بازگشت

اصل رعايت قانون


از اصول تغيير ناپذير در سيره ي امام علي عليه السلام رعايت «قانون» بود. حضرت رعايت قانون را براي همگان به ويژه براي كارگزاران خويش ضروري مي ديد، در اين جهت با كسي مسامحه نكرد و با قانون شكنان سخت برخورد مي كرد. چه بسا برخي پس از اين برخورد مولا به معاويه پناهنده مي شدند ولي مولا اهل معامله با قانون شكنان نبود.

در بينش علي عليه السلام بيش از ديگران بايد كارگزاران حكومت حريم قانون را حفظ كنند كه گفته اند «حرمت امامزاده را بايد متولي آن نگه دارد». تنها در اين صورت مي توان از مردم توقع رعايت قانون را داشت كه:



اگر ملك ز باغ رعيت خورد سيبي

برآورند غلامان او درخت از بيخ




وقتي به مولا گزارشي مي رسيد كه كارگزاري دست به خيانت آلوده، حضرت به صرف اتهام او را از كار بركنار نمي كرد، بلكه تحقيق مي كرد، اگر گزارش نادرست بود از كارگزار خويش رفع اتهام مي كرد به عنوان نمونه: گزارش رسيد كه منذر بن جارود عبدي در بيت المال خيانت كرده است. حضرت پس از بازجويي و تحقيق او را تبرئه كرده مورد عفو قرار داد. [1] .

ولي اگر پس از تحقيق جرم ثابت مي شد، مولا درنگي در مجازات نمي كرد. به عنوان نمونه:

به مولا گزارش داده شد كه ابن هرمه كه مسؤول بازار اهواز بود خيانت كرده است. براي مولا خيانتش اثبات شد. به استاندار اهواز نامه نوشت:

آنگاه كه نامه اي به دستت رسيد بلافاصله ابن هرمه را از كار بركنار كرده و او را به زندان انداخته و اين را به مردم هم خبر بده و اين نظر را به ديگر كارگزاران حكومت نيز اعلان كن. مبادا غفلت و كوتاهي در اين امر كني كه مورد غضب خدا قرار گرفته و به علاوه تو را با شديدترين وجهي از كار بركنار مي كنم و پناه بر خدا مي برم از اين كار. وقتي روز جمعه شد او را از زندان خارج ساز و 35 ضربه شلاق به او بزن و او را دور بازار بگردان كه اگر كسي از او طلبي داشت يا پولي را به ناحق از كسي گرفته و اين اثبات شد، از اموال ابن هرمه حقش داده شود. سپس او را دوباره دست بسته، با ذلت به زندان بينداز و پاهاي او را در زندان با كمربند


محكم ببند و فقط هنگام نماز پاهاي ا و را باز كن و مانع از اين نشو كه كسي براي او خوراكي، نوشيدني، لباس، فرش بياورد ولي اجازه مده كسي با او آمد و رفت كرده راه مكر و حيله را به او ياد داده او را اميدوار به خلاص كند. اگر گزارش رسيد كه كسي دست به اين كار زده او را تازيانه زده و زندانش كن تا آن كه توبه كند.

دستور بده كه زندانيان به حياط زندان آمده و از هواي آزاد استفاده كنند ولي به ابن هرمه چنين اجازه اي مده مگر آن كه خوف مرگش باشد. در اين صورت به او هم اجازه ي استفاده از هواي آزاد بده.

اگر ديدي ابن هرمه چنان طاقت تازيانه دارد بعد از يك ماه دوباره 35 ضربه تازيانه بر او بزن.

گزارش اجراي اين فرمان را به من ده. ضمنا حقوق اين خائن را هم قطع كن. [2] .

اين دستور قاطع، الگويي الهام بخش براي همه ي مسؤولان نظام اسلامي در برخورد با كارگزاران خائن است. يك برخورد اين چنيني كافي است كه جلو ده ها تخلف را بگيرد.

ممكن است كساني اين برخورد را فوق العاده خشن ببينند. ولي اينان بايد بدانند يك برخورد قاطع خشن كه زمينه تخلف را بخشكاند، ضرورت يك حكومت آرمانگر است.

نيز درباره مصقلة بن هبيره ي شيباني كارگزار امام علي عليه السلام در اردشير خره آمده است، اسيراني را به پانصد هزار درهم خريد كه بهاي آن


را به بيت المال بپردازد. ولي مصقله پس از پرداخت دويست هزار دهم، بقيه را نپرداخت. امام علي عليه السلام او را به كوفه فرا خواند و به او مهلت داد تا باقي مانده ي بدهكاري اش را بپردازد ولي او شبانه به شام گريخت و به معاويه پناهنده شد. [3] امام علي عليه السلام ضمن نكوهش كار زشت او [4] دستور داد منزلش را ويران كنند تا درس عبرتي براي ديگر كارگزاران خائن باشد. [5] .

امام علي عليه السلام به حدي به اصل «رعايت قانون» پاي بند بود كه حتي از تخلف نزديك ترين كسانش كه محبوب مولا نيز بودند نگذشت.

امام باقر عليه السلام فرمود:

«ان اميرالمؤمنين عليه السلام أمر قنبرا أن يضرب رجلا حدا فغلط قنبر،فزاده ثلاثة أسواط، فأقاده علي من قنبر ثلاثة أسواط؛ [6] .

اميرمؤمنان علي عليه السلام به قنبر دستور داد بر كسي اجراي حد كند. او اشتباها سه ضربه اضافه زد. مولا آن را قصاص كرد وسه تازيانه بر قنبر نواخت».

نيز نقل كرده اند:

نجاشي شاعر مولا علي عليه السلام بود. در ماه رمضان شراب خورد. مولا ابتدا هشتاد ضربه تازيانه بر او نواخت و سپس بيست ضربه اضافه كرد. نجاشي گفت: هشتاد ضربه حقم بود، چون شراب نوشيده ام، اين بيست


ضربه چرا؟ حضرت فرمود: «براي آن كه حرمت ماه رمضان را شكستي». [7] .

تسامح و تساهل به معناي معامله گري و كوتاه آمدن از دين ربطي به دين ندارد؛ چه در اصول و چه در فروع. و اين معنا از تساهل است كه در برابر غيرت ديني قرار دارد.


پاورقي

[1] سفينة البحار، ج 2، ص 582.

[2] مستدرک الوسائل، ج 3، ص 207.

[3] شرح نهج‏البلاغه، ابن ابي‏الحديد، ج 3، ص 145-127.

[4] نهج‏البلاغه، خطبه‏ي 44.

[5] کشف المراد، ص 389.

[6] کافي، ج 7، ص 260.

[7] وقعة صفين، ص 425.