فرار از تلف شدن بي فايده (جا خالي دادن به دشمن)
هنگامي كه حاكم مدينه بر طبق دستور يزيد تصميم مي گيرد كه امام حسين عليه السلام را شهيد كنند [1] حضرت شبانه از مدينه خارج مي شود و نيز هنگامي كه در مكه نقشه ترور امام را مي كشند ايشان از آن شهر خارج مي شود و به طرف عراق مي رود [2] و در جواب مردي كه از او سؤال مي كند چرا از مدينه خارج شدي مي فرمايد: «به آبرويم توهين كردند پس صبر كردم و مالم را خواستند پس صبر كردم و (هنگامي كه) خونم را خواستند فرار كردم.» [3] .
از اين كلام امام استفاده مي شود كه وقتي جان مؤمن در خطر افتاد، ديگر جايز نيست در مقابل ستمگر صبر كند و كمترين واكنش اين است كه هجرت كند.
و همچنين هنگامي كه در كربلا با حر و سپس با عمر بن سعد روبرو مي شود به آنها مي فرمايد: «مردم كوفه مرا دعوت كردند و اگر كراهت داريد بر مي گردم [4] (يعني تصميم دارد كه از دام هاي دشمن رها شود ولي آنها قبول نمي كنند.)
پاورقي
[1] بحارالأنوار، ج 44، ص 312 از امالي صدوق رحمه الله نقل مي کند.
[2] موسوعه...،ص 319 و 321.
[3] موسوعه...، ص 357 از منابع متعدد نقل ميکند. (وطلبوا دمي فهربت).
[4] همان، ص 382 و 420 از تاريخ طبري 31/3 - الارشاد /227.