بازگشت

كنار گذاشتن وصاياي نبي اكرم


پيامبر بزرگ به عنوان رهبر تيزبين و بصير امت به خوبي حوادث دردناك پس از خويش را پيش بيني مي كرد و به عنوان ناصح و دلسوز امت راه نجات را پيش روي امت گذارد كه آن عبارت بود از: «تمسك به قرآن و عترت».

در حديث متواتر فرمود:

«اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي، ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا أبدا و انهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض؛ [1] .

همانا من دو يادگار گرانبها را بين شما باقي گذاردم؛ يكي كتاب خداست و آن ديگر عترت من، تا زماني كه به اين دو چنگ زنيد هرگز گمراه نخواهيد شد و اين دو تا قيامت تفكيك ناپذيرند».

در اين روايت شريف راه رهايي امت از فتنه ها، تمسك به كتاب و


عترت معرفي شده است؛ يعني صرف دم زدن از كتاب يا عترت كافي نيست، آن چه مهم است عمل به كتاب خدا و پذيرش رهبري و ولايت عترت است.

كتاب خدا به عنوان بهترين آيين نامه ي حيات طيبه ي الهي و هدايتگر به استوارترين راه هاي سعادت:

«ان هذا القرآن يهدي للتي هي أقوم؛ [2] .

اين قرآن مردم را به آييني كه مستقيم ترين و پا برجاترين آيين هاست هدايت مي كند».

در عرصه ي اعتقادات و قوانين اجتماعي، اقتصادي، سياسي، حكومتي، بهترين عقايد درست و قوانين زندگي ساز در اين كتاب است.

در عرصه ي اخلاق، بهترين برنامه هاي اخلاقي كه تأمين كننده ي سعادت اين جهان و آخرت مردم است، در اين كتاب عرضه شده است. ليكن اين كتاب آنگاه نقش هدايتي خود را ايفا خواهد كرد كه در كنار «عترت» باشد و مفسر آن، خاندان پيامبر عليهم السلام و عترت پاكش، يعني امامان معصوم عليهم السلام، باشند. اين كتاب هم مفسر مي خواهد، و هم پاسدار حريم احكام آن. و اين هر دو (تفسير، پاسداري) رسالت عترت است. و به حق قرآن منهاي عترت «مهجور و غريب» است و جا دارد كه پيامبر در قيامت از امت گله كند كه:

«و قال الرسول يا رب ان قومي اتخذوا هذا القرآن مهجورا؛ [3] .

پيامبر گفت اي پروردگار من، قوم من ترك قرآن گفتند».


امام راحل در وصيت نامه سياسي، الهي خويش سوگنامه غربت قرآن و عترت را چنين ترسيم فرموده اند:

اكنون ببينيم چه گذشته است بر كتاب خدا، اين وديعه ي الهي و ما ترك پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله. مسايل اسف انگيزي كه بايد بر آن خون گريه كرد، پس از شهادت حضرت علي عليه السلام شروع شد. خودخواهان و طاغوتيان، قرآن را وسيله اي كردند براي حكومت ضد قرآني و مفسران حقيقي قرآن و آشنايان به حقايق را كه سراسر قرآن را از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله دريافت كرده بودند و نداي «اني تارك فيكم الثقلين» در گوششان بود با بهانه هاي مختلف و توطئه هاي از پيش تهيه شده آنان را عقب زده و با قرآن، در حقيقت قرآن را كه براي بشريت تا ورود به حوض، بزرگ ترين دستور زندگي بوده و هست، از صحنه خارج كردند و بر حكومت عدل الهي كه يكي از آرمان هاي اين كتاب مقدس بوده و هست، خط بطلان كشيدند و انحراف از دين خدا و كتاب و سنت الهي را پايه گذاري كردند تا كار به جايي رسيد كه قلم از شرح آن شرمسار است و هر چه اين بنيان كج به جلو آمد كجي ها و انحراف ها افزون شد. [4] .

«غربت قرآن و عترت» يك وجه تشابه قرآن و عترت است، همان گونه كه قرآن مهجور شد، امام علي عليه السلام و فرزندان معصومش نيز تنها ماندند. امام علي عليه السلام فرمود:

مازلت منذ قبض رسول الله مظلوما؛ [5] .

