بازگشت

اصل عدالت


از اصولي كه حضرت از آغاز تا پايان حكومتش بر آن پا فشرد «عدالت» بود. «عدالت» در منطق مولا علي عليه السلام اصل مقدسي بود كه جانش را بر سر آن گذاشت: «قتل في محراب عبادته لشدة عدالته؛ حضرت به خاطر شدت عدالتش در محراب به شهادت رسيد». حضرت بر همه ي ابعاد عدالت به ويژه عدالت در تقسيم بيت المال تأكيد خاصي داشت؛ زيرا در حكومت عثمان حاتم بخشي هاي بي حساب شد و با آن برخوردي همانند اموال شخصي شد. در حالي كه محروميت در كشور اسلام موج مي زد، عثمان بيت المال را در اختيار نزديكان خود گذاشته بود و آنان به معناي دقيق كلمه به غارت بيت المال پرداختند. حضرت اصل را بر اين گاشت كه بايد «حق» به حقدار برسد» و همه از امكانات بيت المال بهره مند شوند نه عده اي خاص و نور چشمي ها! [1] .


او در اين جهت ابتدا از خود و بستگانش شروع كرد: عقيل چند بار خدمت امام عليه السلام آمد و خواهان امتياز بيش تر از بيت المال بود ولي هربار كه مي آمد از امام جواب رد مي شنيد. عبدالله بن جعفر داماد حضرت از مولا خواست تا امتياز بيش تري بگيرد، او هم جواب رد گرفت. [2] .

از بصره «در قيمتي» براي مولا آورده شد. ام كلثوم دختر مولا عرض كرد اجازه فرماييد من از آن به عنوان زينت استفاده كرده و به گردنم بياويزم؟ حضرت اين درخواست را رد كرد و فرمود آن را در بيت المال قرار بده، آن گاه خطاب به دخترش فرمود:

«ليس الي ذلك سبيل حتي لا تبقي امرأة من المسلمين الا و لها مثل مالك؛ [3] .

راهي ندارد كه تو از اين گردنبند قيمتي استفاده كني مگر آن كه اين امكان براي همه زنان مسلمان باشد».

اين جلوه ي شكوهمند عدالت مولا علي عليه السلام نسبت به بستگان و نزديكان است. اجراي اين اصل براي كساني كه در سايه بي عدالتي ها به آلاف و الوف رسيده بودند بسيار گران آمد، دست به دست يكديگر داده عليه مولا بحران ها آفريدند.

برخي به اصلاح مصلحت انديشان پيشنهاد معامله گري بر اين اصل به مولا دادند و گفتند براي حل مشكل فعلا چندان بر اين اصل پافشاري نكن، گفتند:

اي اميرمؤمنان، مردم عموما عاشق دنيايند و براي آن تلاش


مي كند. اگر از اين اموال مقداري بيش تر به اشراف عرب و به قريش و به كساني كه مخالف و جدايي شان را دوست نداري مي بخشيدي وضع رو به راه تر مي شد و پراكندگي ايجاد نمي گرديد و بهتر مي توانستي در بين رعيت عدالت به خرج دهي و سرانجام بيت المال را به طور مساوي تقسيم كني! حضرت در پاسخ اين پيشنهاد نادرست فرمود:

«أتأمروني أن طلب النصر بالجور فيمن وليت عليه. والله لا أطور به ما سمر سمير و ما أم نجم في السماء نجما لو كان المال لي لسويت بينهم، فكيف و انما المال مال الله؛ [4] .

آيا به من دستور مي دهيد كه براي پيروزي خود از جور و ستم در حق كساني كه بر آن ها حكومت مي كنم استعداد جويم؟ به خدا كه اين پيشنهاد را نمي پذيرم تا شب و روز برقرار و ستاره اي در آسمان پي ستاره اي برآيد. اگر مال از آن من بود، همگان را برابر مي داشتم تا چه رسد كه مال، مال خداست».

به امام عليه السلام گزارش دادند كه عده اي در مدينه به معاويه پناهنده شده اند. حضرت در نامه اي به استاندار مدينه سهل بن حنيف انصاري نوشت:

به من خبر رسيده است از مردمي كه نزد توبه به سر مي برند بعضي پنهاني نزد معاويه مي روند، دريغ مخور كه شمار مردانت كاسته مي گردد، و كمكشان گسسته است. براي آن ها همين گمراهي بس كه از هدايت حق به سوي كوردلي و جهل شتافته اند. آنان دنياپرستاني هستند كه روي بدان


نهاده و شتابان در پي اش افتاده اند، عدالت را شناخته و ديدند و گزارش ها را شنيده اند.

و دانستند مردم در برابر عدالت يكسانند، پس گريختند تا تنها خود را به نوايي برسانند. دور بودند دور از رحمت خدا. به خدا قسم آنان از ستمي نگريختند و به عدالت نرسيدند». [5] .

روح اين سخن آن است كه ارزش با حكومت حق و عدل است، بگذار آنان كه تحمل عدل را ندارند بروند كه ما اهل معامله با دنياطلبان نيستيم.


پاورقي

[1] رک: مناقب، ج 1، ص 313.

[2] شرح نهج‏البلاغه، ابن ابي‏الحديد، ج 1، ص 215.

[3] بحارالأنوار، ج 40، ص 106.

[4] نهج‏البلاغه، خطبه‏ي 126.

[5] نهج‏البلاغه، نامه‏ي 70.