بازگشت

عقيل برادر حضرت امير نيز بخاطر دنيا از حضرت اعراض كرد


حضرت علي عليه السلام رسوم گذشته كه عرب را بر عجم تفضيل مي داد و از زمان خليفه دوم شكل گرفته بود زير پا گذاشت و همچنين برتري رئيس و زيردست، آقا و بنده را ناديده گرفت و با قاطعيت ايستاد، طلحة و زبير را با آن شهرت و ثروت و مقام با بنده آنها يكسان عطا مي داد، حتي برادر خود عقيل را نيز مراعات نكرد و به او نيز بمقدار حقش داد نه بيشتر، بطوريكه او هم به طرف معاويه رفت گرچه دل به معاويه نداد اما از دنياي او بهره گرفت - روزي عقيل به نزد حضرت آمد حضرت به امام مجتبي فرمود:

عمويت را بپوشان (لباس بده) لباس و ردائي از لباس ورداء حضرت به او پوشاند.

چون هنگام شام شد، عقيل ديد كه نان و نمك آورده اند، گفت: جز اينكه كه مي بينم چيزي نيست؟!

حضرت فرمود: آيا اين از نعمتهاي خدا نيست و براي اوست حمد و سپاس بسيار، عقيل گفت: عطائي به من ده تا بدهكاري خود را اداء كنم و زود مرا روانه كن تا بروم، حضرت فرمود: بدهكاري تو چقدر است؟ گفت يكصد هزار درهم حضرت فرمود: نه بخدا اين مقدار نزد من نيست و ندارم ولي صبر كن وقتي سهميه من از بيت المال آمد با تو تقسيم مي كنم و اگر نه اين است كه بايد براي خانواده چيزي باشد همه را به تو مي دادم، عقيل گفت: بيت المال در دست توست ولي مرا به سهميه خودت اميد مي دهي؟

اصلا سهميه تو چقدر است، اگر همه اش را هم به من بدهي چقدر مي شود؟ حضرت فرمود: سهم من در بيت المال مثل يكي از مردهاي مسلمان است، گفتگو چون بالاي دارالاماره بود و بر صندوقهاي اهل بازار مشرف بود، حضرت فرمود: اگر سخن مرا قبول نداري برو پائين قفل يكي از اين صندوقها را بشكن و موجودي آن را بردار! عقيل گفت: در اين صندوقها چيست؟ حضرت فرمود: اموال كاسبها.

عقيل گفت: آيا مرا دستور مي دهي كه صندوق گروهي را كه بر خدا توكل كرده اند و اموال خود را در آن نهاده اند بشكنم؟ حضرت فرمود: آيا تو هم مرا دستور مي دهي كه بيت المال مسلمانها را باز كنم و اموال آنها را بتو دهم و حال آنكه بخدا توكل كرده اند و بر آن قفل زده اند، اگر مي خواهي شمشيرت را بردار، منهم شمشيرم را بردارم و با هم به (ناحيه) حيرة رويم كه در آنجا كاسبهاي پولدار هستند، بر سر يكي از آنها بريزيم و مالش را بگيريم؟! عقيل گفت: آيا دزدي كنم؟ حضرت فرمود: از يك نفر به دزدي كني بهتر است از اينكه از تمام مسلمانان بدزدي!

عقيل گفت: اجازه مي دهي پيش معاويه روم؟ حضرت فرمود: آري، گفت پس مرا كمك كن در اين سفر.

حضرت فرمود: اي حسن به عمويت چهارصد درهم بده، عقيل خارج شد در حالي كه مي سرود: بزودي آنكه تو را از من بي نياز كرد مرا نيز بي نياز مي كند و به زودي خداوند بدهكاري مرا ادا مي كند. [1] .

سخن در عدالت علي عليه السلام بيش از اين مجال مي خواهد - منظور همين است كه اين نحو عدالت در ديدگاه مردم، مخالف روشي است كه مردم با آن بار آمده بودند و بخاطر همين حب دنيا از حضرت كناره گرفتند.


پاورقي

[1] بحار ج 41 ص 113.