من از زمان وفات پيامبر صلي الله عليه و آله پيوسته مظلوم بوده ام».


قرآن كتاب همه ي قرون و اعصار است، و امامان نيز هدايتگر همه ي نسل ها، نه قرآن كهنه خواهد شد نه عترت. بالاتر آن كه گذشت زمان جلوه هاي بيش تري از قرآن و عترت را به نمايش مي گذارد. در سخني از ابن عباس نقل شده است:

«القرآن يفسره الزمان؛ گذشت زمان قرآن را تفسير مي كند».

در روايتي حضرت امام رضا عليه السلام از جد بزرگوارش امام صادق عليه السلام نقل مي كند كه شخصي از حضرت پرسيد: چرا پيوسته با انتشار قرآن و بحث از آن بر تازگي و طراوت آن افزوده مي شود؟ حضرت فرمود:

«لأن الله تبارك و تعالي لم يجعله لزمان دون زمان و لا لناس دون ناس؛ فهو في كل زمان جديد و عند كل قوم غض الي يوم القيامة؛ [6] .

زيرا كه خداوند قرآن را براي زمان خاص يا مردمي خاص قرار نداده؛ بنابراين قرآن هميشه و نزد هر قومي تازه است».

همين طراوت را ما در عترت مي بينيم. سؤالي ساليان سال در ذهن ها مطرح بود كه با اين كه امام علي عليه السلام مي دانست به شهادت مي رسد چرا شب نوزدهم به مسجد رفت؟ با اين كه امام حسين عليه السلام مي دانست كشته مي شود چرا به كربلا رفت؟ و... پاسخ همه اين سؤالات آن بود كه براي آنان تكليف بود كه آن راه را پيش گيرند و علم به شهادت مانع اداي وظيفه نيست، و شهادت در راه اداي تكليف «القاي نفس در تهلكه» نمي باشد، بلكه پشت پا زدن به تكليف، خود نوعي خودكشي است!.

اين جواب بارها گفته مي شد ولي براي بسياري ملموس و عيني


نمي شد، رزمندگان كفر ستيز اسلام در هشت سال دفاع مقدس پاسخ عملي و عيني به سؤال فوق را عرضه كردند، بسياري از آنان مي دانستند كه در عملياتي كه در پيش دارند به شهادت مي رسند ولي عاشقانه به استقبال آن مي رفتند، چرا كه وظيفه، حضور مردانه در آن ميدان بود!

آيا نمي توانيم بگوييم با گذشت هزار و چهار صد سال زمان پرده از گوشه اي از چهره ي نوراني امامان برداشته شده است.

درباره ي صلح امام حسن عليه السلام كتاب ها نوشته شد و سخنراني ها ايراد گرديد، ولي هرگز به اندازه اي كه پذيرش قطعنامه از سوي امام راحل - قدس سره - پرده از اسرار آن نرمش قهرمانانه برداشت، آن كتاب ها و خطابه ها نتوانست به اين ميزان روشنگر باشد.

كسي را ياراي پي بردن به عمق قرآن نيست، چرا كه قرآن كلام خداست، و ملكيان را چه رسد كه راه در حريم ملكوتيان بيابند؟! آري تنها پيامبر و آل او، اين انوار تابناك الهي، در سايه قرب به حضرت حق، و فناي در جمال و جلال او به اين حريم راه مي يابند ولي ديگران هرگز! و اگر كسي چنين ادعايي كند ادعايي است گزاف!

امام علي عليه السلام فرمود:

«القرآن ظاهره انيق و باطنه عميق؛ [7] .

قرآن ظاهري زيبا و باطني عميق دارد».

ميزان بهره وري هر كسي كه در كنار اقيانوس گسترده ي قرآن قرار مي گيرد به اندازه ظرفيت وجودي اوست، همين ويژگي را «عترت» نيز


دارا هستند. آنان نيز درياي ناپيدا كرانه اند و هر كس به هر ميزان كه از آنان شناخت پيدا كند در حقيقت به ميزان ظرفيت وجودي خود از آنان آگاهي يافته است و شخصيت آنان فوق آن است.

