بازگشت

اصالت و مهد تربيت اكبر


او كه بود؟ نامش علي، ملقب به اكبر است. فرزند كه؟ فرزند پاك حسين سبط احمد ص است. جدش كه بود؟ نوه ارشد علي بني عم احمد ص است. مامش كه بود؟ليلي، دختر ابي مره. از كدامين قبيله و قوم: از قبيله هاشم و قوم قريش.

و بدينسان علي با لقب اكبر از برادر بزرگوارش (زين العابدين) مشخص بود، دامان پاك و انقلابي حسين مكان ولادت و مهد تربيتش، ايمان علي وار حسين و علم بيكران حسين، علي اكبر را غوطه ور ساخت


و از چشمه جوشان فيض و كرم و مروت و مردانگي پدر، سر برآورد، جواني شجاع و پيشقدم در نبرد گرديد، كه مورخين، اكبر را يكي از قهرمانان بني هاشم محسوب نموده اند؛ تا جائيكه دشمن بيشتر از دوست بدين حقيقت اعتراف نموده كه اكبر، شجاع و با مروت بود با اينكه سنش كم و عمرش كوتاه بود.

آري، تاريخ هم، بر حماسه هاي اكبر فخر مي كند و اين گونه قضاوت مي نمايد: اگر طف شاهد قهرماني هاي بيباكانه او، و فداكاري هاي مفتخرانه او است، سزاوار است كه تاريخ در زرين ترين ورق، در عالي ترين سطوح، در والاترين سطور، صادقانه ترين استقامت، و نيكوترين وفا و گرانبهاترين و پرشكوهترين شهادت را ثبت نمايد.

حركت انقلابي و تعهد رسالت انساني علي اكبر.

با تمامي هستي اش، با پدرش، با برادرانش، چونان سربازي شباهنگ در سپاه الله در جبهه حق در سنگر دفاع پيش بسوي نبردي خونين با احتمال خطرات زياد و گرفتاري هاي سوق الجيشي؛ اما، با تمام اين حرفها و پندارها، كوچكترين لرزش، كوتاه ترين سكون در او راه ندارد او في سبيل الله حركت مي آفريند، راستي كدامين عقل، علي اكبر را غير اين متصور است؟!!. نه، نه.

علي اكبر واقعيتي شگرف بر تارك تئوري هاي افسانه اي تاريخ!!

او بوراثت از حسين،خوي محمدي دارد.

او حامل نام علي، ابرمرد جهان بشريت، اولين مولود كعبه عبادت، اولين شهيد محراب عبادت، قهرمان نبرد و جدال و جهاد


در احد و حنين و قهرمان سخن و گفتار و نوشتار در نهج البلاغه مي باشد.

او حاوي شراره هاي سوزان قلب انقلابي زهرا دخت گرامي نبي معظم است، اكبر در تمامي جريانات و وقايع (از بزرگش تا كوچكش) در حركت تاريخي عاشورا قرار دارد؛ قوت قلب پولادين و اراده تواناي اكبر و عزم راسخ علي را در تاريخ اين گونه مي يابيم.

آن گاه كه خبر شهادت دو ابرمرد جان به كف، مسلم بن عقيل و هاني ابن عروه را مي شنود، كاروان به سوي طف در حركت است، و علي اكبر با پدر همراه و همدوش، آنگاه كه بي وفائي ناجوانمردان سست عنصر كوفه را مي فهمد، كاروان در حركت است و علي همگوي و همدم پدر، آنگاه كه ناله طفلان مسلم در سوگ پدر و اشك داغ آنان را لمس مي كند، در رو به روي پدر با پدر همراز؛ و آنگاه كه امام خطاب به همراهان كه واقعيت امر اين است و از پيروزي ظاهري خبري نيست و مردم كوفه بي وفائي كردند و مسلم و هاني شهيد شدند و بالاخره از مال و مقام و غنيمت خبري نيست، همگي برگشتند و چند نفري ماندند، (72 ابرمرد و جان به كف، فرياد حق زدند، پيچيد در تمامي سموات و عرش و فرش، شد نقش بر جبين كبودين آسمان، اين بانگ پر طنين و غرورآفرين عشق، پاينده باد عدل، اسلام پرشكوه، قرآن جاويدان).

علي، استوار. مصمم، مستحكم، با پدر باز همراه بود. در عين حال از اين همه پستي و زشتي انسانهاي وابسته رنج مي برد و طاقت ديدن اشك هاي محمد و ابراهيم دو فرزند مسلم را نداشت؛ ولي پدر دلداريشان مي داد و همين براي اكبر، تسلي بخش بود.