بازگشت

نفوذ نامحرمان


اولين زيان، سلطه نامحرمان و به تعبير روايات «اشرار» بر جامعه است. در چنين جامعه اي خوبان كنار زده شده، اشرار زمام امور را به دست مي گيرند. اشرار و فرصت طلبان دنبال زمينه اي مي گردند تا اقتدار پيدا كنند. آنان همانند ميكرب هايي هستند كه در محيط پاك زمينه اي براي جولان ندارند، محيط فاسد زمينه ساز رشد آن هاست. و تساهل و تسامح و بي تفاوتي عام مهم رشد اين منحرفان است.

محيط را دو چيز مي سازد: 1. گناه گنه كاران؛ 3. بي تفاوتي در برابر آنان. امام علي عليه السلام در واپسين لحظات عمر مباركش براي فرزندان


و تمام شيفتگان حضرتش در طول تاريخ وصيت كرد، از جمله فرمود:

«لا تتركوا الامر بالمعروف و النهي عن المنكر فيولي عليكم شراركم ثم تدعون فلا يستجاب لكم؛ [1] .

امر به معروف و نهي از منكر را ترك نكنيد كه اشرار بر شما مسلط مي شوند، سپس هر چه دعا كنيد مستجاب نمي شود».

تساهل و تسامح، جامعه را تبديل به عرصه ي تاخت و تاز فرصت طلباني مي كند كه به چيزي كم تر از نابودي اساس اسلام ناب محمدي صلي الله عليه و آله فكر نمي كنند. فرصت طلباني كه بي رحماني بر اصول و مباني و احكام مسلم اسلام تاخته و با هر چه كه در اختيار دارند به مقابله برمي خيزند. فرصت طلباني كه اصول ارزش ها را بمباران مي كنند و با قلم هاي فاسد خود گوهر عفت را از جامعه ربوده، هرزگي را روشنفكري تلقي مي كنند. اين خطري است كه بايد همه دلسوزان انقلاب، همه ي آن ه كه دلشان براي اسلام ناب محمدي صلي الله عليه و آله و سلم مي تپد، مراقب آن باشند و با آن مقابل كنند.

در اين زمينه شهيد آيةالله مطهري (قدس سره) سخني جامع و عميق دارند:

رخنه و نفوذ افراد فرصت طلب در درون يك نهضت از آفت هاي بزرگ هر نهضت است وظيفه بزرگ رهبران اصلي اين است كه راه نفوذ و رخنه ي اين گونه افراد را سد نمايند. هر نهضت مادام كه مراحل دشوار اولين را طي مي كند، سنگيني اش بر دوش افراد مؤمن، مخلص و فداكار است،


اما همين كه به بار نشست و يا لااقل «نشانه هاي بار دادن» آشكار گشت و شكوفه هاي درخت هويدا شد سر و كله ي افراد فرصت طلب پيدا مي شود، روز به روز كه از دشواري ها كاسته مي شود و موعد چيدن ثمر نزديك تر مي گردد، فرصت طلبان محكم تر و پرشورتر پاي علم نهضت سينه مي زنند تا آن جا كه تدريجا انقلابيون مؤمن و فداكاران اوليه را از ميدان به در مي كنند. اين جريان تا آن جا كليت پيدا كرده كه مي گويند: «انقلاب فرزند خور است» گويي خاصيت انقلاب اين است كه همين كه به نتيجه رسيد فرزندان خود را يك يك نابود سازد. ولي انقلاب فرزند خور نيست غفلت از نفوذ و رخنه ي فرصت طلبان است كه فاجعه به بار مي آورد.

جاي دوري نمي رويم. انقلاب مشروطيت ايران را چه كساني به ثمر رساندند؟ و پس از به ثمر رسانيدن چه چهره هايي پست ها و مقامات را اشغال كردند؟ و نتيجه ي نهايي چه شد؟ سردار ملي ها و سالار ملي ها و ساير قهرمانان آزادي خواه همه به گوشه اي پرتاب شدند و به فراموشي سپرده شدند و عاقبت با گرسنگي و در گمنامي مردند، اما فلان الدوله ها كه تا ديروز زير پرچم استبداد با انقلابيون مي جنگيدند و طناب به گردن مشروطه چيان مي انداختند و مقام صدرات عظما رسيدند و نتيجه ي نهايي، استبدادي شد به صورت مشروطيت.

فرصت طلبي، تأثير شوم خود را در تاريخ صدر اسلام نشان داد. در دوره ي عثمان، فرصت طلبان جاي شخصيت هاي مؤمن به اسلام و اهداف اسلامي را گرفتند؛ «طريد»ها وزير شدند و كعب الاحبارها مشاور و اما ابوذرها و عمارها به تبعيدگاه فرستاده شدند و يا در زير لگد مچاله شدند.

نهضت را اصلاح طلب آغاز مي كند نه فرصت طلب و هم چنين آن را


اصلاح طلب مؤمن به اهداف نهضت مي تواند ادامه دهد نه فرصت طلب كه در پي منافع خويش است.

به هر حال، مبارزه با رخنه و نفوذ فرصت طبان علي رغم تظاهرات فريبنده شان يكي از شرايط اصلي ادامه ي يك نهضت در مسير اصلي است. [2] .

اين عالم بزرگ، و فقيه با بصيرت، پيش از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي هشدار فوق را مطرح كرده است و اينك در آستانه ي سومين دهه انقلاب، انقلاب نياز به فرصت طلب زدايي به خصوص در عرصه هاي فرهنگ و انديشه دارد. قلمزنان فاسدي كه در رژيم طاغوت به خوش خدمتي براي ارباب مشغول بودند، امروز در عرصه ي برخي مطبوعات قلم مي زنند و بي شرمانه مقدسات انقلاب را هتك مي كنند. اگر اين علف هاي هرزه از عرصه ي فرهنگ و هنر و انديشه چيده نشوند، خداي ناكرده ما بايد شاهد پايمال شدن آرمان هاي بلند انقلاب و بنيانگذار راحل آن حضرت امام خميني (ره) باشيم و اين وصيت آن عزيز سفر كرده است:

من در ميان شما باشم و يا نباشم، به همه ي شما وصيت و سفارش مي كنم كه نگذاريد انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بيفتد. [3] .


پاورقي

[1] نهج‏البلاغه، نامه‏ي 47. نيز به همين مضمون تهذيب، ج 6، ص 176؛ بحارالانوار، ج 100، ص 72.

[2] نهضتهاي اسلامي در صد سال اخير، ص 99-96.

[3] کلمات قصار پندها و حکمت، امام خميني، ص 97.