بازگشت

جنايات جنگي خالد ابن وليد و سكوت خليفه


يكي از صفحات سياه تاريخ كه در اوايل دوران رحلت پيامبر اكرم انجام گرفت، حادثه تاسف بار كشته شدن مالك ابن نويره و افراد قبيله او توسط سپاهي كه ابوبكر، به فرماندهي خالد ابن وليد فرستاده بود، مي باشد.

مالك ابن نويره، كه در جاهليت و اسلام فردي محترم و شاعري بزرگوار و جنگجويي دلاور و از بزرگان و جوانمردان بود كه به او مثل مي زدند، پس از ابوبكر اعلام نمود تا قطعي و روشن شدن خليفه پيامبر، از دادن زكاة امتناع مي كند، اما دشمنان، اين كار او را بعنوان ارتداد او از اسلام تلقي كردند، خالد ابن وليد، فرمانده سپاه ابوبكر به طرف او هجوم آورد.

مالك افراد قبيله خود را بخاطر حفظ اسلام پراكنده كرد تا برخورد سوئي رخ ندهد، سپاه ابوبكر وقتي به سرزمين بطاح رسيد از افراد قبيله كسي را نديد، خالد ابن وليد، دستور داد تا به تعقيب آنها بپردازند، سربازان خالد، مالك و همراهان او را محاصره كردند، آنها دست به اسلحه بردند، سربازان خالد گفتند: ما مسلمانيم، آنها هم گفتند: ما نيز مسلمانيم، گفتند: پس اين سلاح ها چيست كه با خود داريد؟ آنها گفتند: شما چرا سلاح برداشته ايد؟ سرانجام اسلحه را كنار گذاردند و با سپاه خالد نماز صبح را برگزار كردند.

بعد از نماز اسلحه آنها را جمع كردند و همگي را دستگير و بصورت اسيران در حاليكه ليلي همسر زيباي مالك نيز در ميان آنها بود را به نزد خالد آوردند،

زيبايي و جمال بسيار زياد همسر مالك كه زبان زد عرب بود، خالد را مفتون ساخت، خالد تصميم به قتل مالك گرفت، هر چه خواستند او را مانع شوند،

قبول نكرد، حتي مالك گفت: ما را نزد ابوبكر بفرست تا او حكم كند، اما خالد نپذيرفت، سپس دستور داد تا گردن مالك را بزنند، مالك به همسرش نگاه كرد و گفت: اين است كه مرا به كشتن داد،

خالد گفت: اين خداست كه بخاطر برگشتن تو از اسلام، تو را به كشتن داد، مالك گفت: من مسلمانم، اما خالد فرمان قتل را دوباره صادر كرد و او را كشتند و در همان شب با همسر وي همبستر شد و سپس اسيران را در شب بسيار سردي زنداني و جارچي او فرياد زد - ادفئوا اسراكم - اين لغت در (كنانه) كنايه از كشتن بود و اما در اصل معنايش پوشانيدن اسران است، با اين حيله تمام آن اسران را كشتند، جنايات چنان هولناك بود كه سيل اعتراضات به ابوبكر وارد شد، يكي از كساني كه سرسختانه معترض شد خليفه دوم است، او به خالد گفت: مرد مسلماني را كشتي و با زن او همبستر شدي، بخدا قسم سنگسارت خواهم كرد!

اما ابوبكر، به هيچ وجه ترتيب اثر نداد و گفت: خالد اشتباه كرده است و از جنايات جنگي وي صرفنظر كرد، او حتي حاضر نشد كه خالد را از فرماندهي عزل كند و گفت: خالد شمشير خداست و من آن را غلاف نمي كنم، فقط بعد از ابوبكر عمر او را عزل كرد، و تنها به همين مقدار اكتفا نمود!!

آري اين حوادث هولناك در كمتر از دو سال از رحلت پيامبر اتفاق افتاد و خون آن همه مسلمانان و نواميس آنها به هدر رفت [1] .


پاورقي

[1] جريان مذکور را عموم مورخين و ترجمه نويسان همانند طبري و ابن‏اثير و زبير ابن‏بکار و سايرين ذکر کرده‏اند واز مسلمات تاريخ است.