بازگشت

اعترافات قاتل سيدالشهداء به عظمت حضرت


پسر فاطمه در ميان قتلگاه افتاده بود، لحظات آخر عمر شريفش سپري مي شد، تيرها از اطراف مانند بالي بدن مقدسش را فراگرفته بودند، خون بسياري كه از بدن شريفش سرازير شده بود، حضرت را ضعيف كرده بود، مدتي بود كه در قتلگاه بود، كسي نزديك نمي شد، هر كس مي خواست از گناه كشتن پسر فاطمه دوري كند، شمر صدا زد واي بر شما منتظر چه هستيد؟ او را بكشيد.

سنان ابن انس همو كه قبلا نيزه اي سهمگين بر پشت حضرت زده بود كه از سينه مباركش سر زده بود، از اسب پياده شد و در حالي كه با شمشير بر حلقوم شريف حضرت مي زد گفت: بخدا قسم من سر تو را جدا مي كنم در حالي كه مي دانم تو پسر پيامبر خدا هستي و از تمامي مردم در پدر و مادر برتري و سپس كرد آنچه كرد. [1] .


پاورقي

[1] نفس المهموم ص 227، در اينکه قاتل سيدالشهداء کيست، ميان علماء اختلاف است، مشهور اين است که شمر است، اما بسياري سنان را نام مي برند.