بازگشت

ناپايداري دنيا


از ناپايداري دنيا، از اين كه هيچ يك از جلوه هاي دنيا كه آدمي به آن دل مي بندد ماندگار نيست؛ تنها بايد دل به «باقي» بست كه ذات لايزال الهي است:

«اعتبروا بما قد رأيتم من مصارع القرون قبلكم: قد تزايلت أوصالهم و زالت أبصارهم و أسماهم و ذهب شرفهم و عزهم و انقطع سرورهم و


نعيمهم فبدلوا بقرب الأولاد فقدها و بصحبة الأزواج مفارقتها لايتفاخرون و لايتنا سلون و لا يتزاورون و لا يتحاورون؛ [1] .

عبرت گيريد بدان چه ديديد از آنان كه پيش از شما بودند كه چگونه در خاك غنودند. اندامشان از هم گسيخت. ديده ها و گوش هايشان فرو ريخت، شرف و عزتشان رخت بربست و شادماني و تن آسايي شان از هم گسست، نزديكي فرزندان به از دست دادن آنان كشيد و همنشيني همسران به جدا شدن از ايشان انجاميد. نه به هم مي نازند، و نه فرزنداني مي آورند و نه يكديگر را ديدار مي كنند و نه در كنار هم به سر مي برند».


پاورقي

[1] نهج‏البلاغه، خطبه‏ي161.