امام راحل - قدس سره - در بخشي از پيام خويش به مناسبت برگزاري هزاره ي نهج البلاغه در ارديبهشت ماه 1360 درباره ي امام علي عليه السلام چنين فرمودند:

ما درباره ي شخصيت علي بن ابي طالب از حقيقت ناشناخته ي او صحبت مي كنيم يا شناخت محجوب و مهجور خود؟ اصلا علي عليه السلام يك بشر ملكي و دنيوي است كه ملكيان از او سخن گويند يا يك موجود ملكوتي است كه ملكوتيان او را اندازه گيري كنند؟ اهل عرفان درباره ي او جز با سطح عرفاني خود و فلاسفه ي الهيون جز با علوم محدوده ي خود با چه ابزاري مي خواهند به معرفي او بنشينند؟ تا چه حد او را شناخته اند، تا ما مهجوران را آگاه كنند، دانشمندان اهل فضيلت و عارفان اهل فلسفه با همه ي فضايل و با همه ي دانش ارجمندشان آن چه از آن جلوه ي تام حق دريافت كرده اند در حجاب وجود خود و در آينه ي محدود نفسانيت خويش است و مولا غير از آن است. [8] .

درباره ي حضرت زهرا عليهاالسلام نيز فرمودند:

تمام ابعادي كه براي زن متصور است و براي يك انسان متصور است در فاطمه ي زهرا عليهاالسلام جلوه كرده بوده است... يك زن ملكوتي، يك انسان به تمام معناي انسان... او زن معمولي نيست، او موجود ملكوتيي است كه


در عالم به صورت انسان ظاهر شده است، بلكه موجود الهي جبروتي در صورت يك زن ظاهر شده است؛ زني كه تمام خاصه ها انبيا در اوست، زني كه اگر مرد بود نبي بود، زني كه اگر مرد بود به جاي رسول الله صلي الله عليه و آله بود... از مرتبه ي طبيت شروع كرده است، حركت كرده است، حركت معنوي، با قدرت الهي، با دست غيبي، با تربيت رسول الله صلي الله عليه و آله اين مراحل را طي كرده است تا رسيده است به مرتبه اي كه دست همه از او كوتاه است. [9] .

از قرآن كريم برداشت هاي مختلفي شده است، و هر كسي به تناسب ذوق و استعداد خود سراغ قرآن رفته است؛ فيلسوف معارف فلسفي قرآن را مي گيرد، عارف سراغ معارف عرفاني قرآن مي رود، براي اديب جلوه هاي ادبي قرآن زيبا جلوه مي كند، همين ويژگي را امامان عليهم السلام دارند، و براي نمونه كافي است تنها نگاهي به چهره ي جامع نور گستر امام عليه السلام بيفكنيد. به تعبير استاد شهيد مطهري رحمه الله:

به طور كلي روح علي يك روح وسيع و همه جانبه و چند بعدي است و همواره به اين خصلت ستايش شده است. او زمامداري است عادل، عابدي است شب زنده دار، در محراب عبادت گريان و در ميدان نبرد خندان است. سربازي است خشن و سرپرستي است مهربان و رقيق القلب، حكيمي است ژرف انديش، فرماندهي است لايق، او هم معلم است و هم خطيب و هم قاضي و هم مفتي و هم كشاورز و هم نويسنده، او انسان كامل است و بر همه ي دنياهاي روحي بشريت محيط است. [10] .


ديگر امامان نيز همين ويژگي را دارند كه «كلهم نور واحد» اما افسوس كه نگذاشتند اين انوار تابناك جلوه گري كرده جهان بشريت را با نور گسترده ي معارفشان، بيش از اين كه هست روشن كنند.

در بعضي روايات آمده است:

هرگاه پيامبر صلي الله عليه و آله در مكه صداي خود را به تلاوت قرآن مجيد و كلمات شيرين و جذاب و پرمحتواي خداوند بلند مي كرد، مشركان مردم را از او دور مي كردند و مي گفتند: سوت و صفير بكشيد و صدا را به شعر بلند كنيد تا سخنان او را نشنوند. [11] .

همه ي اين جنجال ها و سردادن گفتار لغو، براي آن بود كه جلو جاذبيت قرآن را بگسزند، ولي نتوانستند و آرمان بلند پيامبر و شعاع قرآن روز به روز گسترده شد و سراسر جهان را در نورديد.

