بازگشت

بخود آييد، آيا كشتن من و هتك حريم من به صلاح شماست؟


در روز عاشورا پس از آماده كردن لشكر، حضرت چند بار آن لشكر جفاپيشه را نصيحت كرد و موعظه نمود.

يكبار فرمود: مردم نسب مرا در نظر آوريد، ببينيد من كيستم، بخود آئيد، ببينيد آيا كشتن و هتك حريم من به صلاح شماست؟

آيا من پسر دختر پيامبر شما، وصي پيامبر و پسر عموي او و اول مؤمني كه تصديق رسولخدا كرد نيستم؟

آيا حمزه سيدالشهداء عموي من، عموي پدرم نيست، آيا جعفر طيار كه با دو بال در بهشت پرواز مي كند، عموي من نيست.

آيا به شما نرسيده سخن پيامبر كه راجع به من و برادرم فرمود: ايندو سرور جوانان بهشت هستند، اگر مرا تصديق مي كنيد، كه به خدا حق هم همين است چون من هرگز از وقتي كه فهميدم خدا دروغ گو را دشمن دارد، دروغ نگفته ام، و اگر مرا تكذيب مي كنيد، در ميان شما هستند كساني كه به شما خبر دهند، از جابر ابن عبدالله انصاري، و ابا سعيدخدري و سهل ابن سعد ساعدي و زيد ابن ارقم و انس ابن مالك بپرسيد، به شما خواهند گفت كه اينها از پيامبر اين سخن را شنيده اند،

آيا اين (حديث) مانع شما از كشتن من نيست؟ سپس حضرت پس از مكالمه با شمر ملعون فرمود:

اگر در اين شك داريد، آيا در اين هم شك داريد كه من پسر دختر پيامبر شما هستم، بخدا كه ميان شرق و غرب پسر دختر پيامبري غير از من نيست، واي بر شما آيا كسي را كشته ام يا مالي را از بين برده ام يا جراحتي زده ام كه تقاص مي كنيد،

آن گروه بي شرم، هيچ جوابي نمي دادند، حضرت صدا زد: اي شبث ابن ربعي، اي حجار ابن ابجر، اي قيس ابن اشعث، اي يزيد ابن حارث، آيا شما به من ننوشتيد كه ميوه ها رسيده و باغها سبز شده است و تو بر لشكر آماده وارد مي شوي؟ آن بي حياها گفتند: ما نبوديم، حضرت فرمود: سبحان الله، بخدا كه شما بوديد.