بازگشت

تمسك به قرآن و عترت


پيامبر اسلام راه نجات امت از بحران ها را تمسك به قرآن و عترت مي ديد.

تمسك يعني چنگ زدن عملي به اين دو يادگار پيامبر!

تمسك يعني پيروي از رهنمودهاي كتاب و عترت.

ارتجاع امت از آن جا شروع شد كه جاي تمسك به احكام بلند و نوراني قرآن را، تمسك به جلد و ظاهر آن گرفت.

همان ها كه گفتند «حسبنا كتاب الله؛ كتاب خدا ما را بس است»، در واپسين لحظات عمر مبارك نبي اكرم صلي الله عليه و آله كتاب خدا را زير پا گذاشتند، كتابي كه به صراحت مي گويد:


«وما ينطق عن الهوي - ان هو الا وحي يوحي؛ [1] .

سخن از روي هواي نفس نمي گويد، نيست اين سخن جز آن چه بدو وحي مي شود».

اينان در مقابل حضرت كه درخواست قلم و دوات كرد با كمال جسارت و بي پروايي گفتند: «ان الرجل ليهجر؛ او هذيان مي گويد!».

اين كنار زدن قرآن، آن هم در زماني كه پيامبر هنوز در قيد حيات است، نبود؟!

مگر اين صريح قرآن نبود كه در برابر حكم خدا و رسول تسليم باشيد، و با آن مخالفت نكنند:

«و ما كان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضي الله و رسوله أمرا أن يكون لهم الخيرة من أمرهم و من يعص الله و رسوله فقد ضل ضلالا مبينا؛ [2] .

هيچ مرد و زن مؤمني حق ندارند هنگامي كه خدا و پيامبرش به چيزي امر كردند، اختياري از خود داشته باشند و هر كس نافرماني خدا و رسولش را كند به گمراهي آشكار گرفتار شده است».

پس چرا اين همه موضعگيري صريح در برابر نص قرآن و نص دستور پيامبر گرامي اسلامي صلي الله عليه و آله شد.

نمونه ها در تاريخ اسلام فراوان است. اين مرثيه ي غربت قرآن است! آنان كه بايد پيشرو عمل به قرآن باشند با قرآن اين چنين رفتار كردند.

همين رفتار دردناك را با عترت نيز داشتند؛ مگر اجر رسالت «مودت في القربي» نبود.


«قل لا أسئلكم عليه أجرا الا المودة في القربي؛ [3] .

بگو من هيچ پاداشي ازشما بر رسالتم درخواست نمي كنم جز دوست داشتن نزديكانم».

پس چرا با پاره ي تن پيامبر حضرت صديقه ي طاهره عليهاالسلام آن چنان رفتار ظالمانه شد؟!

اگر هر چيزي قابل انكار باشد اين قابل انكار نيست كه فاطمه را اذيت كردند و حضرت ناراضي از اذيت كنندگانش به ديدار خدا رفت و اين نفرت را با وصيت مظلومانه اش (مخفي بودن مراسم و قبر او) براي هميشه جاويد كرد.

آيا امام علي عليه السلام در افتخارات فراوانش بديلي دارد؟! هرگز!

تاريخ اسلام چهره اي را به درخشاني امام علي عليه السلام نمي شناسد! ورق ورق كتاب زندگي امام علي عليه السلام سند افتخار اوست! همين لياقت ها بود كه پيامبر به امر خداوند امام علي عليه السلام را به امامت منصوب كرد.

سعادت امت در آن بود كه با جان و دل اين وصيت ناصحانه ي پيامبر صلي الله عليه و آله را مي شنيدند و عمل مي كردند و سرلوحه برنامه زندگي خود را قرآن، و رهبران خود را عترت قرار مي دادند.

ولي افسوس كه چنين نشد و سرانجام علي خانه نشين شد!ا

ابوذر و خوبان اصحاب پيامبر مطرود شدند! بيت المال چپاول شد! منحرفان و فرصت طلبان در عالي ترين سطوح خلافت نفوذ كردند. نامحرمان ارمغان بزرگ پيامبر را به غارت بردند و سرانجام، گل


خوشبوي رسول الله صلي الله عليه و آله سالار شهيدان ابي عبدالله عليه السلام راهي جز فدا كردن خود و عزيزانش نديد.

و اين عبرتي بزرگ است براي صاحبان بصيرت.

اين عبرت مي گويد: پاسداران انقلاب بزرگ اسلامي بايد همواره حريم آن را با تمسك به كتاب و عترت، و با گوش جان سپردن و عمل كردن به وصيت نامه ي سياسي - الهي امام راحل كه در حقيقت تفسير زنده كتاب و عترت است، انقلاب عزيزمان را از آفات بيمه كنند؛ ان شاء الله.



پاورقي

[1] نجم (53) آيه‏ي 3و4.

[2] احزاب (33) آيه‏ي 36.

[3] شوري (42) آيه‏ي23.