همين سرنوشت را اهل بيت نيز داشتند؛ هم آن آغاز را و هم آن فرجام را! بمباران تبليغات عليه عترت به راه انداختند، ده ها روايت دروغ عليه آنان و صدها روايت در - به اصطلاح - مناقب دشمنان اهل بيت جعل و منتشر كردند تا سيماي نوراني آنان در هاله اي از ابرهاي تاريك تليغات دشمن قرار گيرد، اما همان گونه كه تلاش هاي مذبوحانه ي دشمنان قرآن كارگر نيفتاد، در مورد عترت هم بي تأثير شد و سيماي نوراني اهل بيت از پس ابرها براي حق طلبان جلوه گري كرد.

بهانه جويي ها در مورد قرآن بسيار بود، بهانه هايي كه تنها پوششي براي حق ناپذيري بود.


گاه مي گفتند: چرا قرآن بر پيامبر صلي الله عليه و آله نازل شد كه ثروت آن چناني ندارد و بر يكي از ثروتمندان دو شهر بزرگ مكه و طايف نازل نشد. [12] .

گاه مي گفتند: اين قرآن از بت هاي ما بدگويي كرده است، اگر قرآن ديگر بياوري كه اين چنين نباشد به آن ايمان مي آوريم. [13] .

گاه مي گفتند: چرا اين قرآن به تدريج نازل شده يك مرتبه از آسمان فرود نمي آيد. [14] .

اينان نمي دانستند كه قرآن كتاب «تربيت و هدايت» است و روح تربيت «تدريج» است. يعني همان گونه كه در عالم گياهان تربيت گل نياز به زمان دارد و بايد به تدريج پرورش يابد، تريبت انسان ها نيز اين چنين است و بايد قدم به قدم اين راه طي شود.

اين ها برخي از بهانه هاي مشركان براي نپذيرفتن هدايت حق بود. همين سرنوشت را «عترت» داشتند.

به راستي چرا پس از پيامبر سراغ علي عليه السلام براي خلافت نرفتند؟!

پاسخ آن است كه دليلي جز بهانه نداشتند!

اين كه سن علي براي حكومت كم است.

اين كه او پدران و برادران و بستگان برخي از تازه مسلمانان را در جنگ ها كشته، مي ترسيم آنان تسليم او نشوند!

اين كه او اهل مزاح است و...

روح سخن اين است كه اين ها همه بهانه بود و بس! پيامبر گرامي


اسلام صلي الله عليه و آله به امر خداوند علي عليه السلام را طبق روايت متواتر و صحيح غدير به امامت امت نصب كرد و صلاح امت را در پيروي از او ديد، اما فرصت طلبان با اين بهانه هاي واهي امت را به مدت 25 سال از امامت امام حق علي عليه السلام محروم كردند و پس از آن كه مردم با حضرت بيعت كردند در طول حدود پنج سال حكومت حضرت هم، پيوسته جنگ ها عليه آن حضرت به راه انداختند و نگذاشتند شجره ي طيبه ي حكومت مولا جان بگيرد؛ زيرا مي دانستند جان گرفتن حكومت مولا همان، و افول ارزش هاي طاغوتي كه اينان پاسدار آن بودند همان! كه حضرتش فرمود:

«لو ثبتت قدماي لغيرت كثيرا من الأمور؛

اگر حكومتم استحكام مي يافت بسياري از امور را تغيير مي دادم».


پاورقي

[1] المراجعات، ص 72 و 73؛ سبيل النجاة في تتمة المراجعات، ص 12. در اين دو کتاب اين حديث از ده‏ها منبع اهل سنت نقل شده است.

[2] اسراء (17) آيه‏ي 9.

[3] فرقان (25) آيه‏ي 30.

[4] صحيفه‏ي نور، ج 21، ص 170.

[5] نهج السعاده، ج 2، ص 448.

[6] بحارالأنوار، ج 92، ص 15.

[7] بحارالأنوار، ج 78، ص 206.

[8] يادنامه کنگره‏ي هزاره نهج‏البلاغه، سال 1360، ص 17 و 18.

[9] سيماي معصومين در انديشه‏ي امام خميني، ص 177 و 178.

[10] سيري در نهج‏البلاغه، ص 28 و 29.

[11] تفسير مراغي، ج 24، ص 125؛ تفسير روحي المعاني، ج 24، ص 106.

[12] زخرف (43) آيه‏ي 31.

[13] يونس (10) آيه‏ي 15.

[14] فرقان (25) آيه‏ي 32.