بازگشت

فداي لب تشنه ات يا حسين


هلال ابن نافع گويد: هنگام شهادت حضرت امام حسين بالاي سر حضرت آمدم، بخدا قسم كشته اي غرقه در خون، نيكوتر و نوراني تر از او نديدم، نور صورت و هيبت او مرا از تفكر در شهادتش مشغول كرد، و او در آن حال آب طلب مي كرد، شنيدم مردي گفت: بخدا سوگند از اين آب نياشامي تا به آب جوشان (جهنم) وارد شوي حضرت فرمود: واي بر تو من از آب جوشان جهنم نمي نوشم، من بر جدم پيامبر وارد مي شوم و در منزل او ساكن مي شوم، در جايگاه صدق، نزد مالك قدرتمند، و از آب صاف مي نوشم و از كارهاي شما شكايت مي كنم. [1] .

مؤلف گويد: مصيبت عطش بر سيدالشهداء از همه سنگين تر بود، نه از آن جهت كه تشنگي سراسر وجودش را فراگرفته بود و لبها خشك و پژمرده و چه بسا دهان مجروح و سوي چشم كم شده بود، نه، بلكه از آن جهت كه فرياد العطش اطفال مظلومش را مي شنيد، از آن جهت كه جوان برومند او علي اكبر، از پدر تقاضاي آب، كه حق حيات است دارد، اما سيدالشهداء آبي نمي يابد، از آن جهت كه صورت طفل شيرخوار خود را مي بيند كه چگونه از تشنگي به كام مرگ فرو مي رود و آتش گرفته، اما چاره اي ندارد، آري اگر براي ديگران آب براي رفع عطش بود، براي علي اصغر هم آب بود و هم غذا، چرا كه مادرش نيز شير نداشت، چقدر سنگين است بر مثل سيدالشهداء كه از آن مردمان پست، براي طفل خود تقاضاي آب كند، اما با تير به او پاسخ دهند، و بالاخره برادر گرامي خود را براي طفل خود تقاضاي آب كند، اما با تير به او پاسخ دهند، و بالاخره برادر گرامي خود را براي آوردن آب فرستاد، گويا اطفال منتظر آب بودند، كه ديدند سيدالشهداء برگشت و خبر شهادت برادر را آورد.


پاورقي

[1] نفس المهموم ص 228.