» در دمشق به سال 1404 ق چاپ شد.

[22] عزالدين محمد بن علي بن ابراهيم بن شداد، الاعلاق الخطيره في ذکر امراء الشام و الجزيره، حققه يحيي ذکريا عباره، دمشق، و زارة الثقافه 1991 م.

[23] فضل‏الله بن عمري در مورد مساجد دمشق بويژه جامع اموي تأليفاتي داشت که يکي از آنها به نام الجامع الاموي توسط محمد مطيع الحافظ به چاپ رسيد.

[24] ابوالفلاح عبدالحي بن عماد حنبلي، شذرات الذهب في اخبار من الذهب، بيروت، دارالفکر، 1399 ق.

[25] ابن البقاد عبدالله البدري (قرن نهم)، نزهة الانام في محاسن الشام، بيروت، دار الرائد، 1980 م.

[26] محمد راغب طباخ الحلبي، اعلام النبلاء بتاريخ حلب الشهباء صححه محمد کمال، حلب، دار القلم العربي چاپ دوم 1408 ق.

[27] محمد بن علي عظيمي الحلبي (م 556)، تاريخ الحلب. تحقيق ابراهيم زعرور، دمشق 1984 م.

[28] کامل الغزي البابي الحلبي، نهر الذهب في تاريخ الحلب، تحقيق شوقي شعث، محمود الفاخوري، حلب، دار القلم العربي، 1412 